جایگاه و اهمیت ابن سینا در علم و فلسفه را به هیچ عنوان نه می توان حذف کرد و نه حتی می توان کتمان کرد. هنوز می توان تاثیر این نابغه شهیر ایرانی که بیش از هزار سال از مرگ او می گذرد را بر عالم علم و اندیشه و فکر مشاهده کرد. اما سال هاست که بسیاری تنها به وجه فلسفی و یا حتی پزشکی ابن سینا نمی پردازند و سعی دارند که اندیشه های دیگر ابن سینا را واکاوی و بررسی کنند. یکی از این موارد بررسی اندیشه های ابن سینا در مباحث علم و فیزیک و ریاضیات است. در مصاحبه ذیل که با دکتر فرهاد قابوسی، دانش آموخته دکتری فیزیک دانشگاه هامبورگ و استاد دروس پایه فیزیک و ریاضی دانشگاه صنعتی کنستانس آلمان انجام گرفته سعی بر آن بوده است که دیدگاه ابن سینا درباره فیزیک و ریاضیات و همچنین جایگاه فعلی ابن سینا در غرب شود.
جناب دکتر قابوسی، با توجه به تخصص و حوزه فعالیت های علمی و پژوهشی ای که شما انجام می دهید اجازه دهید سئوال اول را از وضعیت و جایگاه ابن سینا در تاریخ علم در جهان اسلام و غرب لاتین بپرسم. به نظر شما ابن سینا چه جایگاهی دارد؟
ابن سینا جایگاه برجسته و بسیار مهمی در تاریخ علم و نیز علم معاصر دارد. چون ابن سینا هم واضع اصلی یکی از مهم ترین کمیت های علم معاصر یعنی «پتانسیل» تحت نام عربی « میل» بوده1، و هم موجد «تجربی سازی» علم کلاسیک بعد از قرون وسطی و در نتیجه بانی روش تجربی علم معاصر محسوب می شود. علاوه بر این ابن سینا مبدع «استدلال ارجاعی»2 در منطق و فلسفه علمی است که به نظر محققین تاریخ علوم نقش اساسی در پیشرفت علوم دقیقه در جهان داشته است. بنابراین ایجاد و ابداع هرکدام از این سه مورد کافی است تا دانشمندی صاحب نقش اساسی در علم جهان تلقی شود. غیر از موارد یاد شده، ابن سینا اولین عالمی بوده است که از اشکال هندسی در منطق استفاده کرده است3. بنابراین تشخیص اهمیت هندسه و این ابداع هندسی در منطق حاکی از نقش درجه اول ابن سینا در حوزه منطق است. در حالی که متاسفانه در ایران تاکنون محققین نه اینکه از ابداعات اساسی علمی او نظیر خاصیت و کمیت «میل» و «تجربی سازی» علم جهان بی خبر مانده اند، بلکه حتی متوجه ابداعات مهم منطقی او نظیر «استدلال ارجاعی» و استفاده از اشکال هندسی در منطق و فلسفه نیز نشده اند. به عنوان نمونه بخش ابن سینای دائرهٔ المعارف بزرگ اسلامی دارای نقائص عمده ای در رابطه با ابداعات جهانی بسیار مهم ابن سینا در علم فیزیک و علم منطق است که وسیله متخصصین اروپایی و شخص من تحقیق شده اند! کمااینکه در مبحث «علوم طبیعی» کتاب محتوای بخش بوعلی سینای دائرهٔ المعارف مذکور به غلط نوشته اند که ابن سینا در بخش علمی کتاب «شفا» تازه ترین مطالب علمی را نیاورده است4. در حالی که ابداع «میل» که اساس نظریه بسیار مهم و اساسی «پتانسیل» در علوم معاصر است، در همین کتاب «شفا» صورت پذیرفته است5. علت این نقص عمده دائرهٔ المعارف این است که مولف بخش ابن سینا و ویراستاران مربوطه از علم فیزیک و تاریخ علوم بی اطلاع بوده اند. یا این که باوجود ابداعات اساسی ابن سینا در منطق! کتاب بوعلی سینای دائرهٔ المعارف اصلا دارای بخش منطق نیست! و در این کتاب به هیچ کدام از ابداعات جهانی بوعلی در منطق اشاره نشده است! در حالی که دائرهٔ المعارفی که محتوی دانش و دانشمندان است، باید دست کم دارای مشاورین مسلط بر علوم دقیقه و تاریخ علوم باشد و مولف بخش مربوطه دست کم از محتوای نوشته «سیره الشیخ الرئیس» ابوعبید جوزجانی باخبر باشد که در آن از قول ابن سینا به اهمیت «استدلال ارجاعی» در منطق اشاره شده است.
