افسانه پادشاه و ریاضیدان
جامعه فرهیختهگان ایران سرشار از سوء تفاهمهاست. نویسندگان، هنرمندان و دانشمندان کم و بیش با شک و تردید به آثار یکدیگر نگاه میکنند. این نگاه تا آ نجا میرود که کمتر میتوان آثاری مشترک در بین این حوزهها دید. یک فیلم تخیلی، یک داستان علمی، یک رمان درباره جنگ. این مشکل کم و بیش همیشگی جامعه روشنفکری ماست : دور بودن و بیاعتمادی. همان چیزی که همگرایی را در این جامعه تاکنون ناممکن ساخته است.
کتاب پیشِ رو، آوردهای بینظیر است، محصول همگرایی دلخواسته جامعه ایران امروز است و همان چیزی است که ایران فردا به آن نیاز دارد : ادبیات توسعه. ترویج علم و دانشهای نوین و تفکر علمی محتوایی است که افسانه پادشاه و ریاضیدان آن را هدف دارد.
در این کتاب دو استاد برجسته در نمایش و ریاضی، با نگرشی همسو، نمونهای نو از ادبیات توسعه را به نمایش گذاشتهاند که نمونهای بسیار جذاب است. پادشاهانِ مغرور بینیاز از دانش و خرد و بینیاز از دانشگران روزگار میگذرانده و میگذرانند، اما این انسان با ابزار دانش و خرد است که روزنههای کوچک پرسش و معما را به افقهای باز دانایی میرساند...
شهرداد میرزایی، نشر دیبایه
پیشگفتار مولفان
دولت آلمان سال 2008 میلادی را سال ریاضیات نامیده بود تا عموم مردم، بویژه جوانان، با ریاضیات آشنا شوند و دست از ریاضیستیزی بردارند. در اواسط سال 2007 پروفسور "بویتلز پاخر" موسس و رییس خانهی ریاضیات (ماتماتیکوم) شهر گیسن، که با همین رسالت تاسیس شده است و هر سال بیش از یکصدوپنجاه هزار بازدیدکننده دارد، از دانشجوی سابق خود، خانم دکتر ترانه اقلیدس، درخواست کرد فردی ایرانی را به وی معرفی کند که بتواند با زبان ساده، چشماندازی از ریاضیات را به تصویر بکشد.
بخت با من یار بود. پس از اینکه دعوت را پذیرفتم، تازه دریافتم که ذکر اصطلاحاتی چون قضیه و اثبات و نوشتن فرمول و به کار بردن نماد در ماتماتیکوم گناهی نابخشودنی است. چگونه می توانستم مخاطبان ناشناخته خود را با ریاضیات آشنا کنم؟
به یاد حدود 70 سال پیش و شیرینی حل معمای گرگ و گوسفند و گیاه (سه گاف) افتادم که مرحوم پدر مرا با آن سرگرم کرده بود. واضح است که اگر بجای سه گاف، سه شین، یعنی شیر و شتر و شبدر، قرار گیرد، معما عوض نمی شود. لذا به فکر تجرید آن افتادم. مدلی ریاضی، به نام نگار، متشکل از سه نقطه و دو پارهخط مناسب با این معما متناظر ساختم و به جای انتقال بیخطر سه گاف، انتقال مشروط نقطهها را مطرح کردم. یکی دیگر از مفاهیم اساسی ریاضیات، تعمیم است که به راحتی رخ نمود. چرا قایقران نخواهد مثلا چند گرگ و تعدادی گوسفند را با کوچکترین قایق ممکن و با حداقل تعداد رفت و برگشت ها بی خطر از یک جزیره به جزیره ی مجاور منتقل کند؟ بدین ترتیب به جای معمای سه گاف، یافتن مجهولات مربوط به انتقال مناسب نقطه های نگاری دلخواه مطرح می شود که از چند نقطه و چند خط واصل بین برخی از زوج نقطه ها، پدید می آید.
هر چند معمای باستانی و ساده ی سه گاف به بی نهایت معمای مجرّد و زیبا تعمیم یافت ولی این مطلب هم برای ارائه در محفل ریاضیات گیسن سنگین بود. برای رفع این کاستی افسانه ی پادشاه و ریاضیدان را به تخیل کشیدم که پادشاهی قصد دارد مقر حکومتیش را از یک طرف رودخانه به طرف دیگر آن انتقال دهد. کابوس حمله ی کوسه ها او را از خواب خوش بیدار می کند. پادشاه بی درنگ ریاضیدان و منجم برجسته ی دربار را به حضور می طلبد و بقیه ی داستان...
مخاطبان ماتماتیکوم از افسانه ی پادشاه و ریاضیدان به گرمی استقبال کردند. در فردای آن شب روزنامه ی گیسنرآنزیگر در باب این سخنرانی و استقبال پرشور شرکت کنندگان مطالبی نوشت و به طرح جنبه ی افسانه ی ریاضیات و معرفی معماهای گوناگون اشاره کرد.
