در میزگردی با حضور ریاضیدانان برجسته ایرانی بررسی شد
سومین همایش «مرزهای علوم ریاضی» هشتم تا یازدهم دی با همکاری دانشکده علوم ریاضی دانشگاه صنعتیشریف و پژوهشگاه دانشهای بنیادی برگزار شد. همایش سالانه «مرزهای علوم ریاضی» برای ایجاد ساختاری منظم جهت ارتباط مستمر و همکاریهای بینالمللی ریاضیدانان داخل و خارج از کشور برگزار میشود. (گفتنی است در این همایش، بیش از ٣٠سخنرانی علمی توسط ریاضیدانان ایرانی مقیم داخل و خارج کشور ارایه شد.) از جمله اهداف این همایش میتوان به ایجاد محفلی برای ارتباط موثر بین جامعه ریاضیدانان ایرانی، آشنایی جامعه ریاضی کشور بهویژه دانشجویان تحصیلات تکمیلی با مرزهای علوم ریاضی، ایجاد فرصتی برای تعریف پروژههای پژوهشی مشترک، ارایه سخنرانیهای علمی با استانداردهای بالا در مرزهای دانش ریاضی، انتشار مجموعهمقالات معتبر از ریاضیدانان مطرح ایرانی (که در دورنمای آن مجله معتبری برای کشور تصور میشود) و تشکیل کانون علمی معتبر برای جذب ریاضیدانان برجسته ایرانی اشاره کرد. در روز آخر همایش، میزگردی با موضوع پژوهش ریاضی در کشور با حضور تعدادی از میهمانان همایش برگزار شد. شرکتکنندگان در این میزگرد عبارت بودند از آقایان دکتر «فریدون شهیدی»، «عطارد کاویان»، «امیر دانشگر»، «علی تهذیبی»، «وهاب میررکنی» و «سلمان ابوالفتحبیگی». اجرای این میزگرد را دکتر «مرتضی فتوحی»، رییس دانشکده علوم ریاضی دانشگاه صنعتی شریف برعهده داشت. آنچه در ادامه میآید خلاصهای است از مباحث مطرحشده در این میزگرد. (فیلم کامل این میزگرد و سخنرانیهای ارایهشده در سایت همایش «frontiers.ir» در دسترس است.)
اولین مولفههای شکلگیری یک گروه پژوهشی چیست و چه مزیتهایی نسبت به پژوهشهای انفرادی دارد؟
دکتر «عطارد کاویان» دانشگاه ورسای، فرانسه:
مباحثی را که میخواهم اینجا با شما در میان بگذارم، حاصل تجربههایی است که من در کشور فرانسه و همچنین در سفرهایم به کشورهای آمریکایلاتین یا شمال آفریقا کسب کردم. به نظر من یکی از مهمترین ویژگیهای دانشگاههای پاریس، این است که افرادی که در یک مساله خاص کار میکنند، با هم یک گروه کاری تشکیل میدهند و در فاصلههای زمانی کوتاه، مانند هرهفته یا یکهفتهدرمیان یا هرماه، با هم جلسههایی برگزار میکنند و در آن جلسهها در مورد موضوع پژوهشی خود با هم تبادلنظر میکنند. این روش به آنها کمک میکند در مورد موضوعات جالبی که در زمینه پژوهشی خود با آن مواجه شدهاند، با یکدیگر تبادلنظر کنند و از طرف دیگر، محققانی که در این زمینهها کار میکنند، احساس تنهایی نکنند و بهاصطلاح سردرگم نمانند. آنهایی که به پاریس رفتهاند، میدانند که هرروز در پاریس، شاید ١٠سمینار فقط در مورد ریاضی برگزار میشود، این سوای سمینارهایی است که در زمینههای دیگر مرتبط با ریاضی، مانند علوم کامپیوتر برگزار میشود. به بیان دیگر گروههای پژوهشی خاص، با یکدیگر ارتباطاتی دارند و برنامه منظم و مشخصی را برای خودشان تنظیم کردهاند. این نوع برنامهریزی به آنها بسیار کمک میکند، برای مثال اگر یک پژوهشگر جوان روی یک مساله بسیاربسیار پیچیده کار کند، ممکن است به دلیل دشواریهایی