معمولا ابن سینا در جهان غرب بیشتر یک پزشک و دانشمند معرفی شده است تا فیلسوف مشایی. اگر چه هر دو این موارد کاملا صحیح است اما چه اتفاقی و یا چه وضعیتی در تاریخ به وجود آمده که غرب بیشتر به حوزه پزشکی و علمی ابن سینا توجه کرده است؟
ابن سینا در غرب نه تنها به عناوین یاد شده بلکه بهعنوان فیلسوف مشایی، عالم و فیلسوف علمی نیز شناخته شده است. دستکم شهرت نوشتههای ابنرشد در غرب در رابطه با شرح و نقد نوشتههای ارسطو و ابن سینا، دلیل این حقیقت محسوب می شود. اما علت توجه بیشتر غرب به تحقیقات پزشکی ابن سینا، تمرکز بینش غربی به خصوص در دوران رنسانس به جنبه های عملی و فنی علوم و کمتر به جنبه های نظری علوم و فلسفه بوده است. به نظر من نیز اهمیت اصلی و اساسی ابن سینا در فلسفه بیشتر ناشی از جنبه ها و موارد علمی فلسفه اوست و خلاف آنچه که در ایران مشهور شده است، کمتر متوجه کارهای وی در فلسفه محض بوده است. چون بینش ابن سینا به سبب تحقیقات وی در پزشکی، همواره دارای یک زمینه و تربیت تجربی و منطقی بوده است. و به همین دلیل نیز ابن سینا همراه ابن هیثم، اما البته بیشتر از او، مسبب «تجربی شدن علم جهان» و تغییر تجربهگرایانه متدولولوژی تجربی علوم محسوب می شود. اما تعجیل غرب در استعمال علوم پیش از بازبینی ساختار منطقی آنها، یعنی کاربرد بدون تحلیل محتوا سبب شده است که نه تنها در مورد ابن سینا بلکه در مورد دانشمندان دیگر نیز بیشتر جنبه های عملی و قابل استعمال نظراتشان مورد توجه قرار گیرد.
یکی از مواردی که ابن سینا بسیار در این حوزه کار کرده و نظرات بدیع و نویی ارائه داده و به تعبیر شما ابن سینا صاحب متدولوژی علمی و تحقیقات در مبانی علوم تجربی است، بحث طبیعیات است. سوال من به طور مشخص این است که نظرات ابن سینا در حوزه طبیعیات فقط ارزش تاریخی دارد یا اینکه در شناخت و معرفی آنها می توانیم باب جدیدی در این حوزه بگشاییم؟
به نظر من، با توجه به جریان تکامل علوم دقیقه، خاصه فیزیک و ریاضیات، و تناقضات و بحرانهای اساسی که علوم دقیقه معاصر با آنها روبرو هستند و از آنجایی که منطق تلخیص نتایج تجربی و تبیین کلامی تجارب محسوب می شود و تجربهگرایی در علم معادل دقت منطقی در اصول علم است، نه تنها باید به نظرات ابن سینا در «تجربیسازی» متدولوژی علمی توجه شود: کمااینکه برای عبور از بحران و حل تناقضات علمی ما نیازمند، دقت منطقی در اساس و اصول علم و بازگشت به تجربهگرایی و دقت منطقی مشابه روش ابن سینا هستیم. بلکه در رابطه با فهم کمیت «پتانسیل» که معادل کمیت «کنکسیون» یا «کنکشین» ریاضی است (1.1)، باید نظرات ابن سینا در مورد کمیت یا خصیصه «میل» که اساس کمیت پتانسیل در علم است، نیز مورد امعان نظر قرار گیرد. بهخصوص که در رابطه با آنچه که ما از کمیت «پتانسیل» میشناسیم، امروزه روز از نظر کیفیت فهم! چندان پیشرفتی نسبت به دوران قدیم نداریم. کمااینکه ما هنوز تصور دقیقی از مفهوم «انرژی» که معادل و مرتبط با کمیت «پتانسیل» در رابطه با کمیت «انرژی پتانسیل» است، در علم نداریم. فیزیکدان مشهور فاینمن در «درسهای» معروفش6، اذعان دارد که فیزیکدانان هنوز نمی دانند «انرژی» یعنی چه؟ تعریفی هم که خود وی سعی کرده است از انرژی بدهد، متضمن پیش تعریفات دیگری است، که هنوز ارائه نشده اند.
