ملانی کلاین شاید یکی از مشهورترین وتاثیرگذارترین زنان روانشناس آمریکا در عرصه ی روان تحلیل گری است. او به نسبت زنان هم عصر خودش،بیشترین سهم را در روان تحلیل گری داشته است.بواسطه ی رشد رویکرد متفاوت او در روان تحلیل گری،کلاین مکتبی را بنا کرد که به ((رابطه ی شیء- موضوعی))مشهور است.این تئوری رابطه ی مادر-نوزاد را به عنوان هسته ی اصلی رشد شخصیت معرفی میکندو به این ترتیب کار روانشناسان برجسته ای چون جان بالبی و دونالد وینی کات را تحت تاثیر قرار میدهد.تاثیری که اگرچه غیر مستقیم است اما بسیار عمیق و مهم است(گیل دونالدس,یونیون کالج)
ملانی کلاین در سال 1882در وین و در یک خانواده ی یهودی متولد شد،و اگرچه در ابتدا به ژیمناستیک روی آورد و در این رشته آموزش دید،هدف علمی بزرگ او برای درس خواندن در رشته ی پزشکی بدلیل وقایعی که در آن سال ها برایش روی داد تا مدتی خنثی شد و او در سن 21 سالگی با آرتور کلاین،یک شیمیدان صنعتی ازدواج کرد.و شروع به پروردن یک خانواده کرد.(گیل دونالدس،یونیون کالج)
او در این دوره مشکلات زیادی داشت ،صاحب 3 فرزند شد و بدلیل ازدواج زودهنگام دچار افسردگی شدید شد.وی همچنین بدلیل مشکلات ارتباطی شدیدی که با مادرش به عنوان یک زن کاملا سلطه گر داشت از نوروز رنج میبرد و این مشکل تا زمانی که همراه با خانواده اش در سال 1910 به بوداپست رفت ادامه داشت.در انجا او به گذراندن یک واحد درسی روان تحلیل گری در نزد روانشناسی بنام((ساندور فرنزی))پرداخت و با توجه به علاقه ای که به روانشناسی داشت،فرنزی به او پیشنهاد کردکه فرزندان خود را روان تحلیل گری کند.تا آن زمان هیچ کس تلاشی برای روان تحلیل گری کودکان نکرده بود و بنا بر این کلاین بدون هیچ راهنمایی،زمینه ی رشد تکنیکی را فراهم آورد که هنوز کاربرد دارد.
در تکنیک او موسوم به((تکنیک بازی))بازی کودکان به عنوان نمادی از انگیزه های ناهوشیار آنان محسوب میشودو همانندخواب و تداعی آزادکه در روان تحلیل گری بزرگسالان کاربرد دارد،عمل میکند. کلاین اولین روانشناسی بود که به بازی بچه ها به عنوان یک فعالیت معنادار نگاه کرد و ((تکنیک بازی)) او بعدها نقش مهمی را درپیدایش و رشد بازی درمانی ایفا کرد.(میشل و بلک ،1965)
در سال1918،هنگامی که کنگره بین المللی روان تحلیلگری در بوداپست برگزار شد،کلاین برای اولین بار فروید را دیدو بعدها گفت:((من بوضوح بیاد دارم که چقدر تحت تاثیر قرار گرفته بودم و آرزوی بزرگ من برای روان تحلیل گر شدن تا چه اندازه از این دیدار تاثیر گرفت))(گروس کورت،1986،صفحه ی 71)
مدت کوتاهی بعد او عضو دائم جامعه روان تحلیل گری شد اما در همین زمان زندگی اش از هم گسیخت و او از همسرش جدا شد و به همراه سه فرزندش به برلین رفت و در آنجا عضو جامعه ی روان تحلیل گران برلین شد و به همکاری با کارل آبراهام مشغول شد.آبراهام کارها و فعالیت های کلاین درباره ی کودکان را تایید کرد،اما دیگر روان تحلیل گران برلین حمایت چندانی از او نکردند.هنگامی که در سال 1926 آبراهام مرد، کلاین به لندن رفت و در انجا به جامعه ی روانتحلیل گران انگلستان پیوست.
