ریموند برنارد کتل (Raymond Bernard Cattell) در سال 1905 در شهر استافوردشایر انگلستان به دنیا آمد.[1] کتل در 16 سالگی برای تحصیل در رشته فیزیک و شیمی وارد دانشگاه لندن شد و سه سال بعد با درجه ممتاز فارغالتحصیل شد. در مدتی که در لندن بود علاقه او به مشکلات اجتماعی تشدید شد، ولی به این نتیجه رسید که تحصیل در علوم طبیعی او را برای پرداختن به اینگونه مشکلات مجهز نمیکند. او به این نتیجه رسید که بهترین راهحل این است که در زمینه بررسی ذهن انسان تسلط یابد. این، تصمیمی جسورانه در سال 1924 بود زیرا رشته روانشناسی در انگلستان فرصتهای حرفهای ناچیزی را فراهم میکرد و فقط شش کرسی استادی در این رشته وجود داشت. روانشناسی، رشتهای برای آدمهای غیرعادی محسوب میشد. کتل به رغم توصیه دوستان، تحصیلات عالی در دانشگاه لندن را آغاز کرد و در سال 1929 دکترای خود را گرفت.[2]
کتل در سال 1930 ازدواج کرد و از همسرش صاحب یک فرزند شد،[3] اما پس از مدتی –در مدتی كه کتل بر روی تحلیل عاملی برای ارزیابی ساختار شخصیت تحقیق میكرد و درنتیجه کار مفرط، رژیم غذایی نامناسب، و سکونت اجباری در آپارتمانی سرد به اختلال مزمنی دچار شد– همسرش بهعلت اینکه آینده مالی وی ضعیف شده بود و کاملاً در کار خودش غرق شده بود او را ترک کرد.[4]
کتل هشت سال بعد از اینکه دکترای خود را گرفته بود، بالاخره، کار تماموقتی را در رشته مورد علاقه خود به دست آورد. روانشناس مشهور امریکا ادوراد ثرندایک (Edward Lee Thorndike)، از کتل دعوت کرد تا یک سال را در آزمایشگاه ثرندایک واقع در دانشگاه کلمبیا در شهر نیویورک بگذراند. سال بعد، کتل مقام استادی در دانشگاه کلارک واقع در شهر وُرستر ایالت ماساچوست را پذیرفت و در سال 1941 به دانشگاه هاروراد رفت، جایی که به گفته او "نیروی خلاقیتش" شکوفا شد. از جمله همکاران او هنری موری، گوردون آلپورت و ویلیام شلدون بودند که شلدون مشغول ساختن نظریه خود درباره شخصیت و تیپ بدن بود. او همچنین در 40 سالگی در دانشگاه ایلینویز با مقام استاد پژوهش مشغول به کار شد.[5]
کتل در سال 1946 ازدواج دومی نمود و از همسر دوم سه فرزند یافت.[6] ازدواج دوم او با یک ریاضیدان که در تمایلات پژوهشیاش سهیم بود انجام شد.
