گرت بی متیوز از فعالان فلسفه با کودکان در انگلستان است .علاقه وی به «فلسفه با کودکان » بگفته خودش با فرزندانش آغاز شده است. سؤالاتی که فرزندان او در ایام طفولیت از وی می پرسیدند جرقه هایی در ذهن او ایجاد کرده است و به این باور رسیده که کودکان تفکر فلسفی دارند و می توان با آنها محاورات فلسفی داشت و کودکان نیز قادرند استدلالهای فلسفی داشته باشند.
در سال ۶۹ متیوز به نکته پی می برد که ادبیات داستانی کودکان حاوی مطالب فلسفی است و نوعی پیوستگی در افکار وجود دارد که در کتابهای کودکان به چشم می خورد و جالب توجه است. در طی انجام تحقیقات در زمینه «فلسفه در ادبیات کودکان» وی به این نکته پی می برد که برای شناخت افکار فلسفی کودک باید پاره ای تحقیقات روانشناسی نیز داشت و از نقطه نظر فلسفی به آن نگاه کرد.وی با تأسیس کارگاههایی (روزانه یا هفتگی) برای معلمین در پی تغییر نگرش آنهاست.
به معلمین آموزش داده می شود که به کودکان و آنچه برای گفتن دارند باندازه کافی احترام بگذارند و به آنها گوش دهند و آنرا دنبال کنند و همیشه بدانند که کودک ممکن است راجع به چیزی فکر کند که دیگران بعنوان فرد بالغ و یا فیلسوف حرفه ای که همهٔ وقتشان را برای فکر کردن دربارهٔ این چیزها صرف می کنند کاملاً متوجه آن نیستند. به آنها آموزش داده می شود که باید بکودکان گوش داد زیرا آنها نیز گاهی چیزهای واقعاً جالبی برای گفتن دارند. در گفتگو با کودک موضوعات بسیار جالبی وجود دارد و شما را به چیزهایی راهنمایی می کند که خودتان تا بحال به آن فکر نکرده اید.
برای اینکه ذهن معلمین نسبت به آنچه کودک می خواهد بگوید بسته نباشد مطالب به معلمین دیکته نمی شود بلکه با روشی خاص در کارگاهها اجرا می شود به این صورت که به معلمین داستانی داده می شود که راجع به کودکی است که سؤالات فلسفی برایش بوجود می آید و تفکراتی راجع به موضوعی خاص دارد سپس از معلمین خواسته می شود که نوشته کوتاهی بنویسید راجع به اینکه چگونه مکالمات با موضوعات کودکانه می تواند ادامه یابد. این روش نوعی تغییر حالت ذهنی معلمین است آنها ابتدا چیزی می نوشتند و سپس روی آن گفتگو می کردند. آنها با این روش می توانند برنامهٔ ثبت شده خود را ببنند.
بعقیده متیوز مرز بین تفکر کودک و بزرگسال «تخیل» است. بزرگترها همیشه کمبود تخیل دارند اگر بتوانیم کمی تخیل خود را قوی کنیم می توانیم در رویارویی با واقعیتهای تلخ زندگی، کمی آنها را شیرین نماییم و باید برای اینکار از کودکان بیاموزیم. کودکان فرصت بیشتری دارند تا زندگی تخیلیشان را توسعه دهند و ما با جدا کردن دنیای خودمان از کودکان، اجازه نمی دهیم وارد دنیای ما شوند و ما هم به دنیای آنها وارد نمی شویم ( این همان دیدگاهاست). ما در دنیاهای متفاوتی زندگی می کنیم و کودکان را مجبور می کنیم در دنیای خودشان بمانند.
وی از سقراط بعنوان فیلسوفی نام می برد که توجه خاصی به تفکرات کودکان داشته است وی درباره روش لیپمن عقیده دارد که روش ذهنی معینی است و سعی دارد طرحی کاربردی برای سنین مختلف ارائه دهد و روش او با همه محسناتش معایبی دارد از جمله:
۱) استفاده از داستان ممکن است محدود باشد در حالیکه کتابهای دیگر می تواند بارها و بارها در زمانهای مختلف بوسیله انسانهای گوناگون مورد استفاده قرار گیرد (مانند کتابهای متیوز)
۲) برنامه های لیپمن تا حدی باعث سردرگمی کودکان و معلمین می شود و شاید سالها طول بکشد تا تمایل در استفاده از این متنها در معلمین و کودکان ایجاد شود.
