بی. اف. اسکینر / زندگینامه و نظریات
برس فردریک اسکینر(به انگلیسی: Burrhus Frederic Skinner) (زادهٔ ۲۰ مارس۱۹۰۴- مرگ ۱۸ اوت۱۹۹۰) روانشناس، نویسنده، مخترع، پشتیبان اصلاحات اجتماعی و چامهسرای آمریکایی بود. او از ۱۹۵۸ تا زمان بازنشستگیاش در سال ۱۹۷۴ استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد بود. او ابداع کننده چند روش مهم برای مطالعه آزمایشی رفتار بود. به علاوه او پایهریز فلسفهٔ علمی تازهای به نام رفتارگرایی بنیادین بود و اعتقاد داشت روانشناسی باید با تجدید نظر در جنبههای غیر علمی خود، به علمی به استواری فیزیک و شیمی تبدیل شود. وی همچنین بنیادگذار تحلیل تجربی رفتار بود.او را یکی از اثرگذارترین روانشناسان تاریخ و حتی بزرگترین روانشناس سدهٔ بیستم میدانند.
او نویسندهای پرکار بود که ۲۱ کتاب و ۱۸۰ مقاله نگاشت. او عضو انجمن برادری لاندا خی آلفا بود. او یک خداناباور بود. مرگ او در اثر بیماری سرطان خون بود اسكینر یكی از آخرین بازمانده های مردان بزرگ در عرصه رفتارگرایی است. ولی در بسیاری از موارد او از پیشتازان این متدولوژی محسوب می شود. مطابق روش اسكینر است كه ما با تغییر شكل محض اصول تقلیل گرایی به عنوان یك روش علمی برخورد می كنیم.
اسكینر عقیده داشت كه یك دانشمند باید از داده های تجربی شروع كند تا سرانجام به ... تعمیمهای استقرار یا به وضع قوانین برسد. پس در مراحل بعدی می تواند یك تئوری علمی كه قوانین را در بر بگیرد وضع كند. بنابراین او باید بسیار دقیق باشد تا بتواند كارش را با داده های تا حد امكان موثق، آغاز كند. اسكینر پذیرفت كه انسانها زندگی درونی (inner Lives)كه برای هر كدام از آنها همانقدر كه برای یك داستان نویس اهمیت دارد، این زندگی درونی مهم است. همان طور كه خودش این زندگی درونی را در رمانش به نام والدن دو به نمایش می گذارد. با این تفاوت كه داده های لازم برای نوشتن داستان، داده های قابل اطمینانی برای كار یك دانشمند نیست.
بحثهای اسكینر در تقابل با دیگر روان شناسان مانند فرویدیها كه تمام تعمیمها و استنتاجهایشان بر پایه داده های قملروی درونی فرد است درست مانند مجادله واتسون با درون نگرها بود. اسكینر این هشدار استقرایی را می پذیرفت كه یك دانشمند نباید برای تبیین پدیده های قابل مشاهده به ورای داده های قابل مشاهده فكر كند. او خود نیز بیش از حد به حدسیات و یافته های روان شناسانه كه اغلب براساس ویژگیهای درونی انسان شكل گرفته اند، اعتماد و اعتناء نمی كرد. او اهمیت محدود متغیرهای میانی تولمن از قبیل سائق را می پذیرفت، مشروط بر اینكه چنین اصطلاحاتی به عنوان نمادهای كوتاه برای فهم اعمالی كه در محدوده پاسخ قرار دارند به كار بروند. برای مثال گرسنگی به مثابه یك انگیزه كه به منزله نقطه اوج تأثیر عملی مانند غذا خوردن، تلقی می شود. دیگر ویژگی مهم رویكرد اسكینر عمل گرایی اوست كه اخیراً تحت عنوان فرضیه ای در باب زبان علم، روزآمد شده است.
