پروفسور «امید علی شهنی كرم زاده » در جهان علم نیاز به معرفی ندارد. او یكی از ریاضی دانان برجسته و نام آور جامعه ریاضی ایران و جهان است. در 27 سالگی مفتخر به اخذ دكترای ریاضی از كشور انگلستان شد و تاكنون مقالات بسیاری حاوی ریاضی اصیل در مجلات خارجی به چاپ رسانده است. استاد دانشگاه شهید چمران اهواز علاوه بر شركت در كنفرانس های ریاضی خارج از كشور و ایراد سخنرانی در چندین المپیاد جهانی ریاضی نیز به عنوان سرپرست تیم اعزامی جمهوری اسلامی ایران حضور داشته است.
پروفسور شهنی كرم زاده متولد شهرستان مسجدسلیمان است و صادقانه و صمیمانه به شهر، استان و به ملت ایران عشق می ورزد. او اخیرا به خاطرتلاش برای عمومی كردن علم ریاضی، موفق به كسب جایزه ترویج علم ایران و لوح تقدیر ویژه شد.
برگزاری كنفرانس ریاضی كشور در اهواز، بهانه ای شد تا با این بزرگ مرد ریاضی ایران، كه هم اینك شصتمین سال زندگی خود را می گذراند و این كنفرانس نیز به مناسبت بزرگداشت شصتمین سالروز تولد او برگزار شد، گفت و گویی داشته باشیم.
شهنی كرم زاده، مهربان، ساده، بذله گو و دوست داشتنی است. تا آنجا كه در حین پاسخ به یكی ازپرسش های خبرنگار "اشك از دایره چشمانش جاری شد و برگونه هایش لغزید؛ درحالی كه از آن موضوع مورد بحث 40 سال گذشته بود. با هم این گفت و گو را می خوانیم :
امید علی شهنی كرم زاده كیست؟
یك انسان معمولی كه متولد شهرستان مسجدسلیمان است و 60 سال دارد.
از دوران تحصیل خود بگویید؟
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را درمسجدسلیمان گذراندم. در سال 48، لیسانس ریاضی را از دانشگاه تهران گرفتم و با بورسیه دولت به انگلستان رفتم و از دانشگاه «اكستر» به ترتیب در سال های 50 و 53 فوق لیسانس و دكترا گرفتم .
چقدر احساس مسوولیت می كنید؟
تا آنجا كه توان داشته باشم. ابتدا نسبت به مملكتم و مردم احساس مسوولیت می كنم، بعد به استان، شهر، خانواده و خودم.
شما در استان معروف تر هستید یا فلان بازاری؟
نمی دانم ولی به لحاظ اینكه روابط عمومی ام با مردم بد نیست و درباره مشكلات شان با من در تماس اند، حتی مشكلاتی كه مستقیم به من ارتباط ندارد نیز هر كمكی كه از دستم برآید، دریغ نمی كنم؛ لذا كم و بیش شهرت دارم.
چه بیت شعری، هم اینك به ذهن تان می رسد؟
با توجه به اینكه در حال برگزاری كنفرانس ریاضی هستیم و دلهره داریم و برای برگزاری هر چه باشكوه تر آن آماده ایم، شعر «در ناامیدی بسی امید است / پایان شب سیه سپیداست » را در خاطره دارم.
به جز ریاضی به چه چیزهایی فكرمی كنید؟
به مردم. اگر چه ریاضی تمام زندگی و علاقه من بوده و هنوز هم تا پاسی از شب بیدارم ولی هر از چند گاهی فكر می كنم، نكند برای خدمت به مردم، حرفه خوبی انتخاب نكرده ام. البته به عنوان یك معلم احساس رضایت می كنم، اما اگر می توانستم به مردم عادی كه نمی خواهند ریاضی بخوانند، خدمت بكنم، راضی تر بودم.
چه قدر برای كارتان وقت می گذارید؟
خیلی. تمام كار و زندگی ام شده ریاضی تازه بیشتر كار من در ریاضی، از شب شروع می شود.
اخیرا چه جایزه ای گرفته اید؟
جایزه ویژه ترویج علم ایران كه ازطرف انجمن آثار و مفاخر فرهنگی كشور توسط داوران خارجی به بنده اهدا شد. آن گونه كه اعلام كردند، از بین 120 كاندیدا بنده انتخاب شدم .
این جایزه ارزش ریالی هم دارد؟
ارزش ریالی ندارد و از این موضوع خوشحالم.
كار خانه هم انجام می دهید؟
بعضی وقت ها. هر وقت از كار ریاضی خسته می شوم، ظرف می شویم، در پختن غذا به همسرم كمك می كنم، گوشت خرد می كنم. ماهی تمییز می كنم، سبزی را حتما خودم می شویم اما جارو كردن را دوست ندارم.
