اکثر افراد موفق، بسیار باهوش هستند، اما آیا یک فوتبالیست موفق مانند دیوید بکهام (David Beckham) به اندازه نویسنده و بازیگر هم وطنش استفن فرای (Stephen Fry که به هوشمندی شهره است) باهوش هست؟ شاید نه!
مسئله مهم در ارتباط با هوش این است که روشهایی منصفانه برای تشخیص و تعیین این دو نوع هوش و انواع دیگر آن بیابیم. به دو پرسش زیر توجه کنید:
"سفسطه" را چگونه معنا میکنید؟
اگر مجموعه تصادفی از ۹ عدد مانند این : ۷،۴،۸،۷،۳،۶،۶،۲ به شما گفته شود، میتوانید آنرا به طور معکوس تکرار کنید؟ اینها از پرسشهای معمول در تستهای بهره هوشی یا IQ هستند و شیوه پاسخگویی شما به آنها حقایق بسیاری را برای متخصصان آشکار میکند.
آیا این روش صحیح است؟ آیا واقعا میتوان هوش را با چنین آزمایشهایی اندازه گرفت؟
هرچه باشد این روش از سال ۱۹۰۵، زمانی که آلفرد بینه (Alfred Binet) و تئودور سیمون (Theodore Simon) اندازه گیری هوش کودکان مدرسه فرانسوی را آغاز کردند، آغاز شده و بیش از صد سال از به کار گیری آن میگذرد.
اما عده ای از کارشناسان، مانند پروفسور هوارد گاردنر (Howard Gardner) از دانشگاه هاروارد، عقیده دارند که اکنون زمان حرکتی تازه فرا رسیده است. او چنین عقیده دارد: "تستهای IQ به آزمودن دانش قدیم، علوم آکادمیک و مهارتها میپردازد، اما در آن هیچ چیزی در این باره که شخص اصولا در جهان به جایی خواهد رسید یا خیر، وجود ندارد."
انجام تست
برنامه Horizon شبکه BBC از هفت نفر متخصص در رشته های مختلف دعوت نمود تا در یک تست هوش شرکت کنند. این افراد عبارت بودند از ست لوید (Seth Lloyd) دانشمندفیزیک کوانتوم، ناتان هاسلباور (Nathan Haselbauer) متخصص بورس در وال استریت و گرداننده انجمن جهانی High IQ، الکس پرایور (Alex Prior) نابغه موسیقی، استلا واین (Stella Vine) هنرمند، گری استراتفورد (Garry Stratford) خلبان هواپیمای جنگی نیروی هوایی سلطنتی، سوزان پولگار (Susan Polgar) استاد بزرگ شطرنج و بانی گریر (Bonnie Greer) نمایشنامه نویس و منتقد.
تست معمول IQ به نتیجه قابل پیش بینی ختم شد: متخصص IQ و فیزیکدان کوانتوم بالاترین امتیاز را کسب کردند. اما در این میان تکلیف "خلاقیت" چه میشود؟ خلاقیت در تستهای IQ آزموده نمیشود.
رابرت استرنبرگ (Robert Sternberg) از دانشگاه تافتز (Tufts) درباره اهمیت خلاقیت میگوید: "قدرت خلاقه، ابزار کار افراد بسیار موفقی چون امثال اینشتین، داروین و نیوتون بود. اما امروز جهان به قدری تغییر یافته است که خلاقیت بخشی حیاتی از هوشمندی عام به شمار می آید."
ما - در برنامه Horizon - برای آزمودن میزان خلاقیت افراد از آزمونی استفاده کردیم که در دهه ۶۰ طراحی شده بود: "در ده دقیقه، هر چند مورد استفاده از جوراب به ذهنتان میرسد بیان کنید."
نتیجه بسیار جالب بود، یکی از دو دارنده بالاترین امتیاز در تست قبل، بسیار ضعیف و دیگری بسیار عالی عمل کرد و همانطور که حدس میزنید، افراد خلاق این جمع، امتیازات بالایی کسب کردند.
نکته جذاب در تست "کاربردهای دیگر" این است که تنها تعداد موارد مصرف یک شیء مهم نیست، بلکه ابتکار و شیوه توصیف نحوه استفاده از آن هم در کسب امتیاز موثر است. به این ترتیب این تست به دنبال "خوش فکری و شوخ طبعی" هم هست. آیا شوخ طبعی هم از هوش سرچشمه میگیرد؟
ما به آزمودن "هوش احساسی" که به معنای توانایی درک احساسات دیگران، قضاوت صحیح و حل یا نادیده گرفتن مشکلات است نیز پرداختیم. نتیجه بسیار غافلگیر کننده بود.
پروفسور جک مه یر (Jack Mayer) از دانشگاه همپشایر و کارشناسان دیگر عقیده دارند که توانایی ما در تشخیص و درک آنچه دیگران حس میکنند، چرا احساساتشان از شکلی به شکل دیگر تبدیل میشود و همچنین درک آنچه خودمان احساس میکنیم، همه جنبه هایی از هوش هستند. اگر ما در این زمینه باهوش باشیم، به موفقیت دست میابیم.
نکته ای که در این آزمونها موجب میشود عده ای از پرداختن به آن طفره روند، نامتعارف بودن پرسشهاست. مانند این یکی؛ شما با دیدن تصویری از سنگریزه های کنار ساحل، تا چه حد احساس خوشی میکنید؟ مقدار آنرا با عددی از یک تا پنج مشخص کنید.
ما تصور میکردیم که در میان این هفت تن، افرادی با هوش احساسی فراوان وجود داشته باشند، اما نتیجه آزمون خلاف آنرا ثابت کرد. آیا واقعا میتوان به روشی دست یافت که دیوید بکهام و استفن فرای را در یک سطح هوشی قرار دهد؟ تئوری گاردنر (Gardner) که در آن به ۸ نوع هوش اشاره کرده است، میتواند کارگشا باشد.