برای اسكینر یك عمل این معانی را می تواند داشته باشد:
1. مشاهدات شخص
2. دستكاری و وارد كردن محاسبات در روشهای ایجاد یك عمل
3. مراحل منطقی و ریاضیی كه بین حالتهای پیشین و پسین روی می دهد
4. و هیچ چیز دیگر. مطابق این اصول عباراتی مانند مثل بلند یا گرسنه به یك موضوع یا یك حالت موجود زنده ارجاع صرف ندارد. بلكه این عبارات به كارهای محقق بر روی مشاهداتش، دخل و تصرف و اندازه گیری های او نیز منوط هستند. این شاخه فرعی از تئوریهای اثبات گرایی و اسنادگرایی دم دست ترین تئوریهای در باب معنا در خلال دو جنگ جهانی بودند. این تئوری اكنون دیگر توسط فیلسوفان رها شده است. اما در متدولوژی اسكینر و دیگر رفتارگرایان هنوز زنده است. بخصوص در سنت رفتارگرایان پیرو واتسون كه خواستار لحاظ كردن امكان دخل و تصرف بر اصول رفتارگرایی را دارند.
رفتارگرایی در خیلی از موارد به عمل گرایی امریكایی به دیده تأیید می نگریست. محققان آزمایشگاهها قصد نداشتند با طرح سؤالاتی درباره رفتار موجودات زنده برای خودشان دردسر ایجاد كنند. بخصوص آنكه منابع و مرجع این رفتار، دلایل درونی باشد كه می بایست پاسخ آنها را بدهد. برای مشاهده اینكه اگر متغیرهای محیطی جایگزین دیگر متغیرها شود، چه صورتهایی از رفتار رشد می كند در آن دوره اهمیت زیادی قائل بودند. این مسئله سرانجام به یك پیشگویی كه محقق را قادر می سازد به رفتار شكل بدهد، ختم خواهد شد.
اسكینر ادعا می كند كه او فرضیه ای در باب رفتار ندارد و فقط تعدادی یادداشت و نوشته های پراكنده دارای همبستگی در این باره دارا می باشد. البته این صحبتها زودباوری با شرط نهادن درباره واژه فرضیه است. درواقع كارهای او نوعی قطعی و بدیهی فرض كردن اصول زیست شناسی داروینی هاست كه عنوان می كنند كه بازتابهای شرطی شده، همچون دیگر ارزش حیاتی، برای بقا ضروری هستند. اسكینر در خلال صورت بندی این قوانین در حقیقت خیلی از اصول پایدار تداعی گرایی راه اصلاح و بهبود بخشید.
در جریان همین صورت بندیها بود كه اسكینر یك تمایز مهم بین رفتار «پاسخگو» و «كنش گر» را مشخص كرد. گفتن این نكته لازم به نظر می رسد كه آزمایش جعبه كه اسكینر را قادر ساخت تا ابزارهای شرطی شدن را به روشهای گوناگونی مطالعه كند، بسیار مدیون جبعه پازل ثوراندیك بوده است.
برای هر عكس العمل پاسخگو، یك محرك شناخته ای شده وجود دارد، مانند پوشش مترونوم موسیقی یا ترشح بزاق كه با وضعیت شرطی كلاسیك همبستگی و ارتباط دارد. البته در اینجا ممكن است انواعی از شكلهای محركهای درونی وجود داشته باشند كه عملكردشان ورای آن چیزی باشد كه پیروان رویكرد عمل گرایی و پاسخهای كنش گر كه می تواند توسط آزمایشگر در آنها دخل و تصرف شود باید به مثابه عملكرد در شرایط آزمایشگاهی تلقی شوند، مانند برنامه زمان بندی شده غذا خوردن. با تعریفی موسع، رفتار تشكیل شده است از پاسخهای یك كنش گر كه همگی ابزارهایی برای رسیدن به یك هدف محسوب می شوند.
اسكینر فكر می كرد كه مطالعه كنش گرهای مشروط و مقید و تمایز میان آنها باید بتواند قوانین پایه ای را فراهم سازد كه بتواند رفتار را تبیین و كنترل كنند. یك روز بالاخره باید فرضیه ای طرح ریزی شود تا این قوانین را دربرگرفته ویكپارچه سازد. اما دانشمندان باید تا رسیدن به روشی مطابق روش باكونین به پیش بروند.
شخص دانشمند نباید با تئوری پردازی خام و زودهنگام، طبیعت را پیش بیندازد، خصوصاً اگر با فرضیاتی شبیه تئوری هال درباره اعمال درونی ارگانیسم، روبه رو باشد. بنابراین اسكینر رویكرد پیرامون گرایی واتسون را نپذیرفت اما درباره فرآیند محوریی كه بین محرك و پاسخ واقع شده است، موضع لاادری داشت.