اگر ریاضی دان نمی شدید، چه شغلی انتخاب می كردید؟
از ابتدا دوست داشتم معلم شوم.
چرا؟
چون از كلاس پنجم دبستان علاوه برخواندن درس، تدریس هم می كردم و شوق وذوق معلمی در من شكل گرفت. هر چند كه با پول تدریس می رفتیم سینما، اما تدریس بچه ها باعث شد كه درس ها را جدی تر بخوانم.
آیا ریاضی سخت است؟
ریاضی اصلا سخت نیست. قشنگی و مسایل آن در این است كه با كمی تلاش انجام می شود. تازه هر كاری كه راحت انجام شود كه كار نیست. در ثانی ریاضی را یك مقدار ما معلم ها سختش كرده ایم آنچه باید از ریاضی در كلاس درس تدریس شود، سخت نیست ولی چون علم خیلی گسترده است و یك نفر فكر می كند باید همه آن را یاد بگیرند، برایش سخت است.
درباره زندگی چه نظری دارید؟
زندگی یك پروسه موقتی است. در این پروسه، مهم نیست كه هر كسی چقدر پول دارد. هر چند كه خیلی ها تصورشان از زندگی، داشتن وضعیت مالی است، اما این گونه نیست. باید اندازه زندگی را تشخیص دهیم و زیاده خواهی نكنیم. هر انسانی اگر همان طور كه خود را محق می داند، حق دیگران را هم در نظر بگیرد و برای پول جایگاهی بیشتر از تهیه لوازم و مایحتاج زندگی در نظر نگیرد، مشكلی نخواهد داشت. انسان اگر برای خواسته های مالی اش حدی قایل شود و تمام عمر را برای به دست آوردن و نگهداری پول صرف نكند، می تواند از مفهوم زندگی لذت ببرد.
ما باید از زندگی دیگران تجربه بگیریم. كمتردیده ام كه از آنانی كه رفتند و میلیون ها تومان از خود به یادگار گذاشتند به خوبی یاد شود. حتی خانواده های این افراد از آنان به خوبی یاد نمی كنند؛ چرا كه بچه های آنان در زمان جوانی نیاز به پول داشتند اما در سنین پیری پول به دست شان رسید كه تاثیری در زندگی آنها نگذاشت .
انسان تا زمانی كه زنده است، باید به فرزندانش كمك كند؛ تا وقتی كه از دار دنیا رفت، نیاز نداشته باشد به كسی كمك كند. یعنی هر چه قرار بود بدهد، در زمان حیاتش بدهد.
زندگی سخت تر است یا ریاضی؟
زندگی سخت تر است.
قبول دارید «تا شقایق هست، زندگی باید كرد»؟
بله.
چرا؟
چون زندگی نعمتی است كه به انسان هاداده شده است. زنده بودن، وجود داشتن و درك وجود یكی از بی نظیرترین مفاهیم در دنیااست. باید قدر آن را دانست و زندگی كرد.
چرا به تهران یا خارج از كشور نرفتید؟
اگر مسجدسلیمان از همان اول دانشگاه داشت، آنجا می رفتم. انتخاب اهواز به خاطر نزدیكی به مسجدسلیمان است. من خودم را مدیون مردم و فرهنگ سالم، ساده، پاك و انسانی مسجد سلیمان می دانم؛ چرا كه در این شهرستان درس خواندم و زندگی كردم و ساخته شدم.
مسجد سلیمان اگر چه شهر بود، اما برای نسل ما مثل خانه ما بود. توی خیابان تمام مردم را می شناختیم. تمام پدران و مادران را پدر و مادر خود می دانستیم و آنها ما را بچه های خود به حساب می آوردند و هیچ گونه خطایی نمی كردند. واقعا فكر می كنم كه آن زمان، استثنایی بود. حیف كه نویسنده نیستم، تا احساساتم را بیان كنم. به انسان های آن زمان و آن نسل می شد صد درصد اطمینان كرد.
كار سیاسی هم می كنید؟
نه. ولی از تمام جریانات سیاسی بااطلاع هستم و خوب می فهمم، مثل مسایل ریاضی. اما فعلا كار سیاسی نمی كنم و علاقه ای ندارم.