وی در سال 1997 از انجمن روانشناسی آمریکا مدال طلا دریافت کرد. و سرانجام در 92 سالگی در هونولولوی هاوایی درگذشت. خانواده کتل سایت یادبودی را به او اختصاص داده است كه زندگینامه، عکسها، جوایز، ستایشها، و آگهیهای ترحیم را شامل میشود:[7]
اساتید و افراد موثر بر كتل
کتل در مدت تحصیلات عالی در دانشگاه لندن با روانشناس و آماردان مشهور چارلز اسپیرمن (Charles Edward Spearman) که روش تحلیل عاملی را به وجود آورده بود کار کرد.[8] درحالی که اسپیرمن از تحلیل عاملی برای ارزیابی تواناییهای ذهنی استفاده کرده بود، کتل تصمیم گرفت که این روش را در مورد ساختار شخصیت اجرا کند.[9]
همچنین كتل، فهرست آلپورت و آدبرت (Allport & Odbert) را به كمتر از 200 صفت متراكم كرده و برای هر صفت، درجهبندی همتاها و خود فرد را جمعآوری كرد و آنگاه برای تعیین اینكه چه تعدادی از عوامل شخصیتی زمینهای میتوانند الگوی همبستگیها بین درجهبندیهای صفات را تشكیل دهند، از تحلیل عاملی استفاده كرد، تحلیل او 16 عامل به دست داد.[10]
آثار
کتل از پرکارترین دانشمندان روانشناس به حساب میآید و مقالهها و کتابهایی که نوشته و تستهایی که تهیه و تعبیه کرده است فهرست بلندی را تشکیل می دهد.[11] او افزون بر 500 مقاله و 43 کتاب منتشر کرد، دستاوردی ماندگار که احساس تعهد و پشتکار او را میرساند.[12]
ابتكارات علمی
تقسیمبندی هوش به سیال و متبلور؛ کتل هوش را به دو دسته سیال و متبلور تقسیم میکند. به عقیده وی، هوش سیال استعداد ادراك كلی است كه به كاركرد فیزیولوژیكی مغز وابسته است. اما هوش متبلور به تجربهها، تحصیل و آموختهها وابستگی دارد. همبستگی این دو مؤلفه هوش فرد را به وجود میآورد.[13]
استفاده از روشهای تحلیل عاملی شخصیت؛ نظریه شخصیتشناسی کتل در دسته نظریههای تحلیل عاملی جای میگیرد.[14] با پیشرفت روشهای آماری در قرن بیستم و بهویژه روش تحلیل عوامل(factor analysis) ، گرایش عدهای از محققان متوجه این روشها برای تجزیه و تحلیل ساختار شخصیت شد. این عده كه در حقیقت دنبالهرو كارهای آمار شناسانی، مانند گالتون (Francis Galton) و اسپیرمن بودند، اساساً برای شناخت شخصیت معتقد به تجزیه و خرد كردن آن به اجزاء كوچكتر بودند تا بتوان این اجزاء كوچكتر را آسانتر مورد مطالعه قرار داد مثلاً كسانی چون ترستون و گیلفورد (Louis Thurstone & J.P.Guilford) هوش را با استفاده از روش تحلیل عوامل به عاملهایی تجزیه كردند. همچنین كتل و گیلفورد نیز شخصیت را به عوامل تشكیلدهنده آن تقسیم كردند.[15] اما نظریه کتل جامعترین و وسیعترین آنهاست.[16]
کتل نسبت به روش تحلیل عاملی متغیرهای اصلی شخصیت علاقه شدید نشان میدهد و میگوید: اگر بحث از شخصیت نتواند چیزی را به اثبات برساند و اندازه بگیرد، باید نام آن را فلسفه یا هنر گذاشت! نه نظریه شخصیت.[17]
در سالهای 1920 و 1930 تعدادی پرسشنامه "یكبعدی" دیگر برای سنجش خصیصههای خاص طراحی شد. اما نخستینبار رابرت برن رویتر (Robert Bernreuter) بود كه نشان داد با یك آزمون میتوان به طور همزمان چندین خصیصه را اندازهگیری كرد. برای انجام این كار ابتدا تعداد زیادی پرسشهای گزارش شخصی گردآوری و مشخص كرد كه كدامیك از آنها میتوانند بین افراد نمرهبالا و نمرهپایین در هر یك از چهار آزمون تشكیلدهنده آزمون اصلی تمیز قائل شوند. این چهار آزمون عبارت بودند از: درونگرایی- برونگرایی، سلطهگری- سلطهپذیری، تمایلات روان رنجورانه و خودكفایی. با این روش او توانست آزمونی با 125 پرسش تهیه كند، كه با پاسخگویی به آن بتوان ابعاد چهارگانه ذكر شده را در شخصیت اندازهگیری كرد.
جان سی. فلاناگان (John C.Flanagan) با این اعتقاد كه چرا خصیصه اعلام شده از سوی برن رویتر از یكدیگر مستقل نیستند، اقلام پرسشنامه او را در معرض تحلیل عاملی قرار داد. با این تحلیل عاملی فلاناگان اعلام كرد كه در همه پرسشهای پرسشنامه برن رویتر دو عامل میتوانند جمع شوند یعنی این پرسشنامه فقط دو عامل (یا خصیصه) را اندازه میگیرد نه چهار خصیصه را. او این دو خصیصه را به خودمطمئن، پرخشاگر اجتماعی در برابر خودآگاه، از نظر عاطفی بیثبات و اجتماعی در برابر غیراجتماعی نامید.
