بحران آموزشی و آموزش عالی ما ریشه در این دارد که مدرسان نه تنها فاقد خودبودگی در کار حرفه ای شان هستند، بلکه آشکارا نظام آموزشی آنها را از هویت شخصی شان برحذر می دارد و آنها را تحت سخت ترین فشارهای سیاسی، اخلاقی و سازمانی قرار داده است تا هر چیزی باشند جز خود واقعی شان.
پارکر پالمر، جامعه شناس و اندیشمند بلندآوازه آمریکا کتابی با عنوان The Courage to Teach دارد. این کتاب در ۱۹۹۸ چاپ شد و از آن زمان بارها تجدید چاپ گردیده است.
پالمر، بابت کتابهایش – به ویژه این کتاب – سیزده دکتر افتخاری و سه جایزه بزرگ دریافت کرده است. اخیراً خانم نوگل روحانی، این کتاب را به فارسی ترجمه و انتشارات «هوش ناب» آن را منتشر میکند. مترجم نوشته است از طریق سخنرانیها و نوشتههای من با این کتاب آشنا شدهاند. از اینرو از من خواستند که پیشگفتاری برای آن بنویسم. از اینکه چنین کتاب خواندنی به زبان فارسی ترجمه شده است، بسیار خوشحالم.
پالمر در این کتاب توضیح میدهد که در دنیای امروز، معلمانِ مدارس و مدرسانِ دانشگاه با قلبشان تدریس نمیکنند. معلم «زندگی گسیخته» ای دارد. او ناگزیر است در کلاس درس بدون شوق، بدون حس حضور، بدون تعلق و بدون قلب، حاضر شود. معلم قادر نیست دانشجویان، موضوع درس، و خود یا خویشتنِ خود را به هم پیوند بزند و ارتباطی گرم، خلاق و پرشور میان آنها برقرار کند. پیوند و پیوستگی میان مولفههای آموزش و تدریس، از هم گسیخته شده است. اَشکال ویرانگری از ترس در نهان و آشکار فضای کلاس درس، دانشجویان و مدرسان لانه کرده است.
پالمر با نثری شاعرانه و جذاب این ترسها را با تکیه بر سی سال تجربه زیستهاش روایت میکند. ترس معلم و مدرس از ناامنی شغلی، ترس از پذیرفته نشدن یا تحقیر شدن در میان دانشجویان، ترس از برملا شدن از خود بیگانگی معلم، و ترسهای دیگر. پالمر نشان میدهد ارتباط میان مدرسان نه تنها با دانشجویان بلکه با یکدیگر از هم گسیخته شده است. فضای گرم محبت و یادگیری در اجتماع مدرسان وجود ندارد. پالمر مینویسد مدرسان و معلمان با کارکنان نظام آموزشی و نهاد دانشگاه هم تعاملی معنادار و سازنده ندارند.
نظریه پالمر این است که ریشه این وضعیت و این زندگی گسیخته مدرسان در نظام آموزشی و جامعه است که اجازه نمیدهد مدرسان «هویت شخصی» شان را شکل داده و در فرایند و کنش تدریس ابراز دارند. نظام ارزشیابی کمیتسالار، قواعد دست و پاگیر دیوانسالاری دانشگاهها و موسسات آموزشی، فشار بازار و ارزشهای تجاری بر آموزش، بیاعتبار شدن ارزشهای انسانی و اخلاقی، فقدان آزادی، حاشیه راندن معلم و مدرس در نهاد دانشگاه، تکنوکراسی و فنسالاری، و کمتوجهی جدی به هنر و ادبیات و علوم انسانی در نهاد دانشگاه و نظام آموزشی، و عوامل دیگر باعث نادیده گرفتن و حذف فردیت مدرس و معلم شده است.
مدرسان نمیتوانند در کنش تدریس واقعاً همان باشند که هستند. آنها در کلاس درس و آموزش محکوم به داشتن نقابهای ایدیولوژیک، سیاسی و اجتماعی شدهاند. این نقابها مانع برقراری ارتباط سازنده میان مدرسان و دانشجویان، میان مدرسان با یکدیگر، و میان مدرسان با کارکنان دانشگاه شده است. در نتیجه زندگی حرفهای مدرسان دانشگاه زندگی گسیختهای است. ارتباط آنها با قلبشان قطع شده است. آنها چیزی را تدریس میکنند که به قلب آنها تعلق ندارد.
پالمر میخواهد این زندگی گسیخته را به زندگی پیوسته تبدیل کند. گام اول از نظر او، قرار گرفتن مدرس در مرکز نهاد دانشگاه و نظام آموزشی است. گام دوم توجه به اهمیت زندگی یکپارچه برای کنش تدریس است. مدرس نیازمند پیوند زدن خود، موضوع درس و دانشجویان با یکدیگر است. این پیوند باید در قلب مدرس شکل گیرد. نظریه پالمر مبتنی نگاهی وجودگرایانه است و معتقد است غلبه بر ترسها و برداشتن نقابها و ایجاد پیوندها، زمانی ممکن است که مدرسان و دانشگاهها بخواهند و بتوانند شهامت خود بودن مدرس را بپذیرند.
در جامعه ایران بحران آموزشی و آموزش عالی ما نیز ریشه در این دارد که مدرسان نه تنها فاقد خودبودگی در کار حرفهای شان هستند، بلکه آشکارا نظام آموزشی آنها را از هویت شخصیشان برحذر میدارد و آنها را تحت سختترین فشارهای سیاسی، اخلاقی و سازمانی قرار داده است تا هر چیزی باشند جز خودِ واقعیشان. پالمر به درستی نوشته است که در این جامعه، تدریس کردن شجاعت میخواهد، البته اگر استاد و معلمی بخواهد خود واقعیاش باشد.
برای من که سی سال تدریس کردهام عمق این سخن قابل لمس است. سی سال با هراس و وحشت تدریس کردهام، با وجود مراعات همه قواعد ناخودبودگی، همواره در معرض تهدید بودم. در نظر بگیرید اگر شهامت داشتم و خودم بودم چه اتفاقی میافتاد! معلمی شهامت میخواهد، شهامتی بالا تر از شهامت سرباز در میدان جنگ!