بزرگ ترین مشكل استان خوزستان به نظر شما چیست؟
هم اكنون كه درحال برگزاری كنفرانس ریاضی هستم، نبود هتل بزرگ به خوبی احساس می شود. اهواز به دو سه هتل خیلی بزرگ نیازدارد؛ هتل هایی كه دو سه هزار نفر را در خود جای دهد، با امكانات مدرن و محل های تفریحی. باید در كنار كارون، محل های تفریحی ساخته شود و كار فرهنگی صورت گیرد. اقوام باید به هم نزدیك شوند و همه فكر كنند كه نخست ایرانی هستند، بعد خوزستانی و هیچ كس فكر نكند كه كجایی است و نداشتن یك طرز فكر مشترك یكی از ضعف هاست.
اگر استاندار بودید، چه می كردید؟
نمی توانم به این مسایل فكر كنم. چون دوست ندارم استاندار شوم.
دوست دارید جای كسی بودید؟
نه. همین كاری كه الان دارم ایده آل است.
از دوران كودكی چیزی به یاد دارید؟
همش یادم است. از 5 سالگی به یاد دارم كه در ریل ویل مسجد سلیمان بودیم.
از خاطرات دوران دبستان بگویید.
اول دبستان من و پسر خاله ام (علی ضامن) همكلاس بودیم. منزل آنها جنب مدرسه بود اما من از راه دور می آمدم. او از خانه نان و پیاز بر می داشت و ما می رفتیم پشت مدرسه و نان و پیاز می خوردیم و مدرسه هم نمی رفتیم و بازی می كردیم. دو ماهی مدرسه نرفتیم. با این كه برادر بزرگم (رستم) این موضوع را فهمید و دوباره به مدرسه رفتیم. اصلا نمی دانستم مدرسه چیه یادم می آید معلم باسواد و جالبی داشتیم به نام «محیط»كه گیوه به پا داشت.
علی ضامن جلوی من می نشست و خیلی هم فضول بود. او كاری كرد كه معلم عصبانی شد و گیوه اش را از پا درآورد و پرت كرد به طرفش. اما این پسرخاله ما سرش را دزدید و گیوه به صورت من خورد من هم كه حسابی ضربه دیده بودم با نوك تیز مداد كوبیدم بر سر علی ضامن به گونه ای كه سرش خون آمد این را هم اضافه كنم كه كلاس اول دبستان مردود شدم، اما علی پسرخاله ام قبول شد ولی از كلاس سوم دبستان تا وقتی كه دیپلم گرفتم هر سال شاگرد اول می شدم. همچنین شاگرد اول خوزستان و شاگرد اول دانشگاه تهران و نیز فارغ التحصیل ممتاز كشور در رشته ریاضی شناخته شدم. البته شاگرد اول چیز خوبی نیست و انتخاب شاگردان اول عادلانه نیست. این روش باید عوض شود. باید دسته های اول، دوم، خوب و متوسط و ضعیف درست شود؛ چرا كه بین شاگرد اول و دوم اختلاف ها معمولا جزیی است و این عادلانه نیست. اگر یك دسته شاگرد اول باشند، خطاها را كمتر می كند.
از دوران دبیرستان چه خاطره ای دارید؟
معلم هایی داشتیم كه ورقه های تاریخ و جغرافیا و علوم اجتماعی را به ما می دادند كه تصحیح كنیم. به همین خاطر حسابی درس می خواندیم. البته ما چند نفر بودیم كه ورقه های بچه ها را تصحیح می كردیم. ورقه های خودمان را به همدیگر می دادیم و بدون كوچك ترین ارفاقی نمره می دادیم؛ با این حال همیشه 20 می گرفتیم. این احساس مسوولیت برای ما جالب بود. البته هیچ كدام از بچه های كلاس نمی دانستند كه ما ورقه های آن ها را تصحیح می كنیم. از همین زمان بود كه یاد گرفتیم باید تعهد داشته باشیم. دو معلم ریاضی روی من تاثیر گذاشتند. مرحوم «اسحاق باورصاد» و «سعادتی» كه خیلی خوب درس می دادند. تكیه كلامش این بود: «تا چشم به هم بزنی، 50 سال گذشته»، اما برای ما از شنبه تا جمعه یك عمر می گذشت به این خاطر در دل می خندیدیم اما الان احساس می كنم كه باید می گفت: «تا می خواهی چشم به هم بزنی 50سال گذشته است »
در راهنمایی هم دو معلم ریاضی (گیتی زاده و وكیلی) خیلی روی من اثر گذاشتند. كارشان عالی بود. به این كنفرانس دعوت شده اند. اگر چه این كنفرانس به خاطر شصتمین سال تولد من برگزار می شود، اما سن من یك سال كمتر از شناسنامه است. این را خدا بیامرز مادرم همیشه تاكید می كرد.