در لندن کلاین جایگاه علمی واقعی خود را پیدا کرد و روانشناسان انگلیسی بخوبی از او استقبال کردند و تمایل خود را برای آموختن تکنیک بازی او نشان دادند.این دو ره در واقع زمان استراحت علمی کلاین بود و در این زمان بود که او شروع به گسترش تئوری خود در مورد روان تحلیل گری کودکان کرد واین کار را تا جایی پیش برد که این رشته را به عنوان یکی از مکتب های روان تحلیلگری بیان کرد.
در این زمان کلاین یکی از اعضای قوی وثابت روان تحلیل گران انگلیس بشمار می آمد. او از اعضای کمیته ی درمان ،کمیته ی تحلیل گران،و رهبر گروه کلاین گرایان بود که از جمله اعضای آن جان بالبی و دونالد وینی کات بودند.البته این پیروزی ها برای او هزینه هم داشت،کلاین با دختر بزرگش دچار اختلاف شد و بین آنها بحث های شدیدی در گرفت که منجر به رنجش خاطر بین آن دو شد که تا آخر زندگی کلاین ادامه داشت،به هر حال به هر حال در نبود دو دختر دیگرش که برای تحصیل به آمریکا رفته بودند،کلاین فرصتی یافت تادر آرامش به کارهایش برسد.او به ادامه ی تحقیقاتش در مورد مکانیزم های دفاعی در بیماران اسکیزوفرن پرداخت .آخرین کتاب او به نام ((تمثیلی از روانتحلیل گری یک کودک))که یک تاریخچه ی دقیق از روانتحلیل گری یک کودک جنگزده بود ،بعد از مرگ او چاپ شد.کلاین در سال 1960 در لندن و در اثر بیماری سرطان در گذشت.(ایتاکیک،1984)
روش کلاین
ملانی کلاین به عنوان یک روانتحلیل گر ،روش روان تحلیل گری را برای حل تعارض های درونی کودکان بکار برد ،اما بدلیل کوچک بودن و نداشتن ظرفیت و درک کافی از روش هایی که فروید در مورد بزرگسالان بکار میبرد،وی از روشی جایگزین و مشابه اما کاربردی به نام ((تکنیک بازی))برای کودکان استفاده میکرد که امروزه گسترش و تنوع بسیاری پیدا کرده است و پایه واساس بازی درمانی امروزی را تشکل میدهد.در این روش کودک در طی جلسات درمان که در اتاقی پر از اسباب بازی و وسایل نقاشی و... تشکیل میشود به بازی کردن و نقاشی کشیدن مشغول میشود .و در مانگر طی این بازی ها ،با در نظر گرفتن کودک ،روش بازی او و وسایلی که برای بازی انتخاب میکند و همچنین تفسیر و بررسی نقاشی کودک ،به نقاط کور و تعارض های پنهان کودک پی میبرد و سعی میکند که آنها را حل کند. این روش در واقع معادلی برای روش تداعی آزاد فروید است که کودک در آن بطور غیر مستقیم مسائل خود را عنوان میکند.(بیل جانسون و آستون ،1992)
نظریه ی کلاین و مفاهیم اساسی آن
مراحل تحول روانی از نظر کلاین:
1-مرحله ی موضوع جزئی:که با موضع روان گسیخته-پارانویاگونه مطابقت دارد.در این موضع پستانی که به کودک غذا میدهد،ودستی که وی را در گهواره میخواباند به عنوان عناصر یک جوهر مستقل باز شناسی نمیشوند.((من))کودک ضعیف است. تعارضی که کودک دچار آن است ناشی از تعارض عشق و پرخاشگری است.گرسنگی وغیبت موضوع خوب ،به عنوان تهاجم موضوع بد تلقی میشود.اما ارضا و رضایت خاطر بوسیله ی پستان با این تلقی مقابله میکنند.خوب و بد مشخص کننده ارضاء و ناکامی اند.پستانی که رضایت خاطر ایجاد میکند محبوب است (موضوع خوب)و پستانی که ناکام میسازد مورد تنفر است(موضوع بد).
مکانیزم های دفاعی مورد استفاده کودک در این مرحله ،برون فکنی ولایه سازی است.کودک مادر خوب را جزءخودش میکند یعنی درون فکنی میکند.برون فکنی موضوع خوب باعث ایجاد موضوع آرمانی میشود.