که در ادامه راه با آن مواجه میشود، خیلی زود دلسرد شود، اما حضور در این گروههای پژوهشی و شرکت در این جلسههای هفتگی باعث میشود که از تجربههای دیگر همکاران خود مطلع شود و بتواند از تجربههای آنان نیز استفاده کند. البته من هماکنون با وضعیت جاری دانشگاههای ایران آشنایی چندانی ندارم، اما براساس شناختی که از سابق دارم، میتوانم بگویم بیشتر گروههای پژوهشی، شاید در سطح یک دانشکده با یکدیگر همکاری کنند، اما ارتباطهای آنان چندان گسترده نیست؛ مثلا در سطح دانشگاههای یک شهر با یکدیگر همکاری نمیکنند. برای مثال در زمینه معادلات دیفرانسیل، افراد زیادی در شهر هستند که این موضوع برای آنها جالب است یا در حوزه فعالیت خود، به این موضوع نیاز دارند، ولی ندیدم که این افراد سمینارهای هفتگی یا ماهانه برگزار کنند و در دورههای زمانی مشخص، درباره یک مساله یا یک موضوع با هم تبادلنظر کنند. به نظر من اجرای چنین برنامههایی میتواند بسیار مفید باشد.
به نظر من اگر بخواهیم پژوهش را در دانشگاهها و درنهایت در جامعه خود نهادینه کنیم، به مجموعهای از ساختارها و نهادهای پژوهشی مانند انجمنها و پژوهشکدهها نیاز داریم. در ادامه میخواهم نظر شما را درباره اهمیت این نهادهای پژوهشی بدانم و بپرسم نحوه تعامل این نهادهای پژوهشی از یک طرف با پژوهشگران و از طرف دیگر با نهادهای بالادستی به چه صورتی است؟
دکتر «امیر دانشگر»، دانشگاه صنعتی شریف:
زمانی که نهادها و گروههای پژوهشی در یک وضعیت پایداری قرار دارند، موضوع تا حدودی روشن است، اما در مورد حالتی که نهادهای پژوهشی هنوز به وضعیت ثبات و پایداری نرسیدهاند، یعنی هنوز این مباحث نهادینه نشدهاند، موضوع بسیار اهمیت دارد. برای مثال در کشور فرانسه، فرهنگ عمومی پژوهش، بین عموم نهادینه شده است، پس معلوم است که معنی پژوهش برای آنها مشخص شده و اهمیت و جایگاه این موضوع برایشان روشن شده است. اما تا زمانی که این وضعیت اتفاق نیفتاده، افراد سعی میکنند که چنین نهادهایی را بسازند. برخی اوقات افراد تصور میکنند صرف تاسیس چنین نهادهایی کفایت میکند.
من میخواهم براساس تجربههای خودم، پیشنهادی ارایه دهم. به نظر من پیش از تشکیل یک نهاد، باید استانداردهای مربوط به تشکیل و فعالیتهای آن نهاد تعریف شود (البته باید خود استاندارد هم تعریف شود که شاید در این زمان کم، فرصتش نباشد که به همه جزییات مربوط به این موضوع بپردازیم، ولی منظور من به طور خلاصه همان استاندارد فعالیتهای پژوهشی است). معمولا یک نهاد در تعامل با جامعه بیرونی خود دو حالت دارد؛ یا ممکن است جامعه از فعالیتهای این نهاد پژوهشی حمایت بکند یا به دلایل و موضوعات مختلف، مانند مسایل فرهنگی و اجتماعی از این فعالیتها حمایت نکند. من میخواهم در ادامه صحبتهایم به سه موضوع اشاره کنم؛ اول آنکه باید تلاش کنیم در فرآیند گذار، چنین نهادهایی ایجاد کنیم. هرچند اولین و مهمترین موضوع این است که چنین نهادهای پژوهشیای را تاسیس کنیم، ولی یادمان باشد که این نهادهای پژوهشی باید با آن استانداردهایی که پیش از این اشاره کردم، هماهنگ باشد زیرا در غیر این صورت ممکن است به نتایج دیگری برسیم.