چه چیزی شما را خیلی اندوهگین كرده است؟
زیاد اتفاق افتاده است وقتی كه یك انسان از دست می رود، به خصوص اگر جوان باشد. هر چند كه از اقوام و فامیل نباشد اما اگر بشناسمش خیلی اندوهگین می شوم. همچنین وقتی صدمات كلی به انسان ها وارد می شود؛ مثل زلزله در بم و سیل در سونامی. انسان وقتی كه بچه هایی را به یاد می آورد كه پدر و مادرهای شان را از دست داده اند و آنها را مثل بچه های خود بداند، اندوهگین می شود. به طور كلی رنج و عذاب انسان ها و حتی حیواناتی كه در همین كوی استادان دنبال جان پناه برای رهایی از سرما و باران هستند، مرا عذاب می دهد.
چه چیزی شما را خوشحال می كند؟
خوشحالی انسان ها. اگر همه انسان هاخوشبخت تر از من باشند، آن وقت احساس خوشبختی می كنم. اگر دریابم كه هیچ انسانی به من نیاز ندارد، حتی از مرگ هم هراسی ندارم.
از خداوند چه آرزویی دارید؟
برای خودم آرزویی ندارم. ولی برای انسان ها حتی آنهایی كه از نظر تفكر مشكل دارند و در خط منطقی و صحیح نیستند، آرزو دارم كه خداوند آنها را به راه راست هدایت كند و قسمت های واقعی زندگی و درست زندگی كردن را به آنها نشان دهد. انسان باید بالفطره و طبیعی درست فكر كند و مادی گرا نباشد.
تا حال چند شاگرد داشته اید؟
در طول 30 سال كه تدریس می كنم، بیش از 9 هزار نفر دانشجوی لیسانس داشتم. 100نفر دانشجوی فوق لیسانس و 18 دانشجوی دكتری كه 12 نفر آنها فارغ التحصیل شده و 6 نفردیگر در حال فارغ التحصیل شدن هستند. 15سال در جریان كارهای المپیاد ریاضی بودم. آموزش دانش آموزان المپیادی بر عهده من بود. در دانشگاه های شهید شیرودی و شریف، آموزش می دادم و چندین بار به عنوان سرپرست تیم اعزامی به خارج از كشور رفتیم. در كشور آرژانتین، بین بیش از 80 كشور، مقام اول را كسب كردیم. سخت است كه این مقام اولی را دوباره تكرار كنیم.
تا به حال دانش آموز یا دانشجویی را تنبیه كرده اید؟
وقتی كه دانش آموز دبیرستان بودم، تدریس خصوصی هم می كردم. یك بار یكی از دانش آموزان كه مسن تر از من بود و گویا دندانش درد می كرد، بدجوری اعتراض كرد و من نمی دانم چطور شد كه عصبانی شدم و حركتی از من سر زد كه همان روز خیلی ناراحت شدم و شب رفتم از او عذرخواهی و دلجویی كردم.
پروفسور شهنی كرم زاده این جا كه رسید، سكوت كرد. نگاهش كردم. دیدم اشك بر گونه هایش جاری شده است عینكش را برداشت و اشك هایش را پاك كرد و با صدای بغض آلودی گفت: خیلی علاقه مند به ریاضی بود. با خودم قرار گذاشتم كه بیشتر وقتم را برای یادگیری او صرف كنم. هر چه فكر می كنم، یادم نمی آید كه این برخورد چگونه شكل گرفت.
دوست داشتید خبرنگار باشید؟
نه، چون لذتش را نمی توانم بفهمم.
راز موفقیت خود را در چه می دانید؟
از پنجم دبستان كه تدریس خصوصی داشتم، مطالب زیادی می خواندم. كتاب های زیادی گیر می آوردم و تابستان های هر سال مطالعه می كردم. چون درس می دادم، تمام كتاب ها را دوباره مرور می كردم و یاد می گرفتم. این چیزها خیلی به من كمك كرد. در تمام مدت، در حال یادگیری بودم. البته كارهای بچگی و بازی هم می كردیم.
محیط صادقانه مسجد سلیمان زیر بنای فكری و تحصیلی من را در دوران تحصیلی فراهم كرد. هنگام فارغ التحصیل شدن از دبیرستان، هیچ منبع ریاضی نبود كه من قبلا آن را مطالعه و مساله ای از آن را حل نكرده باشم. وقتی كه لیسانس گرفتم متوجه شدم كه اگر با مدرك دیپلم هم به انگلستان می رفتم، می توانستم مدرك فوق لیسانس و دكتری بگیرم؛ چرا كه معلومات بسیاری در ریاضی كسب كرده بودم.
چرا می گویند: دو دو تا می شه چهار تا؟
در پایه سه ریاضی، دو دو تا می شود 11 تا، همیشه 4 تا نمی شود.