مقصود من این است که علوم دقیقه، به خصوص ریاضیات، که علوم دیگر نظیر فیزیک مجبور به ارجاع به آن هستند، متاسفانه محتوی کمیات اساسی بسیاری هستند که تعریف نشده اند، و از این رو منجر به تناقضات و بحران هایی نظیر «بحران اساس ریاضیات» در اوایل قرن بیستم شدهاند. مسئله ای که پیش از من ریاضیدان برجسته ای چون هانری لُبگ نیز به همکارانشان گوشزد کرده بود7. اما ریاضیدانان به واسطه رواج بینش سطحی، عجله متداول معاصر و تنبلی در تعمق منطقی نسبت به اصول ریاضی قادر به درک اهمیت این تذکر (ضرورت تعریف مقولات اساسی) و رعایتش نشدند. بنابراین از آنجایی که علوم دقیقه کورکورانه بر اساس کمیات تعریف نشده استوار شده، و به این سبب مواجه با بحران های اساسی علمی شده است؛ پس دست کم برای تعریف ضروری کمیات اساسی علوم هم که شده، باید در زمینه اولیه کمیات مهم علوم دقیقه نظیر «پتانسیل» و «کنکسیون» دقت کنیم، تا بفهمیم که اصلا با چه کمیتی سرو کار داریم. و چه گونه می توانیم آنها را بدرستی استعمال کنیم. در این رابطه است که ما باید دقت کنیم کمیت «پتانسیل» چرا و چگونه در فیزیک وارد شده است. دقت در این موضوع سبب خواهد شد که علم به جای تکیه متداول بر تقدم سکون و هندسه مستوی متوجه اصالت و ارجحیت حرکت و انحناء در طبیعت و علم بشود.
چون فیزیک و ریاضیات دیگر نمی توانند بدون اینکه بفهمد انرژی و کنکسیون چیست، "به روال طبق معمول" این کمیات را استعمال کنند. نتیجه "رفتار طبق معمول" این شده است که دو نظریه اساسی فیزیک که «نظریه کوانتوم» و «نسبیت عمومی» هستند، با هم دیگر متناقض شدهاند و قابل توافق با همدیگر نیستند. وضعی که به نظر من منجر به «بحران اساسی فیزیک» شده است که با عناوین مختلف نظیر: «عدم امکان کوانتیزاسیون نظریه جاذبه انیشتین» و «تناقض اطلاعات» یا «تناقض اطلاعات حفرههای سیاه» بروز کرده است. به سخن دیگر بدون دقت در استدلال ابن سینا در کتابش « شفا» در اعتراض بر نظر ارسطو در مورد «حرکت طبیعی» بدون نیرو! جهت وارد کردن خاصیت یا کمیت «میل» که اساس همان کمیت «پتانسیل» و یا «ایمپتوس» و «ایمپولس» یا «اندازه حرکت» در علم معاصر است، ما قادر به فهم کمیت «پتانسیل» نخواهیم بود و "طبق معمول" بهجای علم، قصه تحویل خواهیم داد. منتها قصهای با کلمات و علائم عجیب و غریب که تنها برای عده محدودی آشناست. بدون اینکه آن را فهمیده باشند!
