یک گروه از محققان مغز و اعصاب دانشگاه اکسفورد با تحقیق روی مغز 461 نفر و بررسی آنها از نظر 280 معیار رفتاری و جمعیت شناختی دریافتند که افرادی با سبک زندگی مثبت و شاد الگوی ارتباط مغزی کاملا متفاوتی با افرادی دارند که به طور کلی منفی نگر هستند. این نتایج در مجله علوم اعصاب نیچر منتشر شده است.
نتایچ تصویر برداری مغزی و ام آر آی این افراد که توسط محققان دانشگاه های واشنگتن، مینه سوتا و آکسفورد صورت گرفت توسط تیم تحقیقاتی آکسفورد مورد بررسی و مقایسه قرار گرفت. مغز این افراد تقریبا به 200 ناحیه مختلف تقسیم بندی شده بود که عملکرد و رابطه هر یک از این نواحی با یکدیگر مورد بررسی این تیم پژوهشی قرار گرفت.
نتایج این بررسی به صورت نقشه ذهنی از ارتباطات مغزی بین 200 ناحیه مختلف مغزی برای هر یک از این 462 نفر ثبت شد مقایسه این نقشه های ارتباط مغزی نشان داد افرادی که معمولا مثبت نگر شناخته می شوند، ارتباطات مغزی مشابهی را در نواحی مختلف مغز داشتند این افراد از نظر دایره لغات، حافظه، رضایت از زندگی، درآمد و سال های تحصیل نیز مورد بررسی قرار گرفته بودند. افراد مثبت نگر از نظر رفتار و رضایت از زندگی در وضعیت نسبتا خوبی قرار داشتند. اما بالعکس افرادی که در سر دیگر طیف نقشه مغزی قرار داشتند از نظر رفتارهای اجتماعی نیز در دسته افراد منفی نگر قرار می گرفتند یعنی افرادی که میزان بالایی از خشم، هنجار شکنی، سوءمصرف مواد و بدخوابی را داشتند.
محققان نتایج تحقیق را با آنچه روانشناسان در سال 1904 به عنوان "هوش کلی یا عامل g" مشخص کرده بودند مرتبط می دانند. در این تئوری، ادعا می شود که وقتی کسی عامل هوش کلی را دارا باشد تقریبا اگر نه در همه موارد اما در اکثر موارد دیگر نیز عملکرد خوبی دارد. اما این تئوری، معمولا تمامی قابلیت های فرد را در چند عامل شناختی خلاصه می کند اما نتایج این تحقیق فراتر از آنچه قبلا به عنوان مولفه های تعیین هوش کلی به شمار می آمد قرار می گیرد زیرا برای مثال مواردی همچون سطح در آمد و رضایت کلی از زندگی را نیز همراه با حافظه، تشخیص الگو و توانایی خواندن مورد بررسی قرار می دهد.
واقعیت این است که عملکرد مغز انسان در موقعیت های مختلف و برای ظهور و بروز قابلیت های گوناگون اغلب، همپوشانی دارد و برای بررسی تمام این موارد نیاز به تصویربرداری های بیشتری از عملکرد مغز انسان و کشیدن نقشه ارتباطات مغزی وجود دارد. چیزی که در این تحقیق، دست کم سعی شده در مورد نقش زندگی مثبت در برقراری الگوی مشخصی از عملکردها و ارتباطات مغزی مورد بررسی قرار گیرد.