مکانیزم های دفاعی دیگر:
-انکار
-آرمانی سازی
-ناارزنده سازی موضوع
-مهار کردن قدرت طلبانه با هدف تضمین تاثیر و حفظ دوپارگی به کار می افتند
2-مرحله ی ادراک موضوع کلی: موضع کودک افسرده وار است(6ماهه دوم نخستین سال زندگی):کودک میفهمد که پستان بد و خوب و مادر بد و خوب موضوع واحدی اند.متمایز شدن مادر به منزله ی یک کمیت ،مستلزم بازشناسی وابستگی نسبت به او نیز هست و از اینجا رنج،اضطراب و سرانجام افسردگی کودک نشئات میگیرد.او پستانی را که به وی غذا میدهد دوست دارد،اما از دستی که او را از آن دور میگند متنفر است و در نتیجه میترسد که آنها را از دست بدهد یا ویران سازد.
مکانیزم مورد استفاده کودک سالم در این مرحله،مکانیزم ترمیم است،که امکان باز آفرینی و ترمیم موضوع را برای کودک فراهم میسازد.اما اگر نیروهای ویرانگر بر نیروهای خوب غلبه کنند،((من))کودک به دلیل استفاده از دفاع های آشفته وارل از هم پاشیده میشود
مفاهیم اساسی نظریه ی کلاین:
1-تکنیک بازی:
در ادامه ی جنگ جهانی اول ،کلاین،تکنیک بازی درمانی را گسترش داد.که امروزه در تمام دنیا بکار میرود.چون کودکان قادر به درک و انجام عمل تداعی آزاد نبودند،بعنوان جانشینی برای این مفهوم،کلاین تکنیک بازی درمانی رابرای آشکار کردن انگیزه های نا هوشیار کودکان ابداع کرد.او باور داشت که کودکان طی بازیها و نقاشی هایی که در جلسات درمان نشان میدهند،در واقع احساسات خود را بروز میدهند.او نشان دادکه راه ومسیر بازی کودکان با اسباب بازی ها آشکار کننده ی اضطراب ها و تخیلات دوران ابتدایی و نوزادی آنهاست.افکار ناهوشیار کودکان باید بوسیله ی تحلیل رفتار غیر کلامی شان فهمیده شود.در طی روند درمان او نشان میداد که چگونه این اضطراب ها بر رشد ایگو ،سوپرایگو و نگرش آنها به جنسیتشان تاثیر میگذارد و آنها را مستعد بیمار شدن در آینده میکند.
بواسطه ی روش های درمانی او،کودکان در طی جلسات درمان احساسات ادیپی،عقده های پرخاشگرانه و...را که بخاطر احساس گناه نمیتوانستند بطور مستقیم بیان کنند،بطور غیر مستقیم به درمانگر نشان میدادند،که این مساله بشدت مخالفت آنا فروید را برانگیخت چرا که او معتقد بود کودکان غیر قابل روانتحلیل گری اند.
2-موضع افسردگی
در مورد افسردگی موضع وسیعی دارد.بنا به نظریه ی کلاین،ممکن است موضوعی مثل مادر، زمانی مورد نفرت وزمانی مورد عشق قرار گیرد.افسردگی زمانی اتفاق می افتد که مادر همه ی دنیای کودک بشود.این امر باعث میشود که کودک بدلیل احساس گناه اجازه پیدا نکند که احساسات منفی و پرخاشگرانه ی خود را به بیرون بریزد چرا که بیرون از خودش فقط مادرش وجود داردومادر مقدس است و لذا همه ناراحتی ها و تکانه های بد ومنفی را به درون خود میریزد که این امر منجر به ایجاد افسردگی در کودک میشود.(میشل وبلک،1995)
3-رابطه موضوعی
در کنار فروید ، کلاین هم نقش موثری درباره ی آنچه امروزه ،رابطه ی موضوعی مینامیم ایفا کرده است.در ابتدا فروید ایده ی موضوع را مطرح کرد که اشاره به ابتدایی ترین روابط کودکان با مراقبان اولیه شان داشت.این افراد در واقع موضوع نیازها و خواسته های کودکان بودند،که این روابط باعث درونی شدن نیاز های ذهنی آنان شد.(زایونس،1984)