برای فهم وضعیت بحرانی فیزیک یادآوری می کنم: در سال دو هزار میلادی که ریاضیدانان طبق سنت کنفرانس جهانی ریاضی سال هزار و نهصد، که بیست و سه مسئله بهعنوان مسائل سده ریاضی مطرح شدند، این بار هفت مسئله را به عنوان مسائل هزاره ریاضی تعیین کردند؛ فیزیکدانان نیز چند ماه بعد در کنفرانس "استرینگ دو هزار" ده مسئله را به عنوان مسائل هزاره فیزیک معین کردند، که پنجمین آنها "اثبات چهار بعدی بودن عالم" است8. اما در عرض شانزده سال گذشته هیچ فیزیکدان و ریاضیدانی نتوانست این مهم را اثبات کند. این مسئله نشان می دهد که قریب دو قرن است، بدون اینکه این مسئله اثبات شده باشد! نظریههای اساسی علم فیزیک نظیر «الکترودینامیک» و «نسبیت عمومی»، یا نظریه های جدید «آثار ضعیف» و «قوی» بدون دلیل و به طور دیمی! به طرز چهاربعدی تقریر می شوند. علت اینکار که بسیاری نمی دانند، این است که جهان بینی "علمی" ما هنوز پس از بیست و پنج قرن متکی بر تصورات زمین مرکزی عصر ارسطو و اقلیدس است: که به واسطه اعتقاد به یک مرجع مطلقأ ثابت نظیر زمین، نیازمند چهار بعد برای توضیح موضع و حرکت اجسام نسبت به این مرجع بود. در حالی که امروز میدانیم که هیچ مرجع ثابتی در عالم ممکن نیست. مشابه آن ریاضیات مدرن نیز هنوز متکی بر تصور غلط اصالت و ترجیح ساختارهای مستوی بر ساختارهای منحنی ناشی از هندسه اقلیدسی است. و ساختارهای منحنی هنوز نه در خود بلکه با رجوع به ساختار های مستوی اقلیدسی بیان می شوند. با این تفصیل، آیا ممکن است که بدون تعمق در تاریخ علوم و رجوع به ریشه های این عادات سنتی علم معاصر و برکندن و جایگزینی آنها! بتوانیم مسائل اساسی علم، نظیر عدم توافق نظریه های اساسی نسبیت عمومی و کوانتوم را حل کنیم. یا اینکه باید قبل از استعمال دیمی مقولات "علمی" نظیر "عالم چهاربعدی"، برگردیم و بفهمیم که "بعد" چیست و "انرژی" و "پتانسیل" چیستند؟ کما اینکه ریاضیات با آن همه دبدبه و کبکبه اش هنوز قادر به تعریف عمومی "بعد" نیست! و در هیچ دائره المعارف جدی ریاضی چنین تعریفی یافت نمی شود. فهمیدن این مقولات اساسی ریاضی و فیزیکی یعنی همان قادر بودن به: تعریف کمیات اساسی علم، که سوای من، متقدمین نظیر لُبگ وفاینمن نیز در موارد خاصی گوشزد کرده اند! یعنی رجوع به روش «استدلال ارجاعی» ابن سینا که له و علیه یک نظر را به طور هم ارز بسنجیم.
کمااینکه چون بواسطه تکیه علوم دقیقه معاصر بر ساختار چهاربعدی عالم، پایههای علم معاصر، خلاف تصور اهل علم، هنوز بر جهان بینی ارسطوئی ـ اقلیدسی متکی است، رجوع به ابن سینا که قریب چهارده قرن پس از آنها مولد علم بهتر و منطقی تری بوده و نظریه حرکت ارسطو را که در عمل هنوز معتبر است، با تکیه بر تجربه درهم شکسته است، البته مفید و ضروری به نظر می رسد.
به نظر من علم باید عادت کند که تجربه گرایی کند و منطقی بیاندیشد، تا بر اساس کمیات و مقولات تعریف شده استوار شود؛ و کمیات تعریف نشده بسیاری را که به آن عادت کرده است، دور بریزد. و گرنه فرقی بین علم و قصههای مادربزرگ برای بزرگسالان نخواهد بود. در این رابطه باید دقت کرد که از یک طرف راندمان عملی و منطقی علوم دقیقه بسیار پایین است! و نتایجی که چه به طور تجربی و چه از لحاظ نظری از علم حاصل می شود، به هیچ وجه قابل قیاس با مخارجی که مجامع علمی و دانشگاه ها برای خلایق ایجاد می کنند نیست. و از سوی دیگر در این دنیای بحرانی و نابسامان، علم و حوزه دانش نیز جزیره آرامش نبوده است، و عین باقی دنیا و محیط اجتماعی خویش مواجه با بحرانها و نابسامانی های بسیار و عمیقی است که هرچند در کنار نابسامانی های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی چندان به نظر نمی آیند، اما نتایجشان، به لحاظ تاثیر بسیار عمیق بر فرهنگ بشری و نشأت معضلات فرهنگ اجتماعی عمیق تر، بیشتر و شدیدتر متوجه جامعه انسانی و جوامع بشری می شود.