پس از بازگشت به ایران از همسرم تقاضا کردم مرا یاری دهد تا در این باب نمایشنامه بنویسیم. او ریاضی و نمایشنامه نویسی را در حیطه ی تخصص خود ندانست. با اصرار من، پس از تورّق دو نمایشنامه افسانه ی پادشاه و ریاضیدان را به سبک نمایشنامه نوشتیم و با نهایت فروتنی، چند نسخه از پیش نویس متن را جهت نقد و اظهار نظر به فرهیختگانی چند تقدیم کردیم.
لازم به ذکر است که اساس افسانه با ماهیتی علمی تخیلی شکل گرفته است و تمامی این شخصیت ها فرضی و در بستر موضوع افسانه ای آن شکل گرفته است.
تا این زمان علاوه بر ماتماتیکوم در چهار دانشگاه، دو دبیرستان، یک فرهنگسرا و نیز در دفتر شورای کتاب کودک به صورت های گوناگون درباره این افسانه صحبت کرده و با بازتاب مثبت شرکت کنندگان مواجه شده بودم. لذا به سادگی نمی توانستم نگارش افسانه به سبک نمایشنامه را به بوته فراموشی بسپارم. راه چاره را در همکاری با نمایشنامه نویسی قدر دانستم. باز هم بخت با من یار بود که با خانم دکتر نغمه ثمینی، استاد مسلم هنرهای دراماتیک دانشگاه تهران، آشنا شدم. از خانم دکتر ثمینی بسیار ممنونم که در اندک زمان بر بنده منت گذاشتند و دعوت به همکاری در تدوین نمایشنامه را پذیرفتند.
نغمه، آن درسنامه را به نمایشنامه و پادشاهی را که مخلوق ذهن ما بود به شاهی ابله، بی رحم، بدبین و مخالف علم بدل کرد. با این انتخاب جنبه آموزشی نمایشنامه هم تقویت و تمرکز روی مسائل جدی متن، ممکن شد. من هم کوشیدم ضمن پایبندی به هدف تعمیم و تجرید معمای سه گاف و کمک به جوانان جهت ریاضی آفرینی، ریاضیات مطرح در متن را با سبک و سیاق ادبیات نمایشی سازگار سازم و آن را به حداقل لازم برسانم.
حال خوشحالم که بی نهایت معما از انواع ساده و مشکل در اختیارتان قرار می گیرد تا با پرداختن به آنها ذهنتان را فعال تر کنید و منطقی اندیشیدن را که لازمه ی زندگی در دنیای پیشرفته و پیچیده ی امروز است در وجودتان تقویت سازید. از ساده به مشکل معما طرح کنید و اطمینان داشته باشید که از حل تک تک آنها لذتی وافر نصیبتان خواهد شد.
مهدی بهزاد، دانشکده علوم ریاضی دانشگاه شهید بهشتی
سال های طولانی بود که با ریاضیات خداحافظی کرده بودم. شاید بیش از هفده، هجده سال، از زمانی که دیپلم ِریاضی در دست، پا به هنرهای زیبا گذاشتم؛ به جهانی به تمامی متفاوت با کلاس های ریاضیات ِدوره ی دبیرستان. جایی که دیگر یک به اضافه ی یک الزاما به دو نمی رسید و تمام منطق ها و استدلال ها به چشم بر هم زدنی با تحلیل و تفسیر و بازی و نمایش دود می شد و به آسمان می رفت. لذت این دود کردن منطق ها را من بیش از هر چیز در نمایشنامه هایم تجربه کرده بودم . فضایی سیال و بی مرز که در آن زمان ِخطی می شکست، پیرها جوان می شدند، مرده ها زنده، و مرز های سیطره های خواب و بیداری در هم می تنید، چنان تنیدنی که انگار خواب تمام ِ بیداری بود و بیداری خوابی طولانی و کابوس وار...باری! خیال می کردم ریاضیات را بدرود گفته ام ... تا روزی که در مجلسی، استادم مهندس فریدون علیاری مرا با یکی از مفاخر ریاضیات ایران آشنا کرد: دکتر مهدی بهزاد. ایشان به همراه ِ همسرشان با ایده ی همگانی کردن ریاضیات، نمایشنامه ای نوشته بودند بر مبنای تعمیم و تجرید معمای سه گاف و نظریه ی نگارها، و می خواستند نمایشنامه نویسی، دستی به سر و روی نمایشنامه بکشد.
