باهوش بودن ممکن است باعث ترقی شود ولی به معنی یک «بلیت طلایی» نیست. افراد باهوش، با وجود استعدادشان در زندگی مرتکب اشتباه هایی می شوند که نتیجه اش می شود انتخاب «شغل و زندگی شخصی شایسته یک فرد متوسط یا حتی کم هوش». اما باهوش ها چه اشتباه های احمقانه ای مرتکب می شوند؟
اشتباه ۱
فکر به جای عمل: باهوش ها چون توانایی طبیعی و مهارت بیشتری برای فکرکردن دارند، موقع عمل باز هم فکر می کنند، به ویژه وقتی قرار است تغییر ایجاد کنند یا به اصطلاح «دنیا را نجات دهند»، موقع عمل باز هم سر خود را با تئوری و تحقیق گرم می کنند.
راه حل چیست؟ شروع به عمل، همین حالا!
اشتباه ۲
نادیده گرفتن «طراحی و جنبه های زیبایی شناسی»: اگر در کار خودتان متخصص و باهوش هستید، ممکن است آنقدر درگیر جزئیات و کارایی فنی یک شیء شوید که فراموش کنید مردم عادی به «احساس کلی» نسبت به یک محصول بها می دهند نه به یک ویژگی خیلی فنی دیگر! مثلا وقتی اوین «آی پاد» روانه بازار شد، آدم های خیلی فنی گفتند: «اوه! این خیلی گران است، از دید فنی هم چیز خیلی بیشتری از بقیه موزیک پلیرهای دیگر ندارد، با نصف این قیمت می شود یک MP۳ پلیر قدیمی خرید ولی مردم برای خریدن آی پاد جدید پول دادند، چون احساس کلی از به دست گرفتن آن را دوست داشتند!
اشتباه ۳
احترام بیش از حد به چهره های شاخص و مقامات: البته این فقط اشتباه باهوش ها نیست ولی اگر شما به متخصص ها، افراد معروف و سرشناس یا تحصیل کرده های یک رشته، بیش از حد احترام بگذارید، دامی در راه شما نهفته است. پروفسور استنلی میلگرام، روان شناس می گوید: «بیشتر مردم و از جمله باهوش ها، دستور مقامات را بی چون و چرا اطاعت می کنند، حتی زمانی که می دانند نتیجه اش به ضرر همه است.»
متاسفانه افراد باهوش دنباله روهای سر به راهی هستند. آنها امکان دارد تمام عمر خود را حتی در قالب حرفه ای و تخصصی، به لذت بخشیدن به مقامات (مثلا روسای خود) صرف کنند و از دانش ،زمان، تخصص و هوش خود برای خدمت به آنها استفاده کنند، آنقدر که اصلا نتوانند به این فکر کنند که خودشان می خواسته اند چه کار متفاوتی انجام دهند.
اشتباه ۴
کم اهمیت تلقی کردن تلاش: برای موفق شدن، تلاش، استمرار و اصرار مهم تر از استعداد است ولی باهوش ها از آنجایی که در کودی سریع تر درک می کنند و باری نمره خوب گرفتن نیازی به تلاش ندارند، بعد از آن زمانی که به تلاش و استمرار برای موفقیت نیاز دارند، از پس این چالش بر نمی آیند. باهوش ها در بچگی بعد از هر موفقیت کوچک چنین می شوند: «آفرین، چه دختر/ پسر باهوشی» و گمان می کنند باهوش بودن بخشی از شخصیت و جزئی از وجود آنهاست. بعدها وقتی نتوانند از پس کاری در همان لحظه برآیند، اصلا به آن کار دست نمی زنند و سراغش نمی روند. زیرا اصولا با چالش ناشی از تلاش بیگانه اند.
اشتباه ۵
غرور و اعتماد به نفس کاذب: باهوش ها وقتی می بینند در یک کار موفق اند این امر به آنها القا می شود که در همه زمینه های غیرمرتبط هم صاحب نظر هستند! باهوش ها می خواهند همیشه از «میان بر» به مقصد برسند و به خیال خودشان، زرنگی کنند.
به همین دلیل بیشتر از افراد با هوش متوسط خطا می کنند. توصیه تایم این است؛ اگر در رشته خود تحصیل کرده و صاحب نظر هستید، گمان نکنید درباره همه چیز صاحب نظرید!
اشتباه ۶
یک فرد باهوش فکر می کند همیشه باید حق با او باشد! تایم می نویسد؛ هرچیزی جای خود را دارد. «حق با من است» اهمیت دارد، ولی «مهربانی» و «عقل» هم به همان اندازه مهم است! کسانی که خودشان را باهوش می بینند فکر می کنند مهم ترین مساله این است که حرفشان به کرسی بنشیند! به همین دلیل دوره می افتند و تلاش می کنند غلط بقیه را بگیرند تا دیگران به این نتیجه برسند که «حق با آنهاست».
آنها سعی می کنند ایده همه را با سند و مدرک و ارائه فکر تغییر بدهند. باهوش ها چشم خود را روی این نکته می بندند که آدم ها وقتی به چیزی باور دارند یا می خواهند تصمیم بگیرند، پای احساسات فردی درمیان است و آدم های عادی، با دلیل و برهان تصمیم نمی گیرند و باور خود را تغییر نمی دهند. محققی به نام چاودری می گوید: «بسیاری از باهوش ها ترکیب خطرناکی از خودمحوری و منطق را به کار می گیرند تا «همیشه» حرف خود را به کرسی بنشانند، زیرا درواقع برایشان مهم ترین مساله است.»
اشتباه ۷
ارزش دهی بیش از اندازه به تحصیلات: نویسنده مشهور آمریکایی، مارک تواین زمانی گفته بود «اجازه ندهید آموزش و پرورش و آموزش عالی، در آموزش ما تداخل کند!» درواقع باهوش ها فکر می کنند آنچه و آنگونه که در مدرسه و دانشگاه یاد می گیرند، تنها مسائل قابل یادگیری و تنها شیوه یادگیری است؛ بسیاری از باهوش ها بین «آموزش» و «درس خواندن» تفاوتی قائل نمی شوند و یادگیری تجربی را کم اهمیت تلقی می کنند. از آن بدتر، ارزش آدم ها را از روی تحصیلاتشان می سنجند و چشم خود را روی دیگر ویژگی های بسیار مختلف و متنوع افراد می بندند.