4-جنسیت
مطابق با نظر کلاین ،هم خلاقیت های هنری و هم تفریحات جسمی و ورزشی هر دو برای بشر عرصه ای برای رقابت بین خیر و شر ،نفرت و عشق است.بنظر میرسد که زنان ومردان عمیقا در تلاشند که تواناییها ی خود را برای ابراز نفرت و عشق به تعادل برسانن،موضوع عشق خود را زنده نگاه دارند،و احساسات درونی خود را درباره خوبی و جاودانگی به درستی هدایت کنند.کلاین امیزش جنسی را به عنوان یک صحنه ی فوق دراماتیک مد نظر قرار داد که در آن هر یک بر دیگری تاثیر میگذارد و اساس وجوهره ی ذاتی هر کس در این رابطه اشکار میشود.توانایی برانگیختن وبه آرامش رساندن طرف مقابل ،در واقع مساله ای است که بین دو طرف به رقابت گذاشته میشوداستعدادها و ظرفیت های آنها را به چالش میکشد.برای اینکه به طرف مقابل لذت داده شود،باید عشق شخص از نفرتش بیشتر باشد.(سگال،1980)
5-تقابل با فروید
کارهای کلاین با فروید منجر به رشد ایده ها و نظریاتی شد که همیشه و بطور کامل با خط مشی فروید همسان نبود.کلاین بیان میکرد که رشد سوپر ایگو در نوزادی آغاز میشود ،او همچنین معتقد بود که تمایلات پرخاشگری و ترس در هخمین سالهای ابتدایی عمر آغاز میشود که بعد ها نقش مهمی را در طی رشد در مورد مفاهیمی مثل جنسیت و شخصیت و یا هویت بعهده میگیرد.نپذیرفتن نظریات فروید بحث ها ومجادله های فراوان را برانگیخت که نهایتا منجر به جداشدن کلاین از جامعه ی روانشناسان انگلیس و تاسیس گروه پروان کلاین شد.(میشل و بلک،1995)
6-غبطه
مفهوم غبطه ی کلاین زمانی به بهترین وجه فهمیده میشود که آن را با حسادت مقایسه کنیم.نوزادان آنگونه که کلاین اظهار میدارد ،مخلوقات به شدت نیاز مندی هستند ،آنها به پستان مادر بعنوان منبعی برای تغذیه،آرامش و محبت نیاز و وابستگی شدید دارند .به نظر کلاین کودکان سینه ی مادر را بسیار پرقدرت و فوق العاده قوی تصور میکنند. در تمام لحظات ناراحتی و تردید ،نوزاد سینه ی مادر را به عنوان منبع مرموز ذخیره ی ماده ای میداند بنام شیر که باعث آرامش و دلگرمی نوزاد است و به او نوید قدرت و آرامش میدهد.(همان منبع)
7-پیروان
وینی کات جزء روانتحلیلگران ادامه دهنده ی راه کلاین است و جان دیور از کسانی است که به افکار کلاین نظم بخشیده است این عقیده را که سلامت روانی در سال اول زندگی نوزاد نقش مهم تری را نسبت به سالهای دیگر دارد توسط یکی از کلاین گراها بنام وینی کات مطرح شد.البته این نظر توسط فروید و دخترش زمانی که از ترس نازی ها به اطریش پناهنده شدند قدری منحرف شد.در این زمان جامعه ی روانشناسان انگلیس بدلیل رقابت بین ایده های افراطی فروید و افکار ونظریات کلاین کم کم تهدید به شکافته شدن و 2 نیمه شدن میشد که با پایان یافتن جنگ جهانی دوم این جامعه عملا مدرسه ای با 3 دیدگاه را تاسیس کرد ،فروید گراها،کلاین گراها و گروهی که توسط وینی کات تشکیل شد و موضعی میانه رو داشت.(همان منبع)