با توجه به این نکته که در حوزه فیزیک و ریاضیات، دنیای جدید با مفاهیم و آموزه های خاص خود رو به رو است آیا می توانیم با ارجاع به ابن سینا برخی از معضلات و یا مسائل حلناشدنی که تاکنون تدبیری برای آن اتخاذ نشده را حل و فصل کنیم؟
این مفاهیم و آموزه های جدید حوزه ریاضیات و فیزیک نسنجیده و نامعقولند. چون خود همکاران قادر به تعریف منطقی آنها نیستند! یادمان نرود که ریاضیدانان برجستهای چون کارل لودویگ زیگل و لوئیس موردل از "فساد ریاضیات معاصر" زیر نفوذ مخبط «مکتب بورباکی» انتقاد کرده اند، و میان فیزکدانان اهل انتقاد این سخن معروف است که: "مکانیک کوانتومی مثل کتابچه آشپزی است. فیزیکدانان می توانند، مثل آشپزی که بدون اطلاع از ساختمان فیزیک و شمیایی نمک و فلفل با آنها غذا می پزند، بدون اطلاع از محتوای مکانیک کوانتومی مسائلی را با آن حل کنند، ". کمااینکه همان فاینمن معروف (به عنوان واضع یکی از سه روش مکانیک کوانتومی) در کتاب محتوی آخرین سخنرانیهایش مینویسد: "من ادعا می کنم که هیچکس مکانیک کوانتومی را نمی فهمد".9
به این ترتیب چون متخصصین برجسته علوم پایه نظیر فیزیک و ریاضیات اذعان دارند که علوم یاد شده بر موضوعات "نافهمیده" و "فاسد" متکی اند، پس این علوم نیازمند بازبینی اساسی هستند که می تواند از طریق رجوع به مبانی علوم دقیقه نظیر نظریات ابن سینا انجام پذیرد.
تکرار می کنم که راندمان عملی و منطقی علوم دقیقه بسیار پایین است! و نتایج علمی که امروزه روز با بوق و کرنا تبلیغ می شوند، نه معمولا اعتبار منطقی دارند و نه به هیچ وجه جبران مخارج، انرژی و وقتی را می کنند که مردم و اهل علم صرف آنها کرده و می کنند. کمااینکه نتایج جدید علمی مثلا در شتاب دهنده ها تنها "سیمولاسیون" یا شبیه سازی کامپیوتری از پدیدههایی هستند، که میزان وقوعشان قبل از سیمولاسیون یک در هزار است. یعنی از هر هزار پدیده مورد سنجش معمولا یک پدیده نتیجه مورد نظر را نشان می دهد! آنهم به شکل شبیه سازی شده و نه واقعی! و به این ترتیب فیزیکدانان می توانند ادعا کنند که شبیح "روح" را هم با همان «تقریب یک در هزار» در کامپیوتر تولید کرده اند. کمااینکه فیزیک معاصر بدون پذیرش و اتکاء بر "ذرات شبح"10 که ذراتی ذاتأ متناقضند، پایدار نیست. یعنی به سبب عدم دقت در ساختار منطقی علوم دقیقه و استفاده از مقولات و کمیات تعریف نشده و تعریف ناپذیر در علوم دقیقه، تناقض منطقی جزء ذات فیزیک و ریاضیات معاصر شده است! بنابراین این نتایج به اصطلاح علمی به متافیزیک نزدیک تر است، تا فیزیک! علت آن هم مثلا در تباعد علم فیزیک از تجربه است که ابن سینا در آن مصر بود و در تعمیمش بسیار کوشیده است. بنابراین علم امروز به داستانهای غیرمابعدالطبیعی بدل شده است که قابل ارزیابی منطقی نیستند، چون اساسأ به طور دلبخواه قابل تفسیرند! فیزیکی که دو نظریه اساسی اش باهم در تناقض باشند، باید ابتدا این تناقض اساسی خود را حل کند و بعد بهدنبال یافتن «ذرات اثیری» برود. اما همکاران برای فرار از مسئولیت هم که شده، بیشتر مایلند دنبال "نخود سیاه" بروند، تا دنبال نتایج منطقی بگردند.
