مقدمه ای بر نظریه گشتالت
مقارن با گشتالت گرایان در آلمان، نهضت رفتارگرایی در ایالات متحده آمریكا در حال شكل گیری بود. این 2 مكتب هر چند پس از شكل گیری در مقابل یكدیگر قرار گرفتند ولی هر دو در یك امر اشتراك داشتند و آن مخالفت با موضع عنصرگرایی وونتی بود. این نوشته مدعی ترسیم نگاهی جامع و دقیق به مكتب گشتالت نیست، بلكه صرفا به عنوان مقدمه ای برای شناساندن چارچوب كلی این نهضت به نگارش درآمده است.
ظهور روان شناسی گشتالت (Gestalt psychology) در آسمان روان شناسی نوین در واقع نوعی بازگشت دوباره به مهد نخستین روان شناسی علمی یعنی آلمان بود. این نهضت همانند مكاتب پیش از خود، رشد و گسترش خود را مدیون نقد اندیشه های پدر روان شناسی نوین ویلهلم وونت می داند. بدون شك یكی از جنبه های مهم اندیشه وونتی تمركز بر عنصرگرایی بود، اصلی كه در آن تمام واقعیت های روان شناختی به اتم هایی جدا از هم تقلیل یافته و تداعی تنها عامل پیوند این اتم ها تلقی می شد. در واقع سر آغاز نهضت گشتالت را باید در حمله به این آموزه مهم وونتی جستجو كرد. نقد ناقدان آموزه های وونتی، آن گونه كه خود می فهمیدند بر 2 مساله بیش از هر چیز دیگر تاكید می كرد:
اولا: آنان عنوان روان شناسی آجر و ملات را شایسته روان شناسی وونتی می دانستند. این بدان معنا بود كه از نگاه گشتالت گرایان، آموزه های وونتی عناصر را به عنوان آجرهایی تصور می كرد كه توسط ملات تداعی به هم می پیوندند. در مقابل پیروان روان شناسی گشتالت مدعی این مطلب بودند كه آنچه ما مشاهده می كنیم آسمان، درختان و كوه است و نه عناصر حسی همچون درخشندگی یا فام هایی كه عامل تشكیل ادراك ما از آسمان و درختان است.
ثانیا: گشتالت گرایان پیروان آموزه های وونتی را به دلیل طرح این مساله كه ادراك ما از اشیاء فقط شامل جمع كردن عناصر در نوعی بسته است متهم می كردند. در واقع پیروان روان شناسی گشتالت بر این مساله تاكید می كردند كه تركیب عناصرحسی موجب شكل بندی یا الگوی نوینی می شود كه متمایز از تك تك عناصر حسی است.
پیشینه تاریخی
تاكید و تمركز بر وحدت ادراك، یكی از اصلی ترین اصول روان شناسی گشتالت است كه سابقه آن را می توان در نظام فلسفی فیلسوف آلمانی ایمانوئل كانت جستجو كرد. كانت معتقد بود ادراك، یك تركیب غیرفعال حسی نیست، بلكه مجموعه ای از عناصر حسی است كه توسط ذهن سامان می یابد. از سوی دیگر فرانز برنتانو تاكید كرد روان شناسی باید فرآیند یا عمل تجربه كردن را در كانون توجه خود قرار دهد و به همین دلیل در مقابل درون نگری وونتی كه آن را امری تصنعی می دانست بشدت واكنش نشان داد.
در این میان نباید تاثیر اندیشه های ارنست ماخ، استاد فیزیك دانشگاه پراگ را بر انقلاب گشتالتی نادیده گرفت. وی معتقد بود با تغییر موقعیت فضایی نسبت به یك شیء، تغییری در ادراك ما از شیء حاصل نمی شود. در نتیجه یك میز در ادراك ما میز خواهد بود، هر چند ما جهت نگاه خویش را در هر لحظه تغییر دهیم.
اندیشه های ماخ توسط كریستین فون اهرنفلس تكمیل شد؛ كسی كه سخن از كیفیت های گشتالتی یا شكلی به میان آورد. مقصود از كیفیت های گشتالتی یا شكلی ادراك هایی است كه بر پایه چیزی فراتر از احساس های فردی قرار دارند. برای مثال «یك آهنگ یك كیفیت شكلی است، زیرا حتی وقتی به كلیدهای متفاوتی انتقال داده می شود همان آهنگ باقی می ماند.» «شولتز، 399 :1386» گستره تاثیر اندیشه های فون اهرنفلس بر روان شناسی گشتالت تا بدانجاست كه ماركس ورتایمر در مقام پایه گذار روان شناسی گشتالت، مهم ترین حركت برای آغاز نهضت گشتالتی را به وی نسبت داده است.
در نهایت باید به تلاش های ویلیام جیمز نیز اشاره كنیم كه در راستای مخالفت با عنصرنگری در روان شناسی قدم برداشت و بیان كرد كه ما اشیاء را به صورت كل و نه به صورت دسته هایی از احساس ها ادراك می كنیم.
مفهوم گشتالت
بدون شك در ظاهر امر تفاوتی آشكار میان كلمه گشتالت گرایی با كلمات دیگر همچون رفتارگرایی یا كاركردگرایی وجود دارد. از سوی دیگر واژه گشتالت (Gestalt) همچون كلمات كاركرد یا رفتار از وضوح و بداهت معنا برخوردار نیست.