نکات حاشیه ای
1-بهنجاری و دیدگاه کلاین
کلاین که به بررسی عمیق ترین و زودرس ترین سازمان یافتگی های روانی کودک پرداخته،به توصیف مرحله ی ((روان گسسته-پارانویا گونه))در خلال تحول دست یافته است و بر این باور است که در جریان ان مرحله،خیالبافها و مکانیزمها دفاعی ای که علیه اضطراب ناشی از آنها به کار می افتند با آنچه در بیماران روان گسسته مشاهده میشود،کاملا مشابهند.روان آزردگی کودک نیز راهی برای رهایی از اضطرابهای ابتدایی است.بنا بر این دراینجاهیچگونه تمایز کیفی بنیادی بین تحول بهنجار و تحول مرضی وجود ندارد و تنها تفاوت کمی آنها را از هم جدا میکند بنا بر این،نمیتوان تنها با توجه به ساخت روانی کودک ،به متمایز کردن یهنجار و مرضی دست یافت؛چرا که استفاده از اصطلاحات مرضی (وهله ی روان گسیخته- پارانویاگونه،دفاع آشفته وار ،موضع افسرده وار)،به منظور بیان مراحل بهنجار تحول کودک نشان میدهد که پذیرفتن انحصاری مرجع ساختاری به منظور مجزا کردن بهنجار و مرضی تا چه حد نارساست.(کلاین،1948)
2-کلاین و هراس های ابتدایی
به نظر کلاین در هراس های ابتدایی ،هیچگونه فرایند روانی ((ذهنی سازی))یا تجسم وتدارک رمزی دیده نمیشود؛به عنوان مثال((غریبه خطرناک است))چون ((مادر نیست)).به عبارت دیگر هراس های ابتدایی با ناتوانی کودک در ذهنی سازی اضطراب مطابقت دارند و واکنشهای استیصال و ((بیمارستان زدگی))که میتوانند زندگی کودک شیرخوار را به خطر بیندازند،نشان میدهند که کودک تا چه اندازه فاقد تجهیزات رشد یافته ی ضروری برای ذهنی سازی و به رمز در آوردن اضطراب است .(دادستان،1383)
3-کلاین و اضطراب
کلاین نظریه ی خود را درباره ی اضطراب به صورتی کاملا مستقل از نظریه ی فروید بنا کرده است واغلب در آثارش بر تفاوت های بنیادی که موضع گیری وی را از موضع گیری فروید متمایز میکنند ،تاکید کرده است.وی معتقد است که تعارض بین کشاننده ی زندگی و کشاننده ی مرگ،انسان را از بدو تولد در معرض اضطراب قرار میدهد .بنابر این از دیدگاه کلاین برای درک اضطراب باید به غریزه ی مرگ یعنی مفهوم پرخاشگری متوسل شد.(منصور،1379)و در حالیکه فروید آشکارا مفهومی را که بر اساس آن ترس از مرگ تشکیل دهنده ی اضطرابی نخستین است ،مردود میشمارد و بر این باور است که چنین تری اکتسابی است و دیذ تر آشکار میشود(فروید،1926)،کلاین اظهار میدارد که بر پایه ی مشاهدات تحلیلی خود،توانسته است به این نکته دست یابد که ترس از دست دادن زندگی در ناهوشیار وجود دارد و ترس به منزله ی واکنشی نسبت به غریزه ی مرگ است.بدین ترتیب ،وی خطری را که از فعالیت درونی غریزه ی منرگ بوجود میاید نخستین علت اضطراب میداند(کلاین،1948)
بطور کلی از دیدگاه کلاین نیروهای درونی مبتنی بر غریزه ی مرگ و پرخاشگری بزرگترین خطراتی هستند که ارگانیزم را از آغاز تولد تهدید می کنند .و چون بهنگام جدایی از مادر این نیروها آزاد میشوند،بنابر این،میتوان اضطراب جدایی را به منزله ی واکنشی در برابر ویرانگری درونی تلقی کرد.