درواقع شرطی شدگی كنش گر یك اصلاح در زمینه قانون «اثر» ثوراندیك به شمار می رفت اصلاحی كه زمینه آن اصطلاح شناسی غیر ذهن گرایانه بود. اسكینر، همان واتسون با ادامه برنامه مفهوم برای پوشش دیگر جنبه های رفتار مخالف نبود. برای مثال در كتاب علم و رفتار انسان در سال 1953، اسكینر نظریه ای درباره هیجان یا عواطف ارائه داد كه برطبق آن نامهایی كه برای طبقه بندی رفتار با توجه به شرایط مختلف محیط به كار می گرفت، در احتمال وقوع آنها تأثیر می گذارد. به رغم وجود رویكرد اثبات گرایانه جزمی در تفكر اسكینردرباره رفتار كلامی (Verbal Behavior) در سال 1957 طرحی بلندپروازانه برای وارد كردن زبان به چهارچوب رفتاری طرح ریزی كرد. گرچه این عمل دقیقاً در محدوده برنامه ریزی «قواعد رفتار» هال بود و بشدت به یك اندازه از سوی فلاسفه و زبان شناسان موردانتقاد قرار گرفت.
این اواخر اسكینر بشدت گرفتار آماده سازی تكنولوژی آموزشی بوده است كه در آن مهارتها و توالیهای بنیادین مادی بدقت طبقه بندی شده كه در طی آنها یادگیری بطور منظم از طریق تقویت مثبت شكل می گیرد. اگرچه منظور او از مفهوم تقویت به علت ابهام و دور باطلش همواره مورد نقد بوده است، دستخوش تغییراتی گردیده است كه برنامه او برای آموزش اندكی بیش از دستورات و فرامین هم ارزی بودند كه می بایست محتوای آنها بطور منطقی بررسی شوند و در طی آنها دانش آموزان باید گام به گام اشتباهاتشان را كاهش دهند و اگر بتوانند موفقیتی بدست آورند پاداش آنها حتمی خواهند بود. این نوع رفتار، آن گونه كه اسكینر آن را پذیرفته است.
باید بدون ارجاع به قوانین پیچیده او در باب رفتار كنش گر بررسی شوند. از دیدگاه رفتاری شخصیت تجمع پاسخهای آموخته شده به محرکهاست. به عبارتی دیگر شخصیت مجموعه رفتارهای آشکار یا نظامهای عادت است (شولتز و شولتز، 1379). اسکینر فرایندهای درونی را نادیده میگیرد. درمقابل او به رفتارهای آشکار و قابل مشاهده تأکید میکند. دلیل اسکینر این است که صرفاً رفتارهای قابل مشاهده است که مناسب مطالعه علمی رفتار است. اگرچه نمیتوان از نظریه شخصیت اسکینر صحبت کرد و اسکینر هیچ فعالیت علمی مشخصی در این حوزه انجام نداده است، ولی دیگران شخصیت را در روانشناسی اسکینر حاصل پیشینه تقویتی شخص میدانند (نای، 1381).
تمام فعالیتهای اسکینر در مطالعه رفتار انسان عمدتا بر روی آزمودنی های حیوانی (موشها و کبوتر ها) انجام گرفت. او تفاوت رفتار انسان و حیوانات را ضمن قبول پیچیدگی رفتار انسانی تنها در کمیت آن میدانست و اعتقاد داشت برای رسیدن به این پیچیدگی باید ابتدا از مسیرهای ساده شروع کرد.