بنابراین همچنانکه اشاره کردم، چون تعریف کمیات اساسی علوم دقیقه جهت حل تناقضات و عبور از بحران های اساسی علم ضروری است، بنابراین باید به مراجع ورود این کمیات اساسی که کمیت «پتانسیل» یا «میل» ابن سینا از مهم ترین آنهاست، رجوع کنیم؛ تا بفهمیم این کمیت چرا در فیزیک وارد شده و یا ضروری شده است. بدون اینکار همچنانکه فاینمن نیز اذعان داشت، نخواهیم فهمید «انرژی» یعنی چه؟ و بدون فهم «انرژی» فیزیک معاصر بی معنی است.
در رابطه با منافع رجوع به نظرات دانشمندان قدیم، نظیر ابن سینا، مثال مهمی از ریاضیات شاید مناسب تر باشد. همچنانکه ریاضیدان معروف جی. اچ. هاردی نوشته است، در اوایل قرن بیستم ریاضیدان هندی رامانوجان، توانست بر اساس ریاضیات قدیم هندی، نظیر کارهای بهاسکارا و روش های "ساده" مثلثاتی ریاضیات دبیرستانی، نتایج مهمی در «نظریه اعداد» تحصیل کند، که اروپاییها بعدها با مشکلات فراوان از طریق روش های پیچیده «آنالیز توابع مختلط» بهدست آوردند. روش ریاضی دبیرستانی محاسبات رامانوجان مشخص و معلوم است و هر محصلی آنها را یاد می گیرد. بنابراین نمی توان مسئله را با تصور عوامانه استثنای "نبوغ" رامانوجان توضیح داد! بلکه توضیح مسئله در کفایت منطقی روش های دبیرستانی ریاضی برای تحقیق ریاضی متداول، و زیادت ریاضیات معمولا متناقض دانشگاهی نهفته است که متکی بر مقولات تعریفناپذیری نظیر "نقطه" و "بینهایت" است.
به نظر من علت این وضعیت این است که علوم دقیقه دارای ساختمان اساسی منطقی "ساده"ای هستند که در غرب به دلایلی نظیر یادگیری روایی علوم و فلسفه از نتایج تجربی علوم قدیم شرقی، یعنی در فقدان اکتشاف تجربی علوم در غرب، کلام زده و ذهنیت گرا شده و در طی زمان پیچیده تر شدهاند. کمااینکه بسیاری از نتایج متاخر ریاضی بعد از عصر رنسانس بهواسطه عدم تصحیح روش های سنتی ذهنیتگرا در اروپا، در فقدان تعاریف علمی مقولات مورد بحث، از نظر منطقی متناقضاند. بنابراین فهم موضوعات متناقض البته پیچیدهتر شده است. یعنی حقیقت نتایج ریاضی رامانوجان نشان می دهد، که رجوع به روش های اساسی ساده قدیمی! می تواند هم جای آموزه "خاص و جدید" ریاضیات را بگیرد. و هم اشکالات و تناقضات آموزههای جدید را آشکار ساخته و برطرف کند. باین ترتیب فهم علم با رجوع به مبانی سادهتر خواهد شد!