در روان شناسی گشتالت، ذهن انسان قابل تجزیه نیست و این به آن علت است كه كل همواره چیزی افزون بر اجزای تشكیل دهنده خویش استدر تحلیل این كلمه باید گفت معادل دقیقی برای این واژه در زبان انگلیسی وضع نشده است. ولی معادل های متعددی از جمله شكل (form)، شكل بندی (configuration) ، كل و... پیشنهاد شده است. كهلر در كتاب «روان شناسی گشتالت» (1929) می نویسد: كلمه گشتالت در زبان آلمانی به 2 طریق به كار رفته است:
1- یك كاربرد آن صورت یا شكل را به عنوان صفتی از اشیاء می داند. در این معنی گشتالت به صفات كلی اشاره می كند كه می توانند با اصطلاحاتی مثل زاویه دار یا قرینه دار بیان شوند و ویژگی هایی مثل مثلث شكل بودن در اشكال هندسی یا ردیف هایی سرعت در یك آهنگ را توصیف می كند.
2- كاربرد دوم یك كل یا جوهر عینی را می رساند كه صورت یا شكل مشخص، یكی از ویژگی های آن است. به این معنی كه كلمه ممكن است به مثلث ها اشاره كند نه به مفهوم مثلث بودن. پس كلمه گشتالت را می توان هم برای اشاره به اشیاء و هم ویژگی های شكلی آنها به كار برد. همچنین این اصطلاح به حوزه دیداری یا حتی كل حوزه احساسی محدود نمی شود. فرآیندهای یادگیری، یادآوری، كوشش، نگرش انگیزشی، تفكر، عمل كردن و از این قبیل را ممكن است به اجبار دربرگیرد. (كهلر 179:1947 178 به نقل از شولتز، 408 :1386)
روان شناسی گشتالت
مبحث ادراك در كانون توجه روان شناسان گشتالت قرار داشت. آنان بر این باور بودند كه «تجربه های ادراكی مبتنی بر طرح هایی هستند كه محرك ها و سازمان تجربه، آنها را شكل می دهند.» (اتكینسون، 47 :1386) در واقع آنچه ما مشاهده می كنیم از یك سو وابسته به زمینه ای است كه شی در آن پدیدار می شود و از سوی دیگر تابع سایر وجوه طرح كلی تحریك است. با چنین توضیحاتی می توان نتیجه گرفت كه كل چیزی متفاوت از مجموع اجزاست، چون كل تابع روابط اجزاست. برای درك بهتر روان شناسی گشتالت به چند نكته مهم باید اشاره كنیم:
1- در دیدگاه پیروان روان شناسی گشتالت، ذهن انسان قابل تجزیه نیست و این به آن علت است كه كل همواره چیزی افزودن بر اجزای تشكیل دهنده خویش است. در نتیجه تغییر در هر قسمتی از این كل باید به معنای تغییر در روند واقعیت در نظر گرفته شود.
2- روان شناسان پیرو این مكتب مخالفت خود را به صورت علنی با تحقیقات تحلیلی پیروان وونتی اعلام كردند. آنان معتقد بودند چنین تحقیقاتی، امری تصنعی است و نتایج آن قادر به تبیین ماهیت واقعی تجربه آگاه نخواهد بود.
3- عدم تمایل گشتالت گرایان به شیوه تحلیلی دلالت بر این امر می كند كه در مطالعه پدیده های روانی نباید روش تجزیه و تحلیل را در پیش گرفت، بلكه باید پدیده ها را در همان وضع پیچیده ای كه دارند، مورد مطالعه قرار داد. به عبارت دیگر نظریه اساسی روان شناسی گشتالت این است كه «اگر فرآیندها بدون درگیر كردن كل شخصیت و راهی كه فرآیندها با هم مرتبط می شوند تحلیل شوند تصویری مبهم و ناقص از فرآیندهای ذهنی و روانی به دست خواهد آمد. (تانجلا، 221 :1383)
4- مكتب گشتالت بر آن است كه تجربیات را در قالب یك كل سازمان یافته مورد مطالعه قرار دهد.
نتیجه گیری
مقارن با شكل گیری روان شناسی گشتالت در آلمان، رفتارگرایی نیز در حال شكل گیری و گسترش بود؛ هرچند رفتارگرایی به عنوان انقلابی در مقابل اندیشه های وونت و ساخت گرایی به حساب می آمد، ولی مقدمات این انقلاب توسط كاركردگرایی مهیا شده بود. این مساله در مورد نهضت گشتالت صادق نیست و در واقع آموزه های این مكتب را باید نوعی بدعت در فضای روان شناسی آلمان به حساب آورد.
روان شناسی گشتالت تلاش می كرد به ادراك ساده و به تجربه بی واسطه باز گردد. پیروان این مكتب بیش از هر چیز بر ادراك یك كل تاكید می كردند و عناصر را معلول فرآیند تفكر و انتزاع می دانستند. همچون مكاتب دیگر روان شناسی، این مكتب نیز از هجمه انتقادها مصون نمانده است. روان شناسان آزمایشی ادعا كرده اند موضع گشتالت مبهم است و مفاهیم و اصطلاحات اساسی آن به صورت علمی تعریف نشده است. برخی دیگر معتقدند این مكتب بیش از اندازه خود را گرفتار نظریه كرده است و این مساله به ضرر پژوهش های تجربی تمام شده است.
با وجود پذیرش بسیاری از انتقادها به این مكتب نباید از ذكر این نكته غافل شد كه هرچند امروز دیگر ساخت گرایی و كاركردگرایی جایگاهی در روان شناسی جدید ندارند، ولی مكتب گشتالت همچنان حرفی برای گفتن دارد و در حوزه های مختلف از جمله روان درمانی و روان شناسی اجتماعی كاربرد دارد.