نکته مهم دیگر نیز این است که ما برخی اوقات غافل میشویم از اینکه ممکن است یکی از نهادهای جامعه، با دیگر نهادهای جامعه اختلافنظر داشته باشد و بخش زیادی از نیرو و انرژی خود را صرف حل این اختلاف کند. مثلا ما ممکن است بهعنوان جامعه ریاضی، گمان کنیم که وظیفه ما صرفا این است که در مورد ریاضی تحقیق کنیم. به نظر من در چنین مواردی، یک موضوع غیرمستقیم نیز وجود دارد که در اینگونه موارد، بسیار دخیل است اما چون مستقیم نیست ما چندان به آن توجه نمیکنیم. این موضوع غیرمستقیم این است که اگر در جامعهای که ما در آن زندگی میکنیم (منظور من از جامعه، افرادی است که ما با آنها تعامل داریم، مثلا مسوولانی که برنامهریزی میکنند و لزوما هم ریاضی نخواندهاند)، درک درستی از ریاضیات نداشته باشد، ممکن است تصمیمگیریهای درستی نداشته باشند و در نتیجه ما نتوانیم به هدفی که میخواهیم، برسیم. در این حالت همه توان و انرژی نهادها، صرف این موضوع میشود که راه درست این است و برای حل آن مشکل، باید اینگونه عمل کرد. بنابراین ما باید در مرحله اول، انرژی خود را صرف این موضوع کنیم که در جامعه غیرریاضیدانها، اهمیت موضوع تحقیق و پژوهش در ریاضی را نهادینه کنیم. بنابراین اگر بخواهم صحبتهای خودم را جمعبندی کنم باید بگویم که ما باید در ابتدا نهادهای پژوهشی درست کنیم و در این راه هم حتما باید در نظر داشته باشیم که این نهاد با آن استانداردهایی که ما میخواهیم، حتما هماهنگ باشد و در ضمن به مقدار کافی وقت و انرژی صرف کنیم، تا با جامعه غیرریاضیدان، ارتباط سازندهای برقرار کنیم چرا که خود ما هم همیشه متاثر از تصمیمگیریهای این جامعه خواهیم بود. ما باید سخنان خود را به شکل پیامهای فرهنگی و نهادینه به گوش آنها برسانیم. البته باید در نظر داشت که بسیار دشوار است ما پدیدهای را به فرهنگ تبدیل کنیم اما در مقابل هم، اگر پدیدهای به فرهنگ تبدیل شد، بسیار سخت است که از بین برود، به بیان دیگر اگر بتوانیم مفهومی را به فرهنگ عمومی تبدیل کنیم، ادامه راه بسیار آسانتر خواهد بود.
به نظر شما چگونه میتوان دانشجویان دورههای کارشناسی را برای انجام تحقیقات و دورههای شکوفاییشان آماده کرد؟
دکتر«علی تهذیبی»، دانشگاه سائوپائولو، برزیل:
هر وقت ما دستاوردهای علمی و پژوهشی محققان برجسته را بررسی میکنیم، میبینیم بیشتر محصولاتشان را در دوران شکوفاییشان عرضه کردهاند. در بسیاری از مواردی که ما این دستاوردهای پژوهشی را بررسی میکنیم، فرآیندهای طولانی و پرهزینهای که در پشت این پژوهشها و دستاوردها وجود دارد، مغفول میماند. برای آنکه بتوانیم فعالیتهای پژوهشی یکنفر را درست ارزیابی کنیم، باید از همان زمانی که این فرد قدم اول را در دانشگاه میگذارد و حتی مراحل پیش از آن را بررسی کنیم، زیرا برای آنکه فردی برای انجام کارهای تحقیقاتی آماده شود، باید دورههای آموزشی طولانیمدتی را طی کند. درواقع برای آنکه یک پروژه تحقیقات دانشگاهی به ثمر برسد، باید مجموعهای از پیشنیازها فراهم باشد؛ به بیان دیگر اگر ما بخواهیم یک پژوهشگر برجسته داشته باشیم، باید بسترهای لازم برای این کار را از دوران کارشناسی آغاز کنیم. البته من میخواهم در اینجا به این موضوع اشاره کنم که سطح آموزش عمومی ابتدایی و دبیرستان در ایران به نظر