شما به خوبی می دانید که ابن سینا تاثیری جدی بر بسیاری از دانشمندان غربی داشته و حتی در برخی از موارد ایدههای او را افراد دیگری استفاده کردند مانند انسان معلق. آیا کسانی که در حوزه تاریخ علم فعالیت می کنند این تاثیر را صرفا تاریخی می دانند یا اینکه معتقدند این تاثیرات باب جدیدی در علم گشوده است، اما اعتراف نمی کنند که ابن سینا آغازگر این راه بوده است؟
مسئله «انسان معلق» ابن سینا و استفاده دکارت و دیوید هیوم را از آن! من در مقاله ام در فصلنامه «ایران نامه» (شماره 4 : 28، زمستان سال 2013) تشریح کردهام. مواردی که بر طبق سنت نامیمون عدم اشاره به مراجع در متون علمی غربی تا اوایل قرن بیستم، نامکشوف مانده اند. موضوع این مثال مشخص به حوزه روانشناسی مربوط است. اما آنچه که من بر اساس تحقیقاتم در این باره نوشته ام، ناظر بر این است که به نظر شخص من البته این ایده ابن سینا نیز، نظیر مواردی که پیشتر در رابطه با فیزیک و علوم دقیقه اشاره کردم، باب جدیدی در علم روانشناسی قدیم گشوده است. غیر از من البته نظر کسان دیگری که به خصوص در غرب در حوزه تاریخ علم تحقیق می کنند، تاکنون بسته به میزان پیشرفت تحقیقات و دقت ترجمه های متون قدیم عربی به زبانهای اروپایی مربوطه بوده است. کمااینکه در سال های اخیر ملاحظه میکنیم که تکمیل و دقت در ترجمههای متون عربی سبب شده است که نه تنها در رابطه با ابن سینا، بلکه در رابطه با ابن هیثم نیز نظرات جدیدتر محققین حاکی از سهم بیشتر دانشمندان شرقی در تاسیس علم جهانی است که نوشتههای معمولا عربی شان در دهههای اخیر به طور کامل تر و دقیقتری قابل ترجمه بوده اند: نظیر انتساب طرح اولیه « اطاق تاریک» به ابن هیثم در علم اپتیک، که او واضع آن در جهان شناخته شده است. یعنی در سایه ترجمههای دقیقتر و کاملتر از متون عربی قدیم و یا ترجمه متون به تازگی شناخته تر شده، اکنون بیشتر به سهم اساسی دانشمندان شرقی در تاسیس یا تدقیق علوم دقیقه در غرب، اعتراف می شود.
دلیل غفلت از اینکه دیگر وجوه فکری ابن سینا به خصوص در حوزه ریاضیات و طبیعیات کمتر مورد توجه قرار گرفته چیست؟
در حوزه طبیعیات دلیل این امر عدم دقت تاریخ علوم و خود علوم در دهه های پیشتر، و اعمال دقت منطقی بیشتر در سال های اخیر بر محتوای متون قدیم عربی بوده است. در ثانی مثلا توجه به آن بخش «شفا» که ناظر بر ابداع خاصیت «میل» اشیاء به حرکت و کمیت «پتانسیل» است، قریب چهار دهه پیشتر در اروپا آغاز شد. ولی این موارد غیر از مواردی که من در بعضی از مقالات فارسی ام، نظیر آنچه که در فصلنامه یاد شده «ایران نامه» اشاره کردهام، هنوز در نوشتههای ایرانی مطرح نشده است. دلیل فنی این قصور هم به خصوص در ایران، این است که محقق باید هم در حوزه فلسفه علمی و هم علوم دقیقه صاحب نظر باشد، تا متوجه ظرایف موضوع بشود و قادر به توضیح عمومی آن به شکل لازم باشد. در ایران معمولا کسانی که در تاریخ علوم کار می کنند، متخصص تاریخ اما فاقد تخصص در علوم دقیقه بوده و بیشتر متوجه مسائل "تاریخی" و "فلسفی" حوزه کارشان هستند. آنها در ضمن چشمشان بیشتر به ذهن محققین خارجی است، چون خود به دلایلی که اشاره شد، صاحب نظر نیستند. در رابطه با کارهای ابن سینا در ریاضیات شاید اهمیت تحقیقات وی به حد تحقیقات او در علم فیزیک که ارزشی جهان ساز دارند، نرسد. اما آنها نیز باید وسیله کسانی که در علوم دقیقه واردند، ارزیابی شوند. چه آن ها نیز دست کم از نظر مباحث تاریخ علوم متضمن مطالب مهمی خواهند بود.