از دیدگاه اسکینر انسانها دستگاههای پیچیدهای هستند که به شیوه قانونمند رفتار میکنند. از دیدگاه اسکینر هر کسی که تقویت کننده ها را کنترل کند، قدرت کنترل کردن رفتار را خواهد داشت. اسکینر در رمان والدن دو جامعهای را که بر اساس علوم رفتاری بنیان گذاری شده است، آرمانشهر و آزادترین جای روی زمین میداند. او در آنجا آرزو دارد تا علم رفتار به نیرومندی علم اتم برسد (اسکینر، 1948). اسکینر شخصیت را به عنوان عاملی که رفتار را برمیانگیزد نمیپذیرد. او این دیدگاه را همانند این باور میداند که هستی را وابسته به ارواح بدانیم. از دید اسکینر مطالعه شخصیت شامل بررسی نظامدار و بسیار دقیق تاریخچه یادگیری و موقعیت زندگی فرد است. او به منحصربه فرد بودن افراد باور دارد و آن را نتیجه منحصربه فرد بودن پیامدهای رفتاری و موقعیتهای زندگی هر فرد میداند. او مخالف است که شخصیت را به عنوان نیرویی درونی در نظر بگیریم. رفتار سزاوار است که در نظام اسکینر به جای صحبت از شخصیت و یا در کنار آن از رفتار صحبت شود، از این رو به مفاهیم مطرح و نظرات اسکینر در این مورد اشاره میشود.
رفتارها در سطح اول پاسخی هستند که به یک محرک خاص داده میشوند و یا توسط آنها فراخوانده میشوند، آنها ناآموخته، خودکار و ارادی هستند. رفتارها در سطح بالاتر، رفتارهای پاسخگر هستند و بر اثر شرطی سازی کلاسیک رخ میدهند، در اینجا محرک شرطی جایگزین محرکهای غیرشرطی میشود. این رفتارها در نتیجه تقویت شکل میگیرند و تداوم مییابند (تقویتها میتوانند مثبت، مثل غذا و یا منفی، مانند شوک باشند). در سطح آخر رفتارهای کنشگر قرار دارند که ارادی هستند و ماهیت آنها توسط تقویتی تعیین میشوند که در ادامه رفتار میآید.
رفتار ارگانیسم بر محیط عمل می کند و محیط نیز با در دست داشتن تقویت بر آن تاثیر میگذارد. رفتارهایی که تنیجه دارند، شکل گرفته و تداوم مییابند، آنهایی که به نتیجه خاصی نمیرسند مسکوت مانده و خاموش میشوند. با این فرض رفتار در جهت خاص شکل میگیرد، خاموش میشود و یا تغییر و تعدیل میشود و یا با رفتار دیگری جایگزین میگردد. رفتارها، ساده یا پیچیده بر اساس مفاهیم عینی و مشهود تبیین میشود و تفاوتی ندارد که رفتار عینی، ذهنی، اجتماعی، تصوری یا... باشد. لذا از نگاه اسکینر و با استفاده از اصول شرطیسازی عامل رفتارها از ساده به پیچیده، به صورت زیر تبیین میشود:
آزمایشگر: چشته غذا
صاحب سگ: یک تکه گوشت
مادر: یک لبخند
رئیس اداره: تمجید و ارتقاء
یک حکومت: کنترل و تایید رفتارهای خاص
اسکینر برای ثبت رفتارها (رفتارهای عاملی که در نتیجه شرطی سازی عامل رخ میدهند) از ثبت پاسخ تراکمی استفاده میکند. در همین راستا او برنامههای تقویت را اعلام کرد که در دو سطح پیوسته و ناپیاپی به کار برده میشود. برنامههای تقویت ناپیوسته انواع مختلفی دارد که چهار مورد مشهور از آنها به ترتیب اثرمندی آنها برای حفظ یک رفتار خاص عبارتند از برنامه نسبتی متغیر، فاصلهای متغیر، نسبتی ثابت و فاصلهای متغیر.