با در نظر گرفتن تمایزی که فروید بین اضطراب عینی (اضطراب ناشی از خطر شناخته شده ی برونی) و اضطراب نورزی(اضطرابی که از یک خطرناشناخته ی درونی بر میخیزد)قائل میشود،کلاین میگوید که این دو نوع اضطراب در ترسی که کودک به مناسبت ((از دست دادن مادر))احساس میکند مشارکت دارند.و بدین ترتیب اضطراب عینی را مولود ((وابستگی کامل کحودک به مادر به منظور ارضای نیازها و تنش هایش))میذاند و اضطراب نوروزی را ناشی از((تصورات کو دک در مورد ویران ساختن مادر بوسیله ی برانگیختگیهای آزار گرانه یا خطر چنین تخریبی))تلقی میکند،تصوراتی مه این احساس ترس را ایجاد میکنند که ((مادر هرگز باز نخواهد گشت))(همان منبع)
آنچه بخصوص موضع کلاین را از موضع فروید متمتیز میکند این است که کودک شیرخوار هیچ موقعت مخاطره آمیزی را که دارای علل برونی است،به عنوان خطری که فقط برونی و شناخته شده است ،احساس نمیکند .به عبارت دیگر ،هر دو منبع اضطراب از آغاز وجود دارند و پیوسته بر یکدیگر اثر میگذارند و((حتی اگر موضوعهایی که مولد اضطراب هستند ،برونی تلقی میشوند،بر اساس ((درون فکنی))، به صورت ویرانگرهایی درونی در می آیند و ترس از تخریب درونی را تقویت میکنند)). در مورد تبیین هراس نیز این مولف دیدگاه فروید را نمی پذیرد و هراس را چیزی بیش از یک ((ترس تغییر یافته ی اختگی))میداند؛و از آنجا که شکل گیری ((فرامن))را زودرس میپندارد،بر اساس تحلیل کودکان خردسال نشان میدهد که ترس از بلعیده شدن توسط فرامن،ابتدایی تر از ترس از اختگی است که با مراحل بالاتر تحول مطابقت دارد. بنابراین از دیدگاه کلاین ،هراس به منزله ی تغییر شکل یک اضطراب است که به زودرس ترین مراحی تحول اختصاص دارد.(دادستان،1383).
4-کلاین و اصطلاح ((بازی درمانگری))
کلاین،اصطلاح((بازی درمانگری))را بمنظور توصیف یک فرایند درمانگری که بازی کودک را معادل همخوانی آزاد تلقی میکند،بکار برده است و عقیده دارد که کودک،خیال پردازیها،امیال و تجربه های کنونی خود را به گونه ای رمزی در بازیهای خویشتن بیان میکند.چرا که بازی مهمترین شیوه ی بیان اوست و عناصری که در آن آشکار میشوند مشابه عناصری هستند که در خوابدیده های بزرگسالان مشاهده میگردند و بنا بر این میتوان در خلال فرایند تحلیل گری کودکان خردسال به تفسیر این داده ها پرداخت.همچنن کلاین وجود روان آزردگی انتقال را در خلال تحلیل گری کودکان میپذیرد.(منصور،1379).
5-کلاین و نشانه های دفاعی علیه افسردگی
پاره ای از رفتارها مستقیما در طیف رفتار هایی قرار میگیرند که کلاین آنها را دفع آشفته وار می نامد؛رفتار هایی که به منظور انکار هر حالت افسرده وار یا برای غلبه بر آنها بروز میکنند .در این زمینه میتوان با نا آرامیها و پرجنب و جوشیهایی که ممکن است به شکل ناپایداریهای واقعی حرکت روانی همراه با پر حرفی درآیند و بطور مستقیم گریز آشفته وار افکار را نشان دهند،اشاره کرد(کلاین،1968)
6-فروید و اختلال افسردگی و آشفتگی- افسردگی
در این مورد کلاین توجه خود را بخصوص برزندگی خیال پردازانه ی کودک شیرخوارمعطوف کرده است و گرچه مشاهده ی مستقیم را نیز مفید میداند ،اما عقیده دارد که واقعیت کودک شیر خوار در منشور تغییر یابنده ی خیالپردازیهای وی درک میشود.از سوی دیگر،این مولف کشاننده ها ی زندگی و مرگ را مبنای نظریه ی خود قرار داده و بر این باور است که یک ((من))ابتدایی از بدو تولد وجود دارد که برای دفاع از خود عیه تعارض بین کشاننده ها،کشاننده ی مرگ و قسمتی از کشاننده ی زندگی را به بیرون فرافکنی میکند تا موضوع آرمانی را (پستان مادر)بوجود آورد.سپس به درون فکنی موضوع آرمانی (که هم خوب است و هم ویرانگر)میپردازد و خود را با وی همسان میسازد .آن وقت است که من به صورت دولایه-یک لایه لیبیدویی و یک لایه ویرانگر –درمی آید و با موضوع جزیی یعنی پستان لایه لایه ی مادر ،یک رابطه ی مضاعف برقرار میسازد.بدین ترتیب،پستان خوب به گونه ا توهمی میل بلعنده ی کودک را ارضا میکند و پستان بد نه تنها نفی میشود بلکه توسط مکانیزم دفاعی لایه سازی یا دو پارگی مجزا میگردد.مکانیزم های دفاعی دیگری مانند انکار ،آرمانی سازی، ناارزنده سازی موضوع،مهار کردن قدرت طلبانه و جز آن نیز با هدف تضمین تاثیر و حفظ دوپارگی به کار میافتند(کلاین،1946).