این "دستی به سر و رو کشیدن" چیزی در حدود یک سال و کمی بیشتر به طول انجامید. ابتدا خیال می کردم بازنویسی نمایشنامه ای برای جوانان و نوجوانان کاری است سهل و ممتنع و در میان کارهای دیگرم می آید و می رود. اما بازنویسی ِ"افسانه ی پادشاه و ریاضیدان" ِ نه سهل بود و نه ممتنع! پیش از همه دریافتم که بدون درک معمای سه گاف و چگونگی بسط آن نمی توانم قدم از قدم بردارم. بعد از تمام این سالیان باز باید در کلاس ریاضیات می نشستم و پاره ی منطقی و ریاضیاتی و استدلالی ذهنم را می تکاندم از غبار، و راه حل های معمای سه گاف را یاد می گرفتم. و این بی تردید یکی از جذاب ترین تجربه های این "یک سال و کمی بیشتر" بود. دکتر بهزاد پیش از هر چیز معلمی به تمام معناست؛ پر حوصله و دقیق، بسیار با انگیزه و آماده و مشتاق برای جواب دادن به تمام ِ سوالات ریز و درشت. در ِ سیر یادگیری بود که دریافتم بسط و تعمیم معمای سه گاف جدای از تمام جذابیت های استدلالی اش، چه ظرفیت فوق العاده ای برای تبدیل به حوزه ی درام دارد. در یکی از کلاسیک ترین تعاریف، زمانی که نیروها و شخصیت های متضاد گرد هم می آیند، درام شکل می گیرد؛ جایی که کسی یا کسانی ساز مخالف کوک می کنند و دیگر ماندنشان در کنار دیگران بدون تنش و درگیری و گاه توطئه و فریب ممکن نیست. برای من معمای سه گاف درست از همین نقطه با درام پیوند خورد. معمایی که در ذات خود می کوشد نیروهای متضاد و مخالف را طوری در مسیری مشخص جابه جا کند که آسیبی به هیچ کدام نرسد: امکانی برای حفظ تضادها بدون استفاده از راهکار حذف و از بین بردن.
این تفسیر از معمای سه گاف را می شد به دو شکل به نمایشنامه برگرداند: یا آن را کاملا- به اصطلاح- به خورد نمایشنامه داد و داستان و شخصیت های اصلی را بر مبنای آن نوشت؛ یا تنها فضایی درست کرد که این ایده مطرح و آموزش داده شود. و درست از این نقطه بود که چالش من با مقوله ی "نمایشنامه ی آموزشی" آغاز شد.
این که "نمایشنامه ی آموزشی" چیست و چگونه شکل می گیرد. بدیهی ِ بود که برای هدف "همگانی کردن" ریاضیات، راه دوم کاربردی تر بود. در این راه، قرار شد نمایشنامه بستری باشد که امکان آموزش بی واسطه و صریح ریاضیات را در دل خود به وجود بیاورد. بدین ترتیب پادشاه و ریاضیدان و باقی شخصیت ها به میان آمدند و بهانه شدند تا راه ِ حل گره های داستان در کلاس ریاضیاتی نمایشی حل شود که هدفش آموزش نظریه ی نگارها بود. ساده کردن منطق های داستان، ساده نوشتن و پرهیز از بازیگوشی های فرمی و ساختاری در نمایشنامه برای من تجربه ی جالبی بود. و از آن جالب تر درک این که ِ آن، هنوز چگونه با وجود سال ها دوری از ریاضیات در معنای خاص ستون هایش در ذهن من باقی است. این که چارچوب های ریاضیات هرگز ذهنی را که زمانی حتی دور با آن خو گرفته رها نمی کند و همیشه آن جاست، شاید در پس ِمه و غبار، اما هست و به تلنگری باز زنده می شود.
تئاتر ایران و دست اندرکارانش دغدغه ای همیشگی داشته اند، این که چگونه می شود تئاتر را به میان مردم کشاند و از حصار روشنفکران و به اصطلاح "تئاتری ها" بیرون کشید. از سوی دیگر تئاتر هنری است که استعدادی غریب و بی نظیر در آموزش دارد: زنده است و می تواند با مخاطبش ارتباطی فعال و بداهه و دو جانبه بر قرار کند. با این وصف استفاده از تئاتر برای آموزش – ایده ای که همواره حرفش بوده، اما کمتر به عمل درآمده – می تواند از هر دو سو موثر باشد: هم علوم و ریاضیات را به میان مردم بکشاند و هم تئاتر را. نمایشنامه ی "افسانه ی پادشاه و ریاضیدان" تجربه ای است در این مسیر که بی تردید در اجراهای مختلف قوت ها و ضعف هایش را آشکار خواهد کرد و این مبنایی خواهد بود برای نگارش نمایشنامه های دیگری که هدفشان آموزشی است و بهانه شان آموزش نظریه ای در ریاضیات یا علوم. نمایشنامه هایی که هم زمان می توانند مخاطبانشان را با دو لذت آشنا کنند: لذت تئاتر و لذت یادگیری.
نغمه ثمینی -- عضو هیات علمی پردیس هنرهای زیبا - دانشگاه تهران