تمام تلاش اسکینر در طول بیش از نیم قرن کوشش علمی تبیین مشاهدهپذیر رفتار بود. اگر ما رفتار را که مهمترین مفهوم در یادگیری است جایگزینی برای شخصیت در نظر بگیریم، به خطا نرفتهایم و درواقع تنها راه برای تبیین شخصیت از دیدگاه رفتاری (بویژه رفتارگرایی رادیکال) میباشد. اسکینر خود در این راه تلاش گستردهای انجام داده است، به طوری که یکی از انتقادات عمده به نظام اسکینر را گسترش تبیینهای رفتاری و مبتنی بر یادگیری به حوزههای گسترده و پیچیده انسانی میدانند. برای نمونه میتوانید به کتاب فراسوی آزادی و شأن و رمان والدن 2 از اسکینر مراجعه کنید. برای نمونه اسکینر برای تبیین رفتار خرافی از مفاهیم یادگیری استفاده میکند. از نظر اسکینر رفتار خرافی نوعی شرطی شدن است که به طریق شانس رخ میدهد. در واقع یک رابطه ظاهری (غیر کارکردی و شانسی) بین پاسخ و تقویت به وجود میآید. از نظر اسکینر رفتار خرافی مستقیماً در جریان شرطی سازی رخ نمیدهد و ممکن است از طریق زمینه ی اجتماعی و فرهنگی نیز تقویت شود. www.migna.ir علاوه بر این اسکینر برای شکل دادن به رفتار جدید از روشی استفاده کرد که شکلدهی یا روش تقویت تقریبهای متوالی نام دارد. همانطوری که از نام آن مشخص است، رفتار کنشگر در جهت پاسخهای مورد نظر به ترتیب تقویت میشود.
اسکینر از دو نوع تقویت برای شکل دادن به رفتار استفاده میکند. اسکینر تقویت کننده ها را در دو ردهی تقویت کننده های اولیه (غیر شرطی) و تقویت کننده های ثانویه(شرطی) قرار میدهد. برای به کار بردن تقویت اسکینر به شناخت تقویت کننده های اختصاصی هر فرد تأکید میکند. متقابلاً برای کنترل رفتار میتوان از محرکهای آزارنده استفاده کرد. گرچه اسکینر استفاده از تنبیه را توصیه نمیکند و اثر آن را کمتر از تشویق و تقویت میداند، ولی در درمان و زندگی طبیعی از آن استفاده میشود و محققین مختلفی به ارائه نظریات در خصوص تنبیه و اثرات آن پرداختهاند.
برای این منظور و مطالعه تئوریهای تنبیه مراجعه کنید به دومیان (2001، فصل9). همین طور تقویت منفی با عدم ارائه محرک نامطلوب به منظور افزایش رفتار خاصی به کار میرود. بر اساس مفاهیم یادگیری میتوان پاسخها را در جهت خاصی تعمیم داد یا پاسخ مشخصی را از پاسخهای دیگر متمایز کرد. اسکینر برای ارزیابی رفتار از تحلیل کاربردی استفاده میکند. تحلیل کاربردی 3 جنبه را در بر میگیرد: فراوانی رفتار، موقعیتی که رفتار در آن رخ میدهد و تقویتهای مربوط به آن رفتار.
اسکینر همچنین از شیوه های پیچیده آماری استفاده نمیکند. او آزمودنی را به تنهایی و منحصر ارزیابی می کند. روش اسکینر طرح تک آزمودنی نامیده میشود. ماهیت انسان از نگاه اسکینر رفتار فرد از نظر اسکینر نتیجه تقویت های پیشین است. به نظر اسکینر رفتار، قانونمند و جبری است و لازمه ی آن مطالعه رفتار به روش علمی است.
ارگانیسم انسان یک جعبه سیاهی است که روانشناسی کاری به آن ندارد. صرفاً ورودیها و خروجیهاست که مورد بررسی قرار میگیرد. رفتار در نظام اسکینر مرکب از عناصر اختصاصی (پاسخها) است. او رفتار را نه به صورت یک کل که به صورت جزء به جزء مطالعه میکند. با این گفته ها مشخص است که اسکینر کاملاً محیط نگر است. انسان محصول محیط پنداشته میشود ولی از این نگاه رفتارها در طول زندگی تغییرپذیر هستند. رفتارها به همان شیوهای که آموخته میشوند، قابل تغییر هستند. انسان از نگاه اسکینر قابل شناخته شدن است، اگرچه گاهی رفتارها پیچیده و مطالعه علمی آنها دشوار است.
به اعتقاد اسکینر آزادی و شان انسان تصوری بیش نیستند. به باور او آدمیان همیشه تحت کنترل هستند. آنچه موجب میشود تا بعضی از افراد در وجود کنترل تردید کنند، کنترل ناآشکار رفتار است (اسکینر، 1971). لذا او معتقد است، باید جامعهای ساخته شود که کنترل در آن کنترل صحیح و به نفع همه افراد و به مصلحت جامعه اعمال شود. علم رفتار شان و قدر انسان را مورد سوال قرار میدهد.