بدین ترتیب ،از یکسو کشاننده های پرخاشگرانه و کشاننده های لیبیدویی و از سوی دیگر،موضوعهای سرمایه گذاری آنها مجزا میشوند.این مرحله که مرحله ی ((موضوع جزیی))نامیده شده است با موضع روان گسیخته-پارانویا گونه مطابقت دارد.در این موضع،پستانی که به کودک غذا میدهد ودستی که وی را در گهواره میخواباند به عنوان عناصر یک جوهر مستقل بازشناسی نمیشوند.عوامل برونی و واقعی نیز این خیال پردازیها را تغذیه میکنند:گرسنگی و غیبت موضوع خوب به عنوان تهاجم موضوع بد تلقی میشود ام ارضا ورضایت خاطر به وسیله ی پستان با این تلقی مقابله میکنند و به من اجازه میدهند تا به انسجام دست یابد.پس خوب و بد به منزله ی صفات ذاتی موضوع نیستند بلکه مشخص کننده ی ارضا و ناکامی میباشند:پستانی که رضایت خاطر را ایجاد میکند محبوب است(موضوع خوب)و پستانی که ناکام میسازد مورد تنفر است و به عنوان موضوع بد،احساس میشود.
تحول تدریجی اندک اندک کودک را وادار می کند تا کلیت موضوع را ادراک کند و بدین ترتیب موضع افسرده وار –که با مرحله ی ادراک موضوع کا مطابقت دارد و کلاین آن را در حد شش ماهه دوم نخستین سال زندگی قرار میدهد و بحرانی ترین حد آن نیز در شش ماهگی است –آغاز میشود .کودک میفهمد که پستان خوب و پستان بد ،مادر خوب و مادر بد،در حقیقت موضوع های واحدی هستند و وجود مفردی را تشکیل میدهند.به عبارت دیگر ،همه پیشرفت های نوزاد در برابر جهان درونی و برونی ،ان احساس را در وی ایجاد میکنند که دریافتهایش از یک موضوع واحد –که او در حال حاضر جدا از خود احساس میکند-ناشی میشوند؛و همین موضوع واحد ،یعنی مادر است که مجموعه ی خوبیها و بدیها را تشکیل میدهد. اما متمایز شدن مادر به منزله ی یک کلیت ،مستلزم بازشناسی وابستگی نسبت به او نیز هست و از اینجاست که رنج ،اضطراب و نهایتا افسردگی کودک نشات میگیرند.چون کودک نسبت به دوسو گرایی احساسات خود هوشیار میشود و در میابد که پستان و دست به فرد واحدی تعلق دارند و در نتیجه افسرده میشود:او پستانی را که به وی غذا میدهد دوست دارد اما از دستی که او را دور میکند متنفر است ودر نتیییجه میترد که آنها را از دست بدهد یا ویران سازد. کودک بهنجار با استفاده از مکانیزمهای دفاعی متفاوت و بخصوص مکانیزم ترمیم که امکان بازآفرینی و ترمیم موضوع را برای وی فراهم میسازد کوشش میکند تا نخست موضوع خوب را احیا کندذ و سپس آن را از تهاجم های آزارگرانه ی خویشتن مصون نگه دارد.اما چنانچه به دلایل درونی یا برونی –نیروهای ویرانگر بر موضوع خوب غلبه کنند-مکانیزمها دفاع استقرار یافته ممکن است دیگر برای مهار کردن اضطراب کافی نباشند،در این صورت مکانیزم دو پارگی به صورت مرضی تشدید میشود و کودک برای انکار وابستگی و ترس خویشتن از موضوع های بد به ((دفاعهای آشفته وار)) روی می آورد و آن وقت است که((من)) مسخر و از هم پاشیده میشود.(کلاین،1946).
