هوش یکی از ویژگیهای اساسی به شمار میرود که تفاوتهای فردی را بین انسانها موجب میشود و از دیرباز مورد توجه بوده است. بهطور کلی تعاریف متعددی از هوش ارائه شده که به سه گروه تربیتی، تحصیلی و کاربردی میتوان تقسیم کرد. منظور از تعریف تربیتی، هوش کیفیتی است که سبب موفقیت تحصیلی میشود و از این رو یک استعداد تحصیلی به شمار میرود که کودکان باهوش نمرههای بهتری در درس خود میگیرند و نسبت به کودکان کمهوش پیشرفت تحصیلی دارند. بنا بر اعتقاد نظریهپردازان تحصیلی، هوش توانایی استفاده از پدیده رمزی یا قدرت و رفتار موثر یا سازگار با موقعیت جدید و تازه و با تشخیص حالات و کیفیت محیط است. در تعریف کاربردی باید گفت، هوش پدیدهای است که از طریق آزمونهای هوش سنجیده میشود و شاید عملیترین تعریف برای هوش این نوع توضیح باشد. درباره علل تفاوتهای هوشی افراد، مطالعات فراوانی انجام شده و با وجود این، روانشناسان بین مسئله وراثت و محیط به توافق نظر نرسیدهاند. به هرحال ژنهایی که افراد از والدین خود به ارث میبرند نقش مهمی در رشد هوش دارند و بررسیها نشان میدهد ژنها در شکلدهی میزان هوشیاری ما در سنین بزرگسالی نقش دارند.
مطابق پژوهشی که در هوش کلی آزمودنیها انجام شده، ژنهای مسئول حدود 24درصد تغییرات ذهنی است که در خلال چرخه حیات اتفاق میافتد و این امر بدین معناست که محیط نیز نقش بزرگی در شکلدهی، حفظ هوش، توانایی ذهن ما و رشد ویژگیهای فردی ایفا میکند. بنابراین میتوان گفت «محیط» دربرگیرنده طیف وسیعی از آثار بر هوش است. اگر به ذکر عوامل قطعی موثر در رشد هوش بپردازیم باید پنج متغیر مهم را در نظر بگیریم:
متغیرهای اجتماعی: محیط فرهنگی این که مردم چگونه زندگی میکنند، چه ارزشهایی در زندگی دارند، چه کاری انجام میدهند، تاثیرات مهمی که بر مهارتهای هوشی بسط دادهشده توسط افراد دارند.
متغیرهای زیستشناختی: هر فردی علاوه بر محیط اجتماعی یک محیط زیستشناختی نیز دارد؛ محیطی که با رحم آغاز میشود و در طول زندگی ادامه مییابد. بسیاری از جنبههای این محیط میتواند بر رشد ذهنی فرد اثر کند. تعدادی از این عوامل زیستشناختی از جمله سوءتغذیه، قرار گرفتن در معرض مواد سمی و محرکهای تنشزای پیش از تولد و پیرامون تولد، حداقل در بعضی موقعیتها منجر به هوش روانسنجی پایین میشوند.
محیط خانواده: بدون تردید رشد بهنجار کودک نیازمند حداقل سطح مشخصی از مراقبتهای مسئولانه است. محیطهای به شدت محروم، همراه با بیتوجهی، آثار منفی بر بسیاری از جنبههای رشد از جمله جنبههای عقلانی دارند. بهعنوان مثال میتوان به استفاده از تنبیه بدنی اشاره کرد. مطابق یک بررسی کودکانی که تنبیه بدنی میشوند بهره هوشی پایینتری نسبت به سایر کودکان دارند و این تفاوت به اندازهای بزرگ است که در کشورهایی که تنبیه بدنی مرسوم است منجر به بهره هوشی پایینتر در سطح ملی میشود. پژوهشگران دو توضیح محتمل را برای رابطه میان تنبیه بدنی و بهره هوشی پایین تبیین میکنند. نخست تنبیههای بدنی بهشدت تنشزا هستند و میتوانند برای کودکانی که بهطور معمول تنبیه بدنی را در طول هفته سه بار یا بیشتر تجربه میکنند یا حتی سالها ادامه مییابد به محرکهای تنشزای جدی در سنین پایین تبدیل شوند.
پژوهشها نشان میدهند که فشار روانی تنبیه بدنی، خود را به شکل افزایش در نشانگان فشار روانی پس آسیبی مانند نگرانی از چیزهای وحشتناکی که در آینده قرار است اتفاق بیفتد یا به آسانی وحشتزده شدن را نشان میدهد. این نشانگان با بهره هوشی پایینتر مرتبط هستند. تبیین دوم از پیامدهای بزرگ اقتصادی همبستگی میان تنبیه بدنی و بهره هوشی منتج میشود. بهطوری که مطالعات متعدد نشان میدهند تولید ناخالص داخلی رابطه نزدیکی با بهره هوشی متوسط ملی دارد. به این ترتیب سطح ملی بالای توسعه اقتصادی زمینهای برای متوسط ملی دارد. به این ترتیب سطح ملی بالای توسعه اقتصادی زمینهای برای آن است که والدین از تنبیه بدنی استفاده نکنند و نیز بهره هوشی در سطح ملی بالاتر رود.
انگیزههای محیطی: بدیهی است برای اینکه قوای ذهنی کودک به نحو احسن رشد کند احتیاج به محرکات طبیعی دارد و هرقدر شرایط محیطی از نظر ایجاد محرک مناسبتر باشد، قوای ذهنی کودک رشد بیشتری خواهد داشت. تقریبا همه بررسیها نشان دادهاند که رشد قوای ذهنی با شرایط محیطی ارتباط مستقیم دارد.
روابط عاطفی: بررسیهای فراوان نشان دادهاند کودکانی که از نظر پیوندهای عاطفی با مادر یا اطرافیان دچار فقر شدید بودهاند اکثرا به اختلالات شخصیتی، ناسازگاریهای اجتماعی و ناسازگاریهای عقلی مبتلا شدهاند. این اختلالات در خانوادههایی که به عللی از هم پاشیده شدهاند یا احیانا روابط عاطفی والدین با کودک نامساعد بوده، زیاد دیده میشود. کودک، والدین را همیشه به صورت سپری علیه مشکلات خود میداند و اختلافات خانوادگی، احساس ایمنی و ارضای عاطفی کودک را از بین میبرد. بنابراین آثار سوءاختلافات خانوادگی بیشتر از خانوادههای ازهمگسسته است زیرا نزاع و مشاجره یا عدم توافق والدین، احساس حقارت و حس ناامنی شدیدی را در کودک تولید میکند.