علم رفتار حرمت و سرزنش را از فرد به محیط تغییر میدهد. کاربرد نظریه اسکینر پاسخ به اینکه به چه میزان میتوان پژوهشهای صورت گرفته بر روی آزمودنی های حیوانی را در مورد انسانها به کار برد در تحقیقات صورت گرفته در سالهای اخیر نشان داده شده است. به گونه ای که روشهای به کار گرفته شده در اصول علمی اسکینر در تکنولوژی آموزشی، روانشناسی زبان، مدیریت صنعتی، درحورههای مختلفی از درمان از قبیل عقب ماندگی ذهنی، بزهکاری نوجوانان، اوتیسم، هراسها، اختلالات جنسی و گفتاری به کار رفته است (هجل و زیگلر، 1379).
در یک زمینه یابی در مورد اهمیت نسبی بیش از 15 رویداد در روانشناسی خدمات اسکینر و تغییر رفتار به ترتیب در مقام اول و دوم قرار گرفت (گیل گن، 1982 به نقل از شولز و شولتز، 1379). فعالیتهای اسکینر در روانشناسی بسیار شناخته شده است و او بارها به خاطر خدماتی که برای روانشناسی کرده است مورد تقدیر قرار گرفته است. به جهت محدودیت بحث ما به خدمات صورت گرفته بوسیله اسکینر نمی پردازیم.
در پایان تنها به ذکر این مطلب کفایت میکنیم که اسکینر در یک زمینه یابی از میان مدیر گروههای روانشناسی درصدر روانشناسان طول تاریخ قرار گرفته است.
انتقادها از نظریه اسکینر به نظر انسانگراها انسان پیچیده تر از ماشین یا موش سفید است. به نظر آنها اسکینر ارده آزاد را نادیده گرفته است. اگر با ماهیت انسان از دیدگاه اسکینر موافق باشیم و اگر با کنترلی که دیگران بر تقویتهای ما دارند هدایت شویم، روئسا و حکومتها چه خواهند کرد؟
اسکینر برای مسائل اجتماعی، اقتصادی، و مذهبی و فرهنگی از موقعیتهای ساده ای استفاده کرده است. آیا همه رفتارها آنطور که اسکینر عقیده داشت آموخته می شوند؟ بندورا با این دیدگاه مخالف است و در واقع عمده نظام او بر این مبناست که علاوه بر انواع یادگیری که اسکینر مطرح کرده است. نوع دیگری از یادگیری وجود دارد و در آن مفاهیم شناختی عمدهای دخیل هستند. اسکینر خود در اواخر عمر خود با انتقادهای شناختگرایان روبرو بود.
او مقاله ای با این عنوان نوشت: «چرا من یک روانشناس شناختی نیستم؟(1977)». او سعی کرد تا با شکلگیری روانشناسی شناختی مقابله کند. به نظر او عجیب است کسانی که خصمانه ترین اعتراضات را نسبت به دستکاری رفتار سرمیدهند، برای تغییر افکار شدیدترین کوششها را به کار میبرند. ظاهراً آزادی و شأن انسان تنها زمانی مورد تهدید قرار میگیرد که رفتار از طریق تغییر فیزیکی محیط تغییر کند، اما زمانی که حالات ذهنی – که گفته میشود مسئول رفتار هستند تغییر داده شود، تهدیدی متوجه انسان نمیشود. با این وجود انتقادهای عمده ای از نظام اسکینر توسط روانشناسان و حتی دانشمندان سایر علوم در مورد دیدگاه رادیکال او در مورد انسان به عمل آمده است.
ارزیابی رویكرد رفتاری روشن است كه دیدگاههای متفاوتی توسط دانشمندان مختلفی در حوزه ی روانشناسی یادگیری و رفتاری در خصوص شخصیت مطرح شده است. شاید این تنوع از این جهت است كه ما تلاش میكنیم مفاهیم رفتارگراها را كه در خارج از حوزه ی شخصیت مطرح شده بود در نظریه های شخصیت مطرح كنیم. اكثر این یافته ها در آزمایشگاه به دست آمده و دیدگاه جزءنگری نسبت به انسان داشته است. می بینیم كه توجه عمده در رویكرد یادگیری، اهمیت به رفتارهای ویژه و وابسته به موقعیت داده میشود و نه بر ویژگی های عام در شخصیت.