۳) نوشته های لیپمن فلسفی بنظر نمی رسد و نباید کار فلسفه با کودک محصور به تعدادی داستان شود باید راههای مختلفی را امتحان کرد و از مطالب دیگر نیز استفاده نمود.
۴) برخی از مردم مثل لیپمن می گویند «جواب وجود ندارد». او می گوید ما درباره چیزهایی صحبت می کنیم که جوابی برایشان نداریم. بنظر متیوز این درست نیست. جوابهای زیادی وجود دارد و نمی شود گفت هیچ جوابی نیست. گفتن این حرف بمعنی القای این است که «کارهای ما مهم نیست» و این مسئله بسیار مهمی است. امروز ممکن است نتوانیم جواب خوبی بدهیم اما شاید فردا جوابی داشته باشیم. بنظر وی دنبال جواب گشتن و سعی برای پیدا کردن بهترین جواب خیلی خوب است و هرگاه بشود در مباحثه با کودکان، بحث را خاتمه داد حتماً باید این کار را کرد اگر نه در وقت دیگری می شود این کار را ادامه داد.
۵) لیپمن عقیده دارد در فلسفه با کودک باید روی منطق دست گذاشت در حالیکه متیوز به توسعه برنامهٔ فلسفی از طریق ادبیات و روانشناسی کودکان معتقد است. او روش لیپمن را محافظه کارانه می داندو می گوید لیپمن نگران است که پدر و مادرها ناراحت شوند و تصور کنند ما عقاید کودکانشان را تعمیر می کنیم.
در پایان، آموزش فلسفه با کودک از دیدگاه متیوز تلاش برای کمک به بچه ها است تا بهتر فکر کنند، فکرشان را با تخیل بیشتری توسعه دهند و پیشرفت خود را ملاحظه کنند، اما ما مسئول نیستیم که به آنها طرز نگرش به دنیا را بدهیم آنها خودشان این کار را می کنند.
از دیگر مراکزی که در کشور انگلستان در زمینهٔ فلسفه و کودک فعالیت دارند انجمن بین المللی کندوکاو فلسفی با کودکان با مسولیت است. این انجمن از واژه «فلسفه کودکان» استفاده می کند تا فعالیتهای خود را مشخص نماید و نشان دهد که در این زمینه از مطالب و اطلاعات مکتوب لیپمن و همکارانش (برنامه فلسفه برای کودکان ) استفاده نمی کند و علاوه بر آن صریحتر به همه بفهماند که فلسفه در این مورد بیشتر به یک فرایند خاص شباهت دارد و کندوکاو بدین معنی است که از نظر ساتکلیف همهٔ دیدگاهها در زمینهٔ فلسفه و کودک قابل احترامند اما این امور برای نیاز فرهنگهای متفاوت و حتی کودکان که با یکدیگر متفاوتند کافی نیست و هر فرهنگ منابع و مطالب مکتوب مطابق با نیازهای خودش را می طلبد و بهترین رویکرد در جهان همان است که بواسطهٔ حلقهٔ هدایت شود.
وی علاوه بر سه نوع تفکر مطروحه (تفکر نقاد تفکر خلاق و تفکر عاطفی) نوع چهارمی از تفکر را مطرح می کند بنام تفکر جمعی یا (Collaborative thinking ) و آن را به بعد جمعی حلقهٔ کندوکاو اضافه می کند. بنظر ساتکلیف کودکان علاوه بر تفکر نقاد و خلاق از یکدیگر در ساخت حمایت می کنند و این معنی تفکر جمعی است و از مزیتهای روش خود و را مطرح می کند وی در پی آنست که با فلسفه و کودک علاوه بر گسترش چهار نوع تفکر فوق «وضعیتهای خوب فکر کردن» را هم گسترش دهد که خود باعث پیشرفت می شود از نظر او این وضعیتها از این قرارند:
جدیت (Seriousness ) ، رک بودن ( Openness ) ، همکاری (Collaboration ) ، معقول بودن ( Reasonableness ) ، مهربان بودن ( Amiability ) ، سرسختی ( Tenacity ) ، همدل بودن ( Empathy ) ، و داشتن حس شوخ طبعی (Sense of Hum our) .
