نوجوانان آمریکایی روزانه بیش از ۷.۵ ساعت خود را به شکل آنلاین سپری میکنند و در روز از تلفنهای همراه خود ۶۰ بار استفاده میکنند.
در حالیکه این اعداد و ارقام ترس و وحشت را در قلب والدین ایجاد کرده و بر از دست رفتن زندگی معنا دار تاسف میخورند اما برخی مزایای واقعی برای زندگی اشباع شده توسط تکنولوژی وجود دارد از جمله اینکه افراد جوان زمان به مراتب بیشتری را برای کسب اطلاعات جدید سپری میکنند و تعامل آنها با مخاطبان گوناگون نسبت به هر زمان دیگری از تاریخ بسیار بیشتر شده است.
رسانههای اجتماعی ممکن است به ما معنا و مفهوم خاص و یا نارضایتی را منتقل کنند اما آنها ما را هوشمندترمیسازند؟ بر اساس یک مطالعه جدید، تحقیقات نشان میدهد با وجود نگرانیهای رایج در مورد اثرات مخرب اینترنت در تاثیرپذیری جوانان، رسانههای اجتماعی میتوانند مهارتهای تفکر انتقادی، پژوهش و مهارتهای کلامی را بهبود بخشند.
آندریا لانسفورد استاد دانشگاه استنفورد، 877 مقاله دانشجویان سال اول از سال 1917 تا 2006 را جمعآوری کرد تا به مطالعه روشهایی که پیشرفتهای فناوری در کیفیت نوشتار ایجاد کرده است، بپردازد. غالبا بیشترین شکایتها درباره بومیهای دیجیتال بود که یک نثر نوشتاری سست و کندی است ـ تمایل به استفاده ازاختصارات و دستورزبان ضعیف ـ اما مطالعه لانسفورد نشان میدهد که این یک افسانه است. او دریافت که عملا هیچ تغییری در تعداد خطاها جهت نگارش مقالات در طول قرن گذشته به وجود نیامده است و همچنین متوجه شد که در سال 2006 مقالات، شش برابر طولانیتر، به طور کامل پژوهشیتر و پیچیدهتر از آنهایی بود که در سال 1917 نوشته شدند.
لانسفورد میگوید: نویسندگان دانشجویان امروزه در حال مبارزه با انواع مسائلی هستند که نیاز به تحقیق و بررسی و همچنین انعکاس دارد.
البته، پیشرفتهای عمدهای در آموزش و پرورش در طول قرن گذشته به وقوع پیوسته است که باید به هنگام بررسی یافتههای لانسفورد مدنظر قرار گیرد اما یک تغییر وجود دارد که به طور جدایی ناپذیری به رسانههای اجتماعی گره خورده است: جوانان به نسبت گذشته زمان بسیار بیشتری را به نوشتن در خارج از کلاس اختصاص میدهند. آنها با استفاده از رسانههای اجتماعی، ساعتهایی را برای نگارش به شکل توییت، پستها، متنها، ایمیلها، کامنتها، شرح عکسها و بحث و گفتگوها سپری میکنند.
نوشتن درباره بیمعنی و بیهوده بودن این موارد بسیار آسان است اما یافتههای لانسفورد بیان میکند که اختصاص زمان برای نوشتن کامنت، توییت، پست و ... بر کیفیت نوشتاری اثرگذار میباشد. سایتهایی با تعداد کاراکتر محدود مانند توییتر به ویژه در این زمینه بسیار مفید هستند چرا که آنها اقتصادی بودن در زبان نوشتاری را به کاربران آموزش میدهند. (این درحالی است که بر اساس نظر برخی دیگر از پژوهشگران، نسل جوانی که سالهای زیادی را با استفاده از گوشیهای هوشمند و رسانههای اجتماعی سپری میکنند، به نظر میرسد که توانایی خود را برای نوشتن جملههای کامل از دست میدهند)
ارتباط دیجیتال همچنین میتواند دانش آموزان را با احساس بیشتری از هدف در کار خود، آماده کند. نوشتن به منظور تعامل و وجود مخاطبان پاسخگو، اغلب افراد را ترغیب میکند که کار خود را به شکل قانع کنندهتری انجام دهند حتی اگر فقط با 140 کاراکتر ساخته میشود.
کلایو تامپسون، نویسنده دقیق تر از آنچه شما فکر میکنید: چگونه فناوری در حال تغییر ذهن ما برای بهتر شدن است، توضیح میدهد که چرا این طیف گسترده ای از خوانندگان مفید هستند:
یک مثال خوب در این مورد این است که به کودکان اجازه میدهد به شکل باور نکردنی برای مخاطبان جهانی بنویسند. زمانی که بچهها در حال نوشتن مقالاتی برای معلم خود هستد، آنها به مرتب سازی توجهی نمیکنند چرا که میدانند معلمشان توجه نمیکند، این کار تنها یک وظیفه و یک نمره است. اما به محض اینکه شما آنها را با مخاطب قابل اعتماد و معتبر مرتبط سازید، به همان شیوه که بزرگسالان در بلاگها و توییتر انجام میدهند، بچهها به طور کامل خوشان را در کار رها میکنند.
هنگامی که آنها برای اولین بار نظرات افراد خارج از کلاس را درمورد نوشتههای خود ببینند، کل دنیای آنها تغییر جهت مییابد چرا که متوجه میشوند آنها در حال تفکر به صورت علنی و آشکار هستند و به آنها در تولید چیزهای بهتر سرعت میبخشد. آنها فراتر از کار خود حرکت میکنند و از دیگران میخواهند تا قبل از ارسال، آن را نقد کنند. معلمانی که به بچهها پیشنهاد داده بودندتا گزارش یک کتاب دو صفحهای را بنویسند ناگهان فهمیدند که آنها با کمال میل یک پژوهش 3500 کلمهای با توجه به بازیهای ویدیویی مورد علاقهشان تهیه کردند.
نه اینکه گفته شود که رسانههای اجتماعی دارای اثرات و یا ویژگیهای منفی نیستند. حتی تامپسون و لانسفورد هم تصدیق میکنند که تأثیر فناوری بر ذهن جوانان پیچیده است. یکی از تلفات و اثرات واضح و روشن انقلاب دیجیتال، آستانه توجه ماست. ده سال پیش آستانه توجه به طور متوسط 12 دقیقه بود اما تنها بعد از یک دهه به پنج ثانیه کاهش یافته است.
تامپسون میگوید: حواس پرتی موضوعی واقعی و قابل توجه است، شما نمیتوانید به انواع خاصی از تفکرات مهم دست یابید و کاری را انجام دهید اگر شما به طور مداوم از یک چیز به چیز دیگر درحال حرکت باشید. مشکل این است که ما در حال حاضر دارای این بوم شناسی اطلاعات هستیم که به این منظور طراحی شده است تا توجه شما را تا جایی که ممکن است، تصرف نماید.
تحقیقات همچنین نشان میدهد که فیسبوک میتواند به احساس غم و اندوه و نارضایتی کاربران کمک کند. اما این نشانهها از رسانههای اجتماعی، در حالی که مایه تاسف است، مغایر با یافتههای تامپسون و لانسفورد نیست.