روش فلاناگان از سوی دیگر محققان مورد تقلید قرار گرفت و آزمونهای چندبُعدی دیگری به این سبك به دنیای سنجش شخصیت معرفی شدند. سه نمونه از معروفترین اینگونه آزمونها یكی خویسنج گیلفورد - زیمرمن (Guilford – Zimmerman Temperament Survey) است، كه ده نمره در مورد خصیصههایی چون فعالیتی عمومی، سلطهطلبی، اجتماعی بودن، ثبات عاطفی و دوستانه بودن به دست میدهد. دیگری پرسشنامه شانزدهعاملی شخصیتی كتل است كه خصیصههای متقابل را میسنجد.[18]
كتل با استفاده از درجهبندی مقیاسهایی كه از بررسی كلمات مربوط به شخصیت در زبان انگلیسی به دست آمده بود، دادههایی از یك نمونه گسترده از مردم عادی به دست آورد و شانزده عامل شخصیت را از آنها استخراج كرد.[19] كتل بر این باور بود كه اگر افراد آن میزانی را كه از این صفات برخوردارند، اندازهگیری كنند، بدین ترتیب، كشف ساختارهای زیربنایی كه در همه افراد مشترك است، ممكن میشود. از تحقیقات پرسشنامهای كه او در مورد نمونههای وسیعی از افراد بههنجار (عادی) انجام داد، به این نتیجه رسید كه شانزده صفت پایه (عمقی) وجود دارند كه شخصیت انسان را وصف میكنند. این صفات را میتوان با استفاده از پرسشنامه شانزده عاملی شخصیت كتل ارزیابی كرد. كتل اسمهای خاصی برای هر یك از این عوامل دو قطبی به كار گرفت؛ ولی اصطلاحات داده شده در جدول (1) معانی گسترده آنها را نشان میدهد.[20]
کتل برای ارزیابی شخصیت چندین آزمون ساخت که مشهورترین آنها پرسشنامهی 16 عاملی شخصیت (Factor Questionnaire Sixteen Personality) است که به اختصار (16PF) نام دارد و بر 16 صفت عمقی استوار است. این آزمون برای افراد 16ساله و بالاتر ساخته شده و در هر 16 مقیاس نمراتی را در اختیار میگذارد. پاسخها به صورت عینی نمرهگذاری میشوند؛ نمرهگذاری و تعبیر کامپیوتری موجود است از (16PF) وسیعاً برای ارزیابی شخصیت به منظور پژوهش، تشخیص بالینی و پیشبینی موفقیت شغلی استفاده شده است. این آزمون به 40 زبان ترجمه شده است.
به عنوان نمونه، نیمرخ (16PF) را برای یک خلبان فرضی در نظر بگیرید؛ با خواندن امتیازات بالا و پایین این نمودار درمییابیم که فلان فرد از لحاظ هیجانی باثبات، وظیفهشناس، مخاطرهجو، واقعبین، اهل عمل، متکی به نفس، مهارشده، و آرمیده است. و فلان خلبان تنیده، بیمناک (بزدل) است.[21]
جدول زیر. شامل شانزده عامل شخصیت كتل است كه از دادههای پرسشنامهای گرفته شده است.[22]
خودار غیرخودار
كمهوش باهوش
پایدار (من – نیرومند) هیجانی – روانرنجوری
متواضع گستاخ، جسور
آرام، متین بیخیال
مصلحتاندیش وظیفهشناس- باوجدان
كمرو - خجالتی ماجراجو - نترس
انعطافناپذیر انعطافپذیر
خوشباور – سادهدل بدگمان – مشكوك
اهل عمل تخیلی
رُك – صاف و صادق زیرك – ناقلا
خونسرد نگران – دلواپس
وابسته به گروه متكی به خود
محافظهكار – محتاط آزمایشكننده – ریسككننده
نامرتب – بههم ریخته مرتب – كنترل شده
آرمیده – آرام تنیده - عصبی