دیدگاه یادگیری در پی دستیابی به قوانین كلی یادگیری است، نه تفاوتهای فردی. در خصوص روش تحقیق نیز تاكید این دیدگاه بر تجریات آزمایشگاهی است، نه بررسی بالینی و یا استفاده از پرسشنامه ها. در نهایت میتوان گفت نظریه ی یادگیری بر اهمیت متغیرهای محیطی در سازماندهی و كنترل رفتار تاكید دارد.
به اعتقاد اسکینر (1987)، روانشناسی هنوز به عنوان جستجوگر عوامل تعیین کننده درونی باقی مانده است. به نظر او روانشناسی انسانگرایی، رواندرمانی (بویژه روانکاوی) و روانشناسی شناختی سه مانعی هستند که راه پیشرفت روانشناسی را به سوی علم رفتار سد کرده اند.
به نظر اسکینر چنین گرایشهایی باعث میشود تا ما از علم دور شویم، از دید او روانشناسی باید خود را به موضوع علمی قابل دسترسی محدود کند و مابقی داستان رفتار انسان را به فیزیولوژی بسپارد. به نظر او مفاهیم ذهنی توجه را از علل واقعی (محیطی) دور میکنند و تنها موجب گمراهی و ابهام میشوند. نسبت دادن رفتار به غرایز هم موجب نادیده گرفتن نقش عملی محیط میشود. آنچه در مورد رفتارهای مشاهده پذیر صادق است، در مورد رفتارهای غیر قابل مشاهده نیز نظیر احساس، فکر و امثال آن نیز صدق میکند و خصوصیات و ویژگیهای آنها نیز با عوامل محیطی مثل وابستگیهای تقویتی تعیین میشود (نای، 1381).
نقاط قوت:
نقاط قوت رویکرد رفتاری را به طور کلی میتوان در سه حوزه نام برد (پروین و جان، 1381):
1) التزام به تحقیق نظام دار.
2) كشف و شناخت متغیرهای موقعیتی و محیطی در تاثیرگذاری بر رفتار.
3) رویكرد عملگرایانه و مفید در حوزه ی عمل و درمان.
كلیه رویكردها در یادگیری با وجود اختلاف نظرهای احتمالی بین آنها در یك نقطهی بسیار مهم همداستاناند و آن روششناسی علمی و عینی است. هیچ رویكردی در مقایسه با رویكرد رفتاری تا این اندازه به نقش مطالعات مشاهده پذیر و روششناسی علمی تاكید نكرده است.
اهمیت موقعیت و تحلیل و توجه به متغیرهای محیطی تاثیرگذار در رفتار، مورد دیگری است كه در دیدگاههای رفتاری به درستی تصریح و تبیین شده است و در نتیجه منجر به شیوه های مفید در عمل شده است. جامعه، آموزش و پرورش، فرزندپروری و تغییر رفتار از جمله حوزه هایی است كه اصول مطرح شده در نظریه های یادگیری سود جسته اند.
محدودیت ها:
در رویكرد یادگیری شخصیت بیش از حد مورد سهل انگاری قرار می گیرد. تبیین مفاهیم پیچیده وگسترده ی شخصیت و رفتار انسانی بر اساس تحقیقات صورت گرفته بر روی موشها و كبوترها به نظر بسیاری از روانشناسان منطقی به نظر نمیرسد.
عده ای معتقدند كه این مطالعات سطحی و ظاهری است. به نظر، حداقل در خصوص شخصیت نظریه ی یكپارچه و منسجمی از طرف دیدگاه دیگری مطرح نشده است. تا آنجا كه این شاخه ی جوان از روانشناسی نگاه های متفاوتی به انسان و شخصیت داشته اند. با این حال و با وجود انقلاب شناختی كه در دهه ی60 و70 به وقوع پیوست، رفتارگرایی و نظریه ی یادگیری در روانشناسی و رواندرمانی به مسیر خود و مستحكم تر كردن پایه های خود ادامه میدهد.