7-کلاین و شکل گیری اختلال های دو قطبی در خلال تحول
کلاین بر این باور است که در زیربنای حالت وجد دوره ی اول کودکی،مکانیزمهای پیچیده ای که به اضطرابی عمیق پوشش میدهند،قرار دارد.به عبارت دیگر حالت وجد آنها به عنوان یک مکانیزم دفاعی آشفته وار در برابر افسردگی است؛دفاعی که علیه یک خطر درونی تهدید کننده ی من به راه می افتد و در کشاننده ی مرگ،پایگاه بن و ((موضوعهای بد ))درون فکنی شده ریشه دارد.(کلاین،1948).
8-کلاین واختلال وقفه یا بازداری
کلاین توجه خود را به بازداری عقلی و پیامدهای آن در کودک خردسال معطوف کرده است.وی دیدگاههای فروید درباره ی ارزش رمزی فعالیت های عقلی کودکان را میپذیرد اما چون عقیده دارد که تعارض اودیپی در سنین پایین تر بروز میکند،بازداری نخستین کنشهای ابزاری مانند بازداری در بازیهای حرکتی را نیزبر اساس همان اصل دفاعی که علیه امیال اودیپی به راه می افتد،تفسیر مینماید و بر پیامد های دراز مدتی که بازداری در بازی و گفتار میتواند بر ظرفیت تحصیلی و تحول کنجکاوی عقلی کودک داشته باشد،تاکید میکند(په تو،1979).
کلاین رابطه ای جالب بین آنچه ((آزارگری))کودک مینامد و کشاننده ی ((علم دوستی)) یا میل به دانستن برقرار میسازد: ((هر اضطراب مفرط ناشی از تخریب بخشی از بدن مادر ،به بازداری استعداد به دست آوردن فکری واضح درباره ی محتوای آن منتهی میشود))(کلاین و ریوی یر،1978).این مولف اکتشاف دنیای برونی را با اکتشاف بدن مادر-که کودک به وارسی توحید یافتگی آن میپردازد-یکسان میداند.در کودک نوعی آزارگری که ناشی از میل به تخریب و تصاحب بخشهای درونی بدن مادر است، وجود دارد.این عضوهای درونی به منزله ی تکیه گاهی برای یییک جابجایی رمزی هستند و سپس امکان اکتشاف موضوع های دنیای برونی را فراهم می آورند.بازداری،یک دفاع زودرس علیه اضطرابی است که بنوبه ی خود،بر اساس این آزارگری برانگیخته شده است(همان منبع).
ارزیابی
ملانی کلاین به عنوان یک روانشناس کودک نقش درخشانی را در عرصه ی درمان اختلالات روانی کودکان ایفا کرده است.اینکه کودکان را میتوان مانند بزرگسالان اما با روشهایی متفاوت روانتحلیلگری کرد از مواردی است که در مکتبهای دیگر روانشناسی کمتر به آن اشاره شده است.تکنیک بازی او که منجر به انواع روش های بازی درمانی شده است روش بسیار مناسبی برای شناخت و ارزیابی رفتار کودکان است .روانتحلیلگری کودکان که در ابتدا امری غیر قابل قبول ومحال به نظر میرسید،امروزه براحتی در مورد کودکان کاربد دارد.(اورنگ،1380)
انتقاد
انتقاداتی که به ملانی کلاین وارد شده است در شمار انتقاداتی است که به اکثر دیگر روانشناسان روانتحلیلگر وکلا مکتب روانتحلیلگری وارد است از جمله اینکه گزارش های ارائه شده از جلسات درمان از اعتبار چندانی برخوردار نیست وهمچنین اینکه ارزیابی رفتار کودکان ممکن است تحت تاثیر سوگیری های درمانگر قرار بگیرد و یا اینکه یک محیط یکسان نمیتواند کودکان با روحیات مختلف را ارزیابی کند؛در ضمن اینکه منبع دقیقی برای سنجش صحت و سقم نتایج بدست آمده از ارزیابی کودکان وجود ندارد(اورنگ،1380).