بعقیده او مواد درسی لیپمن باندازه کافی سیال نمی باشد و برای همه فرهنگها و سنتها قابل استفاده نیست. او به مشی و کارهای لیپمن احترام می گذارد اما ضعفهای این راه را نیز نادیده نمی گیرد.
یکی از کسانی که درانگلستان در زمینهٔ فلسفه با کودکان فعالیت دارند می باشد. نام پروژهٔ مذکور «فلسفه در مدارس ابتدایی» است که در مدارس غرب لندن انجام گرفته است. رابرت فیشر در مقدمهٔ کتابش (داستانهایی برای فکر کردن) هدف از این مجموعه را رشد و توسعهٔ ، و ذکر کرده است و معتقد می باشد که داستانها بهترین بستر برای پرورش مهارتهای فوق است. بر این اساس داستانهایی از فرهنگهای مختلف و ملل گوناگون جمع آوری شده و مبنای برنامه های آموزشی مدارس ابتدایی قرار گرفته است.
بعد از هر داستان دو سری سؤال تحت عنوان «طرح بحث» مطرح شده است: با عنوان «تفکر درباره داستان» سؤالهایی را مطرح می کند تا توجه کودکان را به قسمتها و ماجراهای مطرح شده در داستان جلب کند و آنها را به تفکر وا دارد. سؤالهایی تحت عنوان «تفکر دربارهٔ تم اصلی داستان» مطرح می شود. موضوعهای اصلی داستانها مواردی است مثل: خشم دوستی آزادی انصاف زیبایی تغییر مرگ ترس. هم بعد از طرح بحثها بعد از هر داستان مطرح می شود که محوریت آن پرورش و قوهٔ است. بعقیده رابرت فیشر هر داستانی می تواند محرکی برای بفکر واداشتن کودکان باشد بشرط آنکه یک معلم یا مربی سؤالهایی را دربارهٔ آن اعم از وقایع داستان یا مفاهیم مطرح شده در آن طرح کند.
طبق مقدمهٔ کتاب، این کتاب هم بصورت فردی و هم دو نفره و هم جمعی (در کلاس) می تواند مورد استفاده قرار بگیرد.
نویسنده که در نتیجه اجرای آموزشی کتاب اجرا می شود عبارتند از:
۱) اهداف آموزشی شامل پرورش مهارتهای زبانی (خواندن صحبت کردن گوش کردن)
۲) اهداف شناختی شامل تفکر، سؤال کردن، تخیل و استدلال کلامی.
۳) اهداف اخلاقی و اجتماعی شامل ایجاد اعتماد بنفس در کودکان و اعتماد به داشتن قابلیت فکر کردن برای خود و نگرش مسئولانه و همراه با ملاحظه در جمع (کلاس)
در کل موردنظر فیشر با مهارتهای فلسفه برای کودک لیپمن مطابقت دارد اما در مقایسه چند تفاوت اساسی در کار این دو محسوس است که مهمترین آنها تا حدودیبودن کتابهای فیشر است همچنین برنامه فلسفه برای کودک بگونه ای است که بحث کلاسی با سؤال دانش آموزان شروع می شود و تأکید بر نکاتی است که باعث کودکان می شود در صورتیکه در کتابهای فیشر سؤالها از پیش تعیین شده اند و شاید را القا می کند.
همینطور مفاهیم خاص کتاب بیشتر در حیطهٔ «علوم انسانی» (ادبیات و هنر) است. البته باید اذعان داشت که نحوه هدایت بحث توسط معلم و ملاکها و معیارهای فیشر با ملاکها و معیارها و نحوه هدایت بحث فیلیپ کم درکتاب داستانهای فکری (راهنمای معلم) مشابهت زیادی دارد.در جدول زیر مقایسه محورهای اصلی بحث در این دو کتاب آمده است:
ـ طرح سؤال
ـ توضیح و بازگویی
ـ هماهنگی بحث
ـ آوردن و خواستن دلیل
ـ تنظیم معیار و استفادهٔ آن
ـ بررسی احتمالهای دیگر
ـ توجه به دیدگاههای دیگران
ـ مشخص کردن تفاوتها
ـ کشف مشابهتها
ـ آگاهی از دلالتها
ـ پرداختن به تصحیح نظر خود
ـ حفظ ارتباط مطالب با بحث اصلی
ـ سؤال کردن
ـ استدلال کردن
ـ شفافیت و وضوع در تفکر و استدلال
ـ گوش دادن و احترام به همدیگر
ـ تعریف و تعیین کردن
ـ حدس زدن (نظریه پردازی)
ـ صحت سنجی (سبک سنگین کردن)
ـ گسترش نظریات و عقاید
ـ خلاصه (چیده) کردن
ـ (رئوس مطالب را از کل بحث بیرون کشیدن)
در حال حاضر یکی از کسانی که در امر فلسفه با کودکان در دانمارک مشغول به فعالیت است، آقای پرجسپرسن می باشد وی از حدود پانزده سال قبل شروع به گسترش فلسفه با کودکان در دانمارک می کند و فعالیتهای وی از ۴ سال پیش جدیتر شده است.
بعقیده او کودکان در ذات خود فیلسوفند اگرچه نیازمندند که یک معلم یا مربی کلمات را در عمیقترین بخش تفکرات آنها قرار دهد و بتوانند از کلمات برای بیان تفکرات خود استفاده کنند. او معتقد است باید به کودکان یاد بدهیم که در سطح بالاتری فکر کنند و این میسر نمی شود مگر بوسیلهٔ دادن کلمات و جملات به آنها و خوب گوش کردن به حرفهای آنها و انعکاس افکارشان به خودشان.
آنها مدت چهار سال با طرحهای آزمایشی در مدارس دولتی دانمارک فلسفه با کودکان را تجربه کردند و نتیجه این تجربیات در سال ۹۳ در کتابی به چاپ رسید. در این کتاب دو صورت مختلف وجود دارد یکی خوشحالی و ابراز رضایت معلمین است از این طرح و صورت دوم بیان مشکلات و مسائلی که در طی اجرای طرح برای آنها پیش آمده است اما آنها همه متفق القول بودند که داستانهای لیپمن به کار آنها نمی آید و دلایلی را برای این گفتهٔ خود مطرح می کردند:
۱) داستانهای وی بر اساس منطق (Logic ) نوشته شده و کودکان دانمارکی این مرحله را طی کرده اند و نیازی به منطق احساس نمی کنند.
۲) داستانهای لیپمن از ادبیات فاصله دارند و در آنها ایرادات قواعد دستور زبان به وفور یافت می شود.
۳) داستانها طولانی، بیجاذبه و کسالت آور هستند.
۴) فرهنگ حاکم بر داستانها کلاً امریکایی است که با فرهنگ دانمارکی متفاوت است.
۵) کتابهای راهنما بسیار حجیم هستند و اهداف از پیش تعیین شده ای را برای معلم تعیین می کنند و با استفاده از آنها معلمین ما از راههای دیگر برای پروراندن تفکر در کودکان غافل می مانند و کار با آنها ساده هم نیست.
۶) به نظر برخی از معلمین این داستانها سر زندگی و حیات و معنویت داستان و زبان را از بین می برد. این داستانها فاقد روح هستند.
۷) با استفاده از این منابع راههای تفکر بومی را بر روی بچه های خود می بندیم.
۸) برای آموزش به کودکان کوچکتر زمان کمتری داریم تا بچه ها را رشد دهیم و با این داستانهای طولانی امکان ندارد.
اینها تعدادی از دلایلی بود که دانمارکی ها بیان می کنند. به عقیده آنها استفاده از داستانهای کوتاه و بلند قدیمی، اسطوره ها و داستانهای خیالی بسیار مفیدتر خواهد بود و تجربه این را نشان داده است و در حال حاضر تنها مشکلی که برای آنها وجود دارد نبودن راهنماهای خوب برای این داستانها است تا پشتوانه و حامی مناسبی برای معلمین باشد و آنها بدون دغدغه به طرف بحثهای ژرف و عمیق در کلاس پیش بروند. کودکان دانمارکی از داستانهای خودشان لذت می برند و از معلم می خواهند که دوباره در کلاس خوانده شود و حتی آن را بصورت نمایش به اجرا در آورند.
فرایند اکتشاف دنیای تفکر با بچه هایی که دوستشان داریم بسیار هیجان انگیز است و این وظیفهٔ معلم است که گنجایش فلسفی کلاس را تشخیص دهد. البته روش دیگری هم وجود دارد که پرجسپرسن توصیه می کند و آن روش باربارابرونینگ است. روش او اینگونه است که کلاس را با گفتگو درباره هر خبری مثلاً رویدادهای روزمره و یا چیز دیگری شروع می کند و از بچه ها می خواهد تصویری از آن چیز بکشند. وی بعد از پیدا کردن داستانهایی که در نقاشیها مخفی شده اند موضوعاتی دارد که می تواند یک بحث فلسفی را بپروراند.
بعقیده پرجسپرسن فلسفه با کودکان بیشتر یک فعالیت هنری است تا روشی آموزشی. او می گوید کلید همه مشکلات اینستکه فرهنگ خودتان ، راههای تفکر و راههای زیستن خود را بشناسید در غیر اینصورت انرژی و استعدادهای فرزندانتان را به هدر داده اید. به نظر او همه منابع برای مطالعه خوبند اما متن اصلی برای کار باید از خودمان باشد و راهنماها و داستانها (کوتاه یا بلند) باید برخاسته از فرهنگ کشور خود باشد. وی تعدادی کتاب در زمینه فلسفه با کودکان بچاپ رسانده که به زبان دانمارکی می باشد. و همچنین مقالاتی از وی در مجله Analytic Teachingمنتشر شده است. یکی از دست اندرکاران طرح فلسفه و کودکان در فرانسهاست روش او تفاوت اساسی با دیگر روشها دارد . در فلسفه برای کودکان در استرالیا و امریکا و برخی کشورها لزوماً از داستان و فیلم، عکس و ..... استفاده می شود و این داستانها که حاوی مفاهیم فلسفی و ارزشی و اخلاقی است سؤالهای زیادی را در ذهن کودکان ایجاد می کند و با استفاده از این سؤالات معلم به طرح بحث می پردازد و بحثهای گروهی با روش گفتگوی سقراطی ادامه می بابد. اما براین فیه از داستان استفاده نمی کند.
ابتدا سؤالی را برای شروع بحث انتخاب کرده و بر روی تخته می نویسد و از کودکان سؤال را می پرسد و بعد با روش سقراطی بحث را ادامه می دهد و ذهن کودکان را درگیر سؤالات جدید می کند. او لایه های مختلف یک سوال یا یک جواب را می شکافد و توسط خود کودکان جواب سوالات را می دهد و هر یک را مسئول جوابهایشان می داند. از آنها دلیل می خواهد و سؤالهای مهم را تشویق می کند.
جلسات و کارگاههای براین فیه معمولاً یک جلسه ای و کوتاه مدت است و خود او هدف از برگزاری این کارگاهها را این می داند که کودکان یاد بگیرند یا بیاد بیاورند که چگونه باید فکر کنند. اصولاً او در سال ۱۳۸۳ در همایش جهانی ملاصدرا در تهران حضور یافت و به اداره کارگاهی در یکی از کمسیونهای این همایش پرداخت که با اشتیاق و توجه بسیار زیاد حاضرین روبرو شد.
در پایان جلسه از کودکان خواست تا رو در رو با شرکت کنندگان صحبت داشته باشند و سؤالاتشان را از آنها بپرسند. وی در مورد کودکان ایرانی نیز اظهار کرده بود که بسیار مستعدند و دارای پیش زمینه های فلسفی خوبی هستند. در مصاحبه ای که با وی انجام شده اظهار داشته است که کار من اصلاح روش تدریس فلسفه است و در این زمینه یکی از موفقیتهایی که کسب کرده ام طرح این سؤال است که اگر نتوانید با کودکان که به سن تدریس فلسفه (معمولاً هجده سالگی) نرسیده اند کار کنید چگونه می توانید با کودکان کوچکتر این کار را انجام دهید و آنها را تشویق کنید که خود بطور مستقل بیندیشند، مسائل را مجسم کنند و مسئله سازی کنند؟
وی در فرانسه بنیادی را تاسیس کرده است که چنین فعالیتی را تبلیغ کرده و ترویج دهند و برای شرکت در همایشهای مختلف و تبلیغ روش خود به کشورهای زیادی از جمله نیجریه، چین ، ایالات متحده، لبنان، سوریه بلغارستان و ایران سفر کرده است. در فرانسه هم به مدارس مختلف می رود تا فعالیتش را رواج دهد وی همچنین مجله ای را پایه ریزی کرده است که به انعکاس مطالب مربوط به آموزش فلسفه می پردازد. از کتابهای وی می توان به «دانش آموزان فیلسوف» و «فلسفه برای کودکان» که بصورت مجموعه است اشاره نمود. در این کتاب که دارای تصاویر و نقاشی است پرسشهای فراوانی برای وادار کردن کودکان به تفکر طراحی شده است.
در کتاب "دانش آموزان فیلسوف" وی به اشتباهات حین گفتگو می پردازد و هجده اشتباه را متذکر می شود که عجله کردن در پاسخ به پرسش ، عدم ارتباط میان پاسخ و پرسش، پذیرش و وازنش و یا به تعلیق درآوردن باورها بدون داشتن دلیل... از این جمله اند.
به عقیده وی در اثر آموزش بد معلمین، کودکان سؤالاتشان را معلمین بدهند در حالیکه همین سؤالات که از مسائل بر می خیزند شرط تفکر را فراهم می کنند. در باره روشهای مختلف تدریس فلسفه برای کودکان در جهان او می گوید: "در فرانسه یک نوع روش سنتی فلسفی بسیار قوی وجود دارد ونمی توان فلسفه را تنها از طریق یک راه به دیگران شناساند وروش لیپمن با فلسفه مطابقت ندارد چرا که فلسفه همچون ابزاری برای دستیابی به حقیقت و مسائل عمیقتر است در مدارس ابتدایی اگر از کودکان بخواهیم وقتشان را صرف مطالعه داستانها کنند امتناع خواهند کرد .
۱) اولین مرحله عمق بخشیدن به افکار توسط یافتن علل، تجزیه و تحلیل، ساده سازی و پرداختن به پیش فرضهاست.
۲) مرحله دوم مفهومسازی است .
۳)مرحله سوم مسئله سازی است. و این مرحله را با مطرح کردن سوال یا بحث انجام می دهیم.
۴) آموزگار باید بتواند دانش آموزان را شگفت زده کند چرا که شگفتی و حیرت آغاز فلسفه فردی است .
طبق روش اسکار آموزش کودکان بمدت یکسال و در هر هفته یکساعت کافی بنظر می رسد. این مدت یک تغییر اساسی را در نگرش کودکان بوجود می آورد و آموزگار بخوبی این تغییرات را حس میکند. برای آماده کردن والدین جهت پذیرش تغییر نگرش کودکان نیز میتوان مشاوره های فلسفی را در باره آنها بکار برد و یا فیلمهای کارگاههای آموزشی را برای والدین نمایش داد و آنها را شگفت زده کرد.
جمهوری فدرال آلمان شامل شانزده ایالت است. ایالتها برای شاخه های موجود در مدارس برنامه های تحصیلی متفاوتی را طراحی کرده اند. ماده ۷ قانون اساسی جمهوری فدرال آلمان آموزش مذهبی را شاخه ای مقرّر برای همه دانش آموزان درنظر می گیرد با این تفاوت که اگر اولیاء دانش آموزان یا خودشان تمایلی نداشته باشند، لازم نیست در آن شرکت کنند.
در دههٔ ۶۰ که نظامهای ارزشی در اروپا تغییر کرد و بسیاری از مردم کلیسا را ترک کرده و گرایشهای سکولار را برگزیدند، فرزندانشان هم در آموزشهای مذهبی در مدارس شرکت نمی کردند بهمین دلیل کلیساها مدارس را نیازمند آموزش اخلاقی دیدند. در سال ۱۹۷۴ در بعضی ایالتهای آلمان آموزش اخلاق وارد مدارس شد و در حال حاضر در همه ایالتها آموزش اخلاقی در مدارس وجود دارد. در بعضی از ایالتها فلسفه برای کودکان را بعنوان یک رشته جایگزینی برای آموزش دینی ارائه می کنند و حدود ۷۰ درصد دانش آموزان این ایالتها این رشته را بر می گزینند. معلمان باید یک آزمون دانشگاهی را بگذرانند تا به آنها اجازه داده شود اخلاق یا فلسفه را به کودک آموزش دهند.
آموزش فلسفه به کودکان در مدارس ابتدائی جایگاه خود را فقط در آموزش اخلاقی در آلمان ندارد. بلکه بعنوان اصلی اساسی برای رشته های دیگر نیز به حساب می آید مثلاً بعنوان روشی در علوم انسانی (جامعه و طبیعت). در بعضی ایالتها آموزش فلسفه به کودکان را یکی از روشهای آموزشی عمده در برنامه های درسیشان برای علوم انسانی بحساب می آورند. در هامبورگ برخی مدارس امکان انتخاب فلسفه بعنوان «کار پروژه ای خلاق» را فراهم می آورند. و یک گروه بین رشته ای از دانشگاه هامبورگ جلسات ویژه ای را برای معلمین و دانش آموزان تمام رشته ها فراهم می آورند که در صورت گذراندن حداقل سه جلسه و دو دوره عملی در فلسفه برای کودکان یک صلاحیت تکمیلی بدست می آورند.
هامبورگ در آلمان اولین دانشگاهی بود که جلسات ویژه ای در فلسفه با کودکان و در زمینه مدارس ابتدائی را فراهم آورد. در سال ۲۰۰۵ یک مرکز آموزش فلسفه به کودکان و جوانها در دپارتمان آموزش هامبورگ با همکاری IAPCتأسیس شد. اعضای این مرکز معلمین، مدرسین دانشگاه و مدیریت مدارس و ... است و هدف آن تحقیقی نظری، عملی و نهادینه در آموزش فلسفه به کودکان و نوجوانان و ارتقا در سطح برنامه های درسی، تجارب آموزشی، تحقیق تجربی و آموزش حرفه ای برای معلمین می باشد.
یکی از مدیران این مرکز «باربارا برونینگ» است که برنامه های درسی در فلسفه با کودکان را در مدارس ابتدایی چند ایالت حمایت می کند و کتب خاصی را برای این ایالتها تدارک دیده است. وی در اکتبر ۲۰۰۵ سخنرانی در دانشگاه هامبورگ داشت تحت عنوان «؟» در دانشگاه هامبورگ نشستهای ویژه ای در فلسفه با کودکان برای اولین بار در آلمان ارائه می شود و موضوعات آن از این قرار است:
آیا حیوانات می توانند فکر کنند؟
آیا وقتی افراد کار بدی انجام می دهند باید مجازات شوند؟
چگونه از غار افلاطون بیرون بیاییم؟
من که هستم؟
گروه تحقیقاتی بین رشته ای در فلسفه با کودکان در دانشگاه هامبورگ شامل اساتید دانشگاه است که تخصص آنها «فن تعلیم فلسفه و آموزش دینی، تعلیم علوم انسانی، تعلیم زیست شناسی» است. هدف این گروه عمدتاً پیشبرد روشهای میان برنامه ای درسی در فلسفه با کودکا ن است و طرح دیگری هم در آلمان در دانشگاه مونیخ و یک دانشگاه دیگر در دست اقدام است و آن بررسی روشها و موادی است که برای «آموزش فلسفه در مهد کودکها» می پردازد. برنامه های درسی برای آموزش اخلاق در مدارس ابتدائی، «روش آموزش فلسفه» را بعنوان روش عمده و مهم فن تعلیم توصیه می کند.
تحلیل مفهومی استدلال محاوره سقراطی و آزمایش تفکر درباره عقاید.
الف) برنامه های درسی توصیه می کنند که کودکان در مورد مفاهیم فلسفی که در داستانها یا پرسشها نقش عمده ای دارد باید به تفکر بپردازند. اگر برای مثال کودکان در مورد این پرسش بحث کنند که «وقتی که چهار کودک و سه شکلات وجود دارد برای تقسیم شکلاتها چه باید کرد؟»، در نهایت به مفهوم عدالت دست می یابند. فهم عدالت باین معناست که آنها در می یابند عدالت با چه کلماتی می تواند وصف شود؟ آنها به تمرین و انجام بازیهای زبانی می پردازند مثل: «مفهوم مقابل عدالت چیست؟» و «چه کلمات و مفاهیم دیگری را می توان با عدالت مقایسه کرد؟»
ب) از کودکان خواسته می شود برای عقایدشان دلیل بیاورند. «چرا ناعادلانه است اگر یکی از بچه ها شکلات را نگیرد؟» در این برنامه توصیه می شود بچه ها در کلاسهای سوم و چهارم بیش از یک دلیل برای یک عقیده بیان کنند.
ج) آموزش اخلاق در آلمان محاوره
کودکان باید به صورت گروهی با سؤال کردنهای مکرر یک مسئله فلسفی یا اخلاقی را با کمک معلم (که نقش حمایتی را دارد) حل کنند. معلم از آنان سؤالاتی را می پرسد یا توضیحات مختصری را می دهد ولی در پایان «پاسخ صحیح» را نمی دهد.این روش بیانگر نقش جدیدی برای معلم است زیرا او دیگر شخص دانای مطلق در کلاس نیست. لذا فنون محاوره سقراطی یکی از موضوعاتی است که در دوره های آموزشی معلمین برای آموزش اخلاقی مورد توجه زیادی قرار دارد. قابل ذکر است که در محاورات کودکان در کلاس ممکن است به نقطه نظر کلی دست پیدا نشود یا ممکن است برای یک مشکل بیش از یک راه حل وجود داشته باشد معلم در پایان بحث روشن می سازد که: «آیا اجماعی حاصل شد؟ اگر شما راضی نیستید دوباره راجع به سؤال می اندیشیم»
د) روشی است که هدف آن گسترش و ارتقای تخیل فلسفی کودکان است:
در این قسمت سؤالاتی از این قبیل مطرح می شود:
ـ «شما چه کار می کردید اگر دوستی در جهان نداشتید؟»
برنامه های درسی، تخیل فلسفی را ابزاری بسیار مهم برای تشویق کودکان در پروراندن عقایدشان (حتی در زمینه چیزهایی که حقیقی نیستند ولی ممکن است روزی رخ دهند) تلقی می کنند. بطور خلاصه، آموزش فلسفه به کودکان در آلمان در مدارس ابتدائی، در شاخهٔ آموزش اخلاق تأسیس شده است تا بتواند جایگزینی برای آموزش دینی باشد همچنین در دیگر رشته های مدارس مانند علوم انسانی و طرحی بنام «دانشگاه کودکان» شرکت می جویند. هدف برنامه های درسی توسعه قابلیت های فکری کودکان بواسطهٔ تأسیس یک اجتماع کلاسی است. کتابها، عکسها و داستانهای تخیلی رمانهای کوتاه و مسائل زندگی روزمره کودکان بعنوان مواد آموزشی توصیه می شود.
بعقیده متیوز راههای مختلفی برای بکار بردن مکالمات فلسفی در مدرسه وجود دارد. یک روش خوب می تواند همه موضوعات فلسفی را بوجود آورد در صورتیکه معلم ذهنی باز و فلسفی داشته باشد در این صورت حتی شاید نیازی به برنامه درسی مدوّن هم نباشد و کافی است از مطالبی که موجود است استفاده شود.