اگر ممکن است قدری درمورد وضعیت و جایگاه ابن سینا در دانشگاه های آلمان توضیح دهید که نگاه متفکران به ابن سینا چگونه است و آیا اکنون تحقیقاتی درباره ابن سینا در آلمان در دست انجام است؟ تا جایی که من می دانم، به طور کلی در آلمان در مورد ابن سینا تحقیقاتی انجام می گیرد. حتی یک تشکیلات دولتی نیز با عنوان «کارگاه مطالعاتی ابن سینا» به جوانان مسلمان برای تحصیل و تحقیق بورس می دهد. که به طبع از تحقیقات بر کارهای ابن سینا حمایت می کند. افزون بر این در دانشگاه شهر زوریخ در سوئیس نیز روی ابن سینا تحقیق می کنند. یعنی این تحقیقات در سال های اخیر تکمیل شده و می شود. با توجه به تخصص شما که در حوزه ریاضیات و فیزیک است طرح دیدگاههای ابن سینا از این منظر برای متخصصان غربی تا چه اندازه مورد توجه علمی است و کمتر نگاه تاریخی به آن دارند؟
این مسئله ای است که باید از متخصصان غربی پرسیده شود. اما ارزیابی من از وضعیت مسئله این است که البته تا زمانی که به مسائلی نظیر فهم و تعریف مقولات اساسی علوم دقیقه نظیر کمیت «پتانسیل» صرفا به عنوان مسائل تاریخ علوم نگریسته شود، این "متخصصین" که معمولا در پی کشف نتایج جدیدند، اما توجهی به کیفیت منطقی این نتایج ندارند، حتی اگر به فرض محال نگاهی به مسئله تعاریف ضروری مقولات یاد شده داشته باشند، نگاهشان صرفا تاریخی خواهد بود. اما هرگاه متخصصین متوجه ضرورت اساسی تعاریف مقولات علمی بشوند، در آن صورت نگاهشان منطقی خواهد شد. یادآوری می کنم که هانری لبگ در اوایل قرن بیستم از ریاضیدانان خواست که صرفا با مقولات تعریف شده کار کنند، اما ریاضیدانان، نظیر کسانی که عادت به نگهداری "خرت و پرت" های از قدیم مانده دارند، عادت به انباشت نتایج معمولا غیرمنطقی قدیمی خود دارند؛ و بنابراین نتوانستند از این عادت موهون خود دست بردارند. کار به جایی رسید که پیشروان «مکتب بورباکی» که بر ریاضیات معاصر مسلط است، نظیر آندره وِیل ادعا کردند که "مسئله اصلی ریاضیدانان رعایت منطق نیست، بلکه حل مسائل بزرگ ریاضی است"11. یعنی این شخص که ریاضیدانان معاصر پشت سر او افتاده اند، نمی دانست که مسائل کوچک و بزرگ ریاضی اساسا و اصولا مسائل منطقی اند! این گونه "متخصصین" ریاضی هنوز که هنوز است، نمی دانند "کنکسیون" که همان معادل ریاضی خصیصه «پتانسیل» است، یعنی چه؟ فرمولش را مینویسند، ولی معنی و محتوای فرمول را نمی دانند. فرمولی هم که می نویسند تعریف منطقی نیست، چون مرجوع به مقولاتی نظیر "نقطه" و "بی نهایت" است که تعریف نشده اند و استعمال آن ها، همچنانکه برتراند راسل در رابطه با کمیات وارد در فرمول "نیروی نیوتن" نشان داد، منجر به دور باطل یا تناقض منطقی می شود12.
بنابراین هرگاه که علم ضد منطقی معاصر نظیر ریاضیات مدرن، در پی منطقی شدن باشد، مجبور به نگاه به عقب و ارزیابی کمیات اساسی خود است. در این صورت مجبور به نگاه کیفی غیرتاریخی به ریشه های قدیمی مفاهیم اساسی خویش خواهد بود تا اصلا تصوری منطقی از آنچه که «کنکسیون» نامیده می شود، داشته باشد. کمااینکه بسیاری مفاهیم اساسی علوم دقیقه نظیر "نقطه"، "خط مستقیم" و "بی نهایت" همانهایی هستند که بدون تعریف منطقی از عصر اقلیدس وارد علم شده و تا به امروز بدون امتحان، بازبینی و ارزیابی، و تعریف منطقی استعمال شده و می شوند. و به قول ریاضیدان و منطقدان برجسته برتراند راسل: "ریاضیات معاصر مبحثی است که در آن نه میدانیم از چه سخن می گوییم، و نه اینکه آنچه که میگوییم درست است یا نه؟".13 رجوع به تجربه گرایی ابن سینا و تکیه اش بر استدلال منطقی در علم می تواند علم را از وضع نابسامان فعلی نجات دهد.