«مریم میرزاخانی ایستاد. در جایی از زمان در لحظهای از لحظههای یکی از آخرین روزهای تیر ماه ایرانی. نمیتوانم بنویسم مریم میرزاخانی مُرد نمیتوانم مرگش را باور کنم هر چند که مرگ تنها حقیقت انکارناپذیر زندگی باشد.»
این جملات بخشی از یادداشت هوشنگ اعلم، روزنامهنگار باسابقه کشورمان است که در پی درگذشت مریم میرزاخانی، نابغه ایرانی آن را به صورت اختصاصی در اختیار سرویس رسانه ایسنا قرار داده است.
متن کامل این یادداشت به شرح زیر است:
«مریم میرزاخانی ایستاد. در جایی از زمان در لحظهای از لحظههای یکی از آخرین روزهای تیر ماه ایرانی. نمیتوانم بنویسم مریم میرزاخانی مُرد نمیتوانم مرگش را باور کنم هرچند که مرگ تنها حقیقت انکارناپذیر زندگی باشد. و باورم این است که این حقیقت بزرگی که در برابر مریم میرزاخانی کم آورد و به زانو نشست. مریم میرزاخانی فقط ایستاد. همین. ایستاد تا جلوتر نرود و از نقطه ایستادنش در زمان جاری شود و سایه نبوغش را تا دوردست آینده بگستراند. سایهای که مرگ و میرایی را برنمیتابد.
مریم دختر ایران بود هرچند که عنوان نابغه را دیگران به او دادند. دیگرانی که نبوغ او را دریافتند و برای بهره گرفتن از دانش و نبوغ او کرسی استادی یکی از بزرگترین دانشگاههای جهان را زیر پایش گذاشتند تا پروفسور مریم میرزایی. این استاد جوان دانشگاه استانفورد دانستههایش را به دیگران بیاموزد به دیگرانی که ادامه او خواهند بود و بیشک زیر سایه نبوغ او جهان را دیگرگون خواهند ساخت.
مریم میرزاخانی دختر ایران بود و هست و خواهد بود او در ایران به دنیا آمد. در ایران درس خواند و در مدرسه تیزهوشان برای بیشتر دانستن پرورده شد. مثل صدها دختر دیگری که در این مدرسه درس خواندند. و بعد رفت تا در فضایی بازتر و مناسبتر بیشتر بداند و بیشتر بخواند و همان جا بود که نبوغ او را دریافتند و دانستند که او نابغهای است کمنظیر نابغهی ریاضی نابغهای که نامش افتخاری بود برای دانشگاهی که او را بر کرسی استادی نشاند و با این همه او همچنان مریم میرزاخانی بود دختر ایران. دختری که وجودش تاج افتخاری شد بر سر همهی ایرانیان و حتی بر سر آنها که نامش را هم نشنیدهاند و نمیدانند او کیست و بیتردید ایستادن این دردانهی ایران در لحظهای از زمان و نمیگویم مرگش و رفتناش و نبودنش. چرا که همچنان هست و تا زمانی که علم ریاضی و دانش بشری وجود داشته باشد خواهد بود اگرچه جسمش در میان نباشد؛ تلخ است؛ و حیف که ایستادن او اجتنابناپذیر بود و به حکم تقدیر و به دلیل بیماری مهلکی که هیچکس از چنگالش رهایی نداشته است.
اما ایستادن مریم و ماندنش در لحظهای از زمان تنها میتواند مانع ادامه تجلی نبوغ او باشد با این همه همین ایستادن هم آنقدر تلخ و دردناک است که ما را وا دارد برای ایراندخت نابغهمان به سوگ بنشینیم و چرا نه! شکی نیست که بسیاری از مراکز علمی جهان یاد او را گرامی خواهند داشت و جاماندنش را در لحظهای از زمان به سوگ خواهند نشست. اما مگر نه اینکه مریم دختر ایران بود. و فرزند این سرزمین و مگر میشود مردم سرزمینش در اندوه ایستایی ابدی او سوگوار نباشند. و کاش آنها که تصمیمگیرندهاند این حقیقت را دریابند که او یک نابغهی ایرانی بود و پیش از آنکه دیگران سوگوار باشند ماییم که به سوگ او نشستهایم. نمیدانم این حق را دارم یا نه که به عنوان یک ایرانی بگویم. آقای رئیسجمهور بیایید فارغ از هر دغدغهی سیاسی و هر مصلحتی، یک روز را به احترام مریم میرزاخانی و در سوگ او عزای عمومی اعلام کنید. و به احترام او و دانش و نبوغش پرچم ایران را در سفارتخانههایمان به حالت نیمهافراشته درآوریم تا مردم دنیا دریابند که ما برای علم و اندیشه هم ارزش قایلیم و برای جوانان اندیشهورزمان در هر جای جهان که باشند.»