من خوب است. نکته مهمی که باید در اینجا روی آن تاکید کرد این است که دوره کارشناسی برای آمادهسازی دانشجویان برای انجام تحقیقات در مقاطع بالاتر بسیار مهم است. یکی از مهمترین دلایلش هم این است که دانشجویان در این دوره میتوانند به معلومات زیادی دست پیدا کنند. همین زمان هم فرصت بسیار مهمی است که دانشجو بتواند اهمیت و نقش کیفیت و کمیت پژوهشهای دانشگاهی را به خوبی درک کند. به نظر من لازم است که از همان ابتدا به موضوع توجه به رشد کیفیت پژوهشهای دانشگاهی، اولویت بدهیم. من برای آنکه بتوانم این موضوع را بیشتر و بهتر تشریح کنم، دوست دارم آن را با یک مثال موردی بیان کنم؛ ما برنامهای را در کشور برزیل برای دانشجویان لیسانس یا کارشناسی اجرا میکنیم که برای آمادهسازی دانشآموزان برای المپیادها، دو جریان متفاوت وجود دارد. یکی از این برنامهها برای دانشآموزان مدارس خاص اجرا میشود و دوره دیگر برای کل جامعه اجرا میشود. این روش، یکی از راههای ورود دانشآموزان به دورههای ریاضی، مهندسی یا رشتههای دیگر است. دانشآموزانی که مدالهایی در این المپیادها دریافت کنند، در برنامهای با عنوان «طلوع پژوهش» بورسیه میشوند. مدت این بورسها، حداکثر دوسال است و دانشجویان بورسیه در دورههای کارشناسیشان، سعی میکنند برخی پروژههای تحقیقاتی ساده را تعریف و اجرا کنند. معمولا پروژههای ایدهآل، پروژههایی هستند که بتوانند شکافهای اطلاعاتی آنان را پر کنند. البته همینجا تاکید میکنم که ممکن است بسیاری از این پژوهشها، پژوهش دست اول و بسیار مهمی نباشند اما نکته بسیار مهم این است که روحیه پژوهش را در دانشجویان زنده میکنند، به بیان دیگر برنامه «طلوع پژوهش» بستری است که دانشجویان بتوانند برنامههای پژوهشی و تحقیقاتی خود را از همان زمان کارشناسی آغاز کنند. علاوهبر اینها، در کشور برزیل برنامههای تابستانی بسیار زیادی اجرا میشود.
بسیاری از دانشگاهها در نقاط مختلف دنیا و از جمله برزیل، برنامههای متنوعی برای تابستان در نظر میگیرند. ما در تابستان برنامههای فوقالعادهای در این دو ماه اجرا میکنیم که دانشجویان در این دورهها، درسهای مازادی را میگذرانند. علاوهبر اینها ما برنامههای دیگری هم داریم که طی آن دانشجویان سالهای آخر دوره لیسانس به دانشگاه دیگری میروند و در آنجا کار پژوهشی انجام میدهند. هدف کلی در این برنامهها نیز این است که دانشجو در این دورهها، یک کار پژوهشی جدید انجام دهد، هرچند که ممکن است این کار جدید، ساده و مختصر باشد. معمولا هم هدف این نوع کارها این است که دانشجویان یک کار پژوهشی ساده و کوتاهمدتی را انجام دهند. در این دورهها هم بیش از آنکه هدف این باشد که دانشجویان یک مساله واقعی را حل کنند، هدف این است که با روند و فرآیندهای انجام یک کار پژوهشی آشنا شوند. یکی از مهمترین دستاوردهای چنین دورههایی این است که دانشجویان طرح «طلوع پژوهش»، در این مدت با بسیاری از دانشجویان و استادانی که در یک زمینه خاص کار میکنند، آشنا میشوند. به بیان دیگر بسیار مهم است که دانشجو از همان ابتدای دوره دانشگاهی با وسعت حوزههای پژوهشی آشنا شود و فقط خودش، دانشکدهاش و استادانش را نبیند بلکه افق دید خود را گستردهتر کند. وقتی دانشجویی از همان آغاز دوران دانشجویی و مدت تحصیل کارشناