نیما نریمان.دانشجوی رشته علوم اعصاب در انستیتو روانپزشکی، دانشگاه کینگزکالج لندن
آلزایمر یکی از ترسناکترین نامها در دنیای پزشکی است. تقریبا همه کموبیش راجعبه آن شنیدهاند و چهبسا برخی هم بهواسطه ابتلای یکی از اعضای خانواده، بستگان یا آشنایان به این بیماری، تجربهای عینیتر از آن را داشته باشند. قریب به ١٠٨ سال پیش بود که پزشکی آلمانی (آلویس آلزایمر) پس از کالبدشکافی و بررسی مغز زنی که سالها از مشکلات حافظه و تکلم رنج میبرد، بیماری تازهای را توصیف کرد که بعدها آن را بهنام خودش «آلزایمر» نامیده و میشناسند. بااینحال، واقعیت آن است که با وجود گذشت بیش از یک قرن از شناسایی این بیماری و پیشرفتهای روزافزون علمی، چگونگی شکلگیری و بروز آن کماکان برای ما ناشناخته باقی مانده است. امکان پیشبینی یا پیشگیری از این بیماری درحالحاضر عملا وجود ندارد و درنهایت هیچ درمان قطعی هم برای آن موجود نیست. بهواسطه ماهیت ویرانگر این بیماری، فرد آرامآرام حافظه، قدرت استدلال و قضاوت و تصمیمگیری درست، تفکر، کلام و بسیاری از مهارتهای اولیه و اساسی پیشین خود را تدریجا و به آهستگی از دست میدهد تا اینکه درنهایت زندگیاش خاتمه یابد. به اینها آمار روبهرشد آن را هم اضافه کنید: درحالحاضر در آمریکا بیش از پنجمیلیون نفر و در انگلستان بیش از نیممیلیون نفر به آن دچارند؛ حال شاید بهتر متوجه شوید چرا آلزایمر تا این حد بدنام و ترسناک است. آخرین روز تابستان، روز جهانی آلزایمر نامگذاری شده و هدف آن افزایش آگاهی عمومی درباره این بیماری است.
آلزایمر یکی از انواع بیماریهای دمانس یا زوال عقل است. برای بسیاری نام آن مترادف با فراموشی است، اما در واقع مسئله فقط حافظه و اختلال در آن نیست؛ آلزایمر ویرانگر عقل و شعور و غارتگر هویت انسانی فرد مبتلاست. اغلب، افرادی در سنین بالا دچار آن میشوند؛ اما در معدود مواردی ممکن است در دهه چهارم یا پنجم زندگی هم دیده شود که البته در این موارد خاص و استثنائی تقصیر کار بر گردن انواع ویژهای از ژنهاست؛ گرچه چگونگی شکلگیری و بروز آلزایمر هنوز بهطور دقیق مشخص نیست، اما امروزه این حقیقت روشن است که مجموعه متنوع و پیچیدهای از عوامل محیطی و ژنتیکی در بروز آن نقش دارند. در واقع اساس پیدایش آلزایمر بهعنوان یک بیماری، ریشه در تکامل مغز انسان دارد.
پژوهش جدیدی که اخیرا در نشریه معتبر نیچر به چاپ رسیده است، نشان میدهد این بیماری احتمالا همراه و همزمان با تکامل هوش بشری به وجود آمده است؛ برایناساس در حدفاصل زمانی ٥٠ تا ٢٠٠ هزار سال قبل، انتخاب طبیعی تغییراتی در شش ژن (که در رشد و تکامل مغز انسان نقش داشتهاند) به وجود آورده و در نتیجه این تغییرات ارتباطات بین سلولهای عصبی بیشتر شده و درنهایت هوش انسان نسبت به نیاکانش افزایش یافته است، اما درعینحال این افزایش قابلیتهای شناختی بدون هزینه نبوده و همین ژنها بهنوعی در پیدایش بیماری آلزایمر ایفای نقش کردهاند. ممکن است علائم اولیه این بیماری اغلب سالها پس از شروع آن و با بروز اولین مشکلات در حافظه کوتاهمدت فرد شناسایی شوند (در بسیاری از موارد مشکلات بویایی نیز ممکن است همراه آن مشاهده شود) و از آن پس فرد مبتلا به تدریج و در یک بازه زمانی اغلب چندساله بسیاری از توانمندیهای فکری و شناختی خود از قبیل حافظه، استدلال، قضاوت و تصمیمگیری و... را که از او انسانی منحصربهفرد ساخته از دست میدهد. مغزش تدریجا کوچک و کوچکتر میشود تا اینکه در نهایت زندگیاش خاتمه یابد.
با وجود این، دراماتیکترین جنبه عاطفی-روانی این بیماری فقط و صرفا ازدسترفتن خاطرات و حافظه (به منزله یکی از ارکان اساسی هویت فرد) نیست. آلزایمر ابتدا توانایی فرد برای تشکیل خاطرات جدید را از بین میبرد و آرامآرام به سمت پاککردن خاطرات قدیمیتر حرکت میکند، اما وجه هولناک و بیرحم آن زمانی نمودار میشود که در نتیجه ازدسترفتن بنیانهای فکر و شناخت، هویت فرد آرامآرام رنگ میبازد و سرانجام خویشتن خویش را از دست میدهد تاجاییکه دیگر نه خود را میشناسد و نه نزدیکانش وی را بسان آنکس که قبلا بوده است. مطالعه جدیدی که روی ٢٤٨ خانواده صورت گرفته است، نشان میدهد آنچه از دید آنها (خانوادهها و اطرافیان فرد مبتلا به زوال عقل) بیشترین میزان این «تغییر هویتی» را در فرد مبتلا بهوجود میآورد، نه اضمحلال حافظه که تغییر در «جنبهها و تواناییهای اخلاقی» فرد مبتلاست؛ مثلا ممکن است در برخی موارد فرد توانایی سابقش در درک دیگران و همدلی با آنها را نداشته باشد، دروغگویی مرضی (وقتی بهصورت مکرر و بدون وجود انگیزه مشخص یا فایدهای دروغ میگویند) در آنها دیده شود، رفتارهای ضداجتماعی یا برخی تمایلات افسارگسیخته جنسی و... ، را از خود نشان دهند، درحالیکه در گذشته هرگز اینطور نبوده. اینها مسلما به دور از خواست و اراده آگاهانه و شعورمندانه بیمار و در نتیجه تخریب ساختار و عملکرد بخشهایی از مغز او که مسئول کنترل این دست رفتارهاست، اتفاق میافتند. در یکی از انواع زوال عقل (دمانس پیشانی-گیجگاهی که بعد از آلزایمر شایعترین نوع آن است) بیشتر از انواع دیگر میتوان این موارد را دید. نتایج این تحقیق نشان داده است در تمام انواع زوال عقل و از جمله در آلزایمر این دسته از تغییرات در تواناییهای اخلاقی فرد مبتلاست که بیشترین تأثیر را بر تغییر ذهنیت و درک سایرین از هویت فرد مبتلا میگذارد و نه نوع یا شدت مشکلات حافظه، بیثباتیهای هیجانی یا تغییر توانایی فرد در انجام فعالیتهای روزمرهاش و... .
زوال عقل یا همان دمانس انواع متفاوتی دارد، نشانهها و شدت بروز آن در همه یکسان نیست و به عبارت سادهتر به تعداد افراد مبتلا انواع مختلفی از آن را میتوان دید و شناسایی کرد. شایعترین نوع آن، اما آلزایمر است. انسان قرن بیستویکم هر روز شاهد شگرفترین و هیجانانگیزترین اکتشافات و ابداعات است، اما با همه این پیشرفتهای خارقالعاده علمی در رشتهها و سطوح مختلف و با وجود گذشت بیش از یک قرن از شناسایی این بیماری و تلاشهای گسترده و فراوان در اقصینقاط دنیا، هنوز درک روشن و دقیقی از آن که به ما امکان شناسایی زودهنگام، درمان یا پیشگیری از آن را بدهد، وجود ندارد. اینطور به نظر میرسد که نوع بشر و مغز شگفتانگیزش کماکان در برابر هجوم آلزایمر، این غارتگر انسانیت، همچون شهری بیدفاع است؛ اما آیا واقعا چنین است؟
این روزها در بسیاری از رسانهها و مطبوعات جهان سخن از به اصطلاح «سونامی زوال عقل» است که اشاره به افزایش چشمگیر و روزافزون تعداد افراد مبتلا به این بیماری دارد؛ از سازمانهای تخصصی و دولتی تا نهادهای خیریه و حتی مدتی قبل نخستوزیر بریتانیا، «دیوید کامرون»، دراینباره بسیار سخن گفتهاند؛ اما آیا ما واقعا با سونامی زوال عقل روبهرو هستیم؟ به نظر میرسد درحالحاضر پاسخ به این سؤال ساده، چندان آسان نیست. چند روز پیش تحقیق پرسروصدایی در ژورنال نورولوژی لانست منتشر شد که در کمال تعجب نشان میداد نتایج چهار مطالعه از پنج مطالعه فراگیرشناسی بزرگی که در پنج کشور اروپایی انجام شده است بیانگر «کاهش» شانس ابتلای ما (در هر سنی) به انواع بیماریهای زوال عقل نسبت به قبل و نسلهای قبلی است و با وجود افزایش جمعیت سالمندان تعداد کسانی که دچار این بیماری میشوند، «ثابت» باقی مانده است.
یکی از این مطالعات که به دست محققان دانشگاه کمبریج در بریتانیا انجام شده است، نشان میدهد تعداد مبتلایان به زوال عقل در این کشور از ٨,٣ درصد در سال١٩٩٠ به ٦.٥ درصد در سال٢٠١٠ کاهش یافته است، درحالیکه سه تحقیق دیگر که در سوئد، هلند و اسپانیا انجام شده بیانگر تغییرنداشتن این آمار است و نه کاهش آن. در مجموع، این مطالعه، «سونامی زوال عقل و آلزایمر» و افزایش شدید ابتلا به این بیماری را با وجود افزایش تعداد کسانی که وارد سنین ٨٠ و ٩٠ سالگی میشوند، رد میکند و دلایل آن را بهبود سلامت عمومی و کنترل بهتر عوامل خطرزای مؤثر در بروز این بیماری نظیر دیابت، بالابودن فشارخون، نداشتن فعالیت فیزیکی کافی، استعمال دخانیات و... ، در این کشورها میداند. اما به باور من لازم است سویه دیگری از این ماجرا هم در نظر گرفته شود؛ اول اینکه این آمارها فقط مربوط به چهار کشور از اروپای غربی است و شامل سایر مناطق جهان نمیشود. دوم و مهمتر اینکه، آن گروه از افرادی که در سال١٩٩٠ در این تحقیق شرکت کردهاند حداقل ٦٥ سال داشتهاند و این بدان معناست که پیش از جنگ جهانی دوم به دنیا آمدهاند، در حالیکه گروهی که ٢٠ سال بعد و در سال ٢٠١٠ در این تحقیق شرکت کردهاند، متولدین بعد از جنگ جهانی دوم بودهاند و در نتیجه مشخصا نسبت به گروه اول به تغذیه، آموزش و خدمات بهداشتی-درمانی بهتر و بیشتری دسترسی داشتهاند که طبیعتا این به نوبه خود میتواند بر وضعیت سلامت جسمی و روانی این افراد و در نهایت حفظ بهتر توانمندیهای شناختی آنها در سنین بالا تأثیر عمده و اساسی داشته باشد.
به عبارت سادهتر اینطور به نظر میرسد که نتایج حاصل از این پژوهش میتواند به نوعی و به سادگی متأثر از زمان تولد آنها بوده باشد. از سوی دیگر و همزمان با انتشار این تحقیق، گروهی از محققان در دانشگاه کینگزکالج لندن به سیاق هر ساله گزارش جهانی آلزایمر در سال ٢٠١٥ را منتشر کردهاند و تخمین زدهاند میزان مبتلایان به این بیماری در ٢٠ سال آینده تقریبا دو برابر افزایش خواهد یافت و از ٤٦.٨ میلیون نفر در سال ٢٠١٥ به ٧٤.٧میلیون نفر خواهد رسید. به عبارت دیگر در هر سه ثانیه یک نفر دچار آلزایمر یا یکی دیگر از انواع زوال عقل میشود. این گزارش همینطور عنوان میکند هزینههای مواجهه با این بیماری در جهان نسبت به سال٢٠١٠ حدود ٣٥ درصد افزایش یافته و به ٦٠٤ میلیارد دلار در سال رسیده است و در سالهای آتی این رقم کماکان و به مراتب افزایش خواهد یافت و به این معناست اگر زوال عقل در جهان را به مثابه یک کشور در نظر بگیرید، این کشور هجدهمین قدرت اقتصادی دنیا و ارزش آن کمی کمتر از شرکت اپل و دو برابر شرکت گوگل خواهد بود.
با درنظرگرفتن مجموع آنچه گفته شد اینطور به نظر میرسد که اگرچه ظاهرا احتمال ابتلا به آلزایمر در اروپای غربی نسبت به قبل کاهش یافته است، اما با توجه به آمارهای رسمی دیگری که بیانگر افزایش عوامل خطرزای این بیماری نظیر افزایش سن، افزایش مبتلایان به دیابت، فشارخون و...، است و درنظرگرفتن اینکه نسلهایی آتی نسبت به نسلهای قبل زندگی نسبتا ناسالمتری را تجربه میکنند، چندان دور از ذهن نمینماید که میزان ابتلا به آلزایمر در آینده و در مقیاس جهانی افزایش یابد؛ به ویژه نباید فراموش کرد بزرگترین عامل خطرزای این بیماری کماکان سن بالاست و با بهبود شرایط زندگی و سلامت عمومی و افزایش طول عمر افراد، مواجهه با این مسئله اجتنابناپذیر مینماید؛ اما همانطور که گفته شد بااینهمه آینده چندان هم تیرهوتار نیست.
تحقیقات پرشتاب علمی در گوشهوکنار دنیا هر روز اندکی بر دانستههای ما در اینباره میافزاید و طبق برخی برآوردها دور از انتظار نیست که در یک دهه آینده اولین قدمهای مؤثر در راه درمان این بیماری برداشته شود. برای پیشگیری از آلزایمر هنوز نقشه راه مشخصی وجود ندارد، اما بر حسب انبوهی از مطالعات صورتگرفته در این زمینه و با انجام برخی کارها و اعمال تغییراتی در روش زندگی، میتوان تا حد زیادی احتمال بروز آن را در سنین بالا کاهش داد. به تازگی تحلیل ٣٢٣ مطالعه قبلی صورتگرفته در زمینه آلزایمر نشان داده است ٩ عامل خطرزا در دوسوم مبتلایان به این بیماری مشترک بوده است. برخی از این عوامل را میتوان تغییر داد؛ نظیر فشارخون بالا و استعمال سیگار. مواجهه با برخی دیگر از این عوامل، اما دشوارتر است؛ مانند سطح تحصیلات و موفقیتهای آکادمیک، دیابت یا افسردگی. همینطور نکته در خور توجه دیگر این است که به نظر میرسد عوامل خطرآفرین بروز آلزایمر و بیماریهای قلبی تا حدود زیادی مشابهت دارند؛ آنچه برای قلب مفید است، برای مغز هم به همان صورت سودمند است و به زبان سادهتر با دوری از عوامل از بیماریزای قلبی میتوان تا حد زیادی از آلزایمر هم به دور ماند.
برخی از مهمترین عوامل برای پیشگیری از آلزایمر عبارتند از:
١- مرتب ورزش کنید و تحرک بدنی کافی داشته باشید: نتایج یک پژوهش نشان میدهد ٤٠-٣٠ دقیقه پیادهروی در روز و به مدت سه تا پنج روز در هفته منجر به بهبود و تقویت آن دسته از ساختارهای عصبی در مغز میشود که در سنین بالاتر با افت توانمندیهای شناختی در ارتباطاند.
٢- مغزتان را فعال نگه دارید و مهارتهای جدید یاد بگیرید: یادگیری یک زبان یا مهارت موسیقی یا هنری جدید در سنین بالا تا حد زیادی خطر بروز زوال عقل را کاهش میدهد. ترکیب این دست فعالیتهای ذهنی با فعالیتهای فیزیکی مستمر، احتمال دچارشدن به انواع بیماریهای زوال عقل را به حداقل ممکن میرساند.
٣- رژیم غذایی سالم داشته باشید: مجموعه بزرگی از تحقیقات در این زمینه، از جمله پژوهشی که اخیرا در دانشگاه کلمبیا انجام شده گویای آن است که «رژیم غذایی مدیترانهای» بهترین نوع رژیم برای جلوگیری از بروز مشکلات قلبی و نیز آلزایمر است؛ این رژیم شامل مصرف مقادیر زیادی میوه و سبزیجات تازه و غلات، مقادیر متوسطی گوشت ماهی و مرغ و انواع طیور است. باید در نظر گرفت این نوع خاص رژیم غذایی معجزه نمیکند، اما در یک بازه زمانی طولانی قطعا تأثیر مثبتی به همراه دارد.
٤- بدبین نباشید: بررسیهای مستند نشان میدهد هر اندازه بیشتر نسبت به آینده و توانمندیهای خودتان بدبین باشید، بیشتر در معرض ابتلا به آلزایمر قرار خواهید داشت. (بر اساس یک بررسی، افرادی با درجات بالای بدبینی سه برابر بیشتر از سایرین در معرض خطر آلزایمر قرار دارند.)
٥- خوب بخوابید: یکی از مهمترین عوامل بروز آلزایمر در سنین بالا کمخوابی و مشکلات خواب (نه فقط در افراد مسن که در میانسالان و حتی جوانان) است. عملکردهای مغز در هنگام خواب تا همین اواخر چندان مشخص نبود، اما امروز میدانیم خواب در «ثبات حافظه» و نیز در «تخلیه مواد زائد مغز» نقشی کلیدی و اساسی ایفا میکند.
٦- ویتامینهای A و D مصرف کنید: بررسیها نشان دادهاند با مصرف ویتامین A میتوان سیر پیشرفت بیماری در افراد مبتلا به آلزایمر را تا ١٩درصد در سال کاهش داد و نیز کمبود ویتامین D در افراد مسن خطر بروز آن را تا ٦٩ درصد افزایش میدهد.
٧- سبک زندگی سالم داشته باشید: وزنتان را متناسب نگه دارید، شکر کمتر مصرف کنید و از مصرف سیگار و الکل خودداری کنید.
٨- افسردگی را جدی بگیرید: افسردگی به ویژه در سنین بالا میتواند بهطور جدی زمینهساز بروز برخی از انواع بیماریهای پیشرونده عصبی نظیر آلزایمر باشد، ازهمینرو لازم است جدی گرفته شود و برای درمانش اقدامات لازم به عمل آید.
----------------------------------------------------------------
سفر به غروب زندگی
ششم فوریه ١٩٩٤، قرار است پرزیدنت «رونالد ریگان» هشتادوسومین سالگرد تولد خود را در حضور بیش از دوهزارو ٥٠٠ نفر در واشنگتن جشن بگیرد و برای حاضرین سخنرانی کند. دقایقی پیش از آن با «مارگارت تاچر»، نخستوزیر بریتانیا که ازجمله میهمانان حاضر است، گپوگفتی خودمانی داشته و با تنی چند هم به یادگار عکس گرفته است. کمی مردد به نظر میرسد. درست پیش از رفتن به پشت میکروفون، چند ثانیه مکث و تأنی کوتاه و غیرمنتظرهای میکند. نزدیکانش نگران انجام سخنرانی میشوند، اما او در نهایت به خوبی و مانند گذشته آن را انجام میدهد؛ آخرین سخنرانی رسمی زندگیش را. ساعتی بعد، پس از صرف شام و برگشتن به هتل محل اقامتش رو به همسرش «نانسی ریگان» میکند و میگوید: «یه لحظه صبر کن، من خیلی مطمئن نیستم که الان کجام». تنها چند ماه بعد در تاریخ پنجم نوامبر همان سال در نامهای سرگشاده خطاب به مردم، «رونالد ریگان» رسما اعلام کرد دچار بیماری آلزایمر شده است. او چنین نوشت: «اکنون من سفر خود را آغاز کردهام، سفری که مرا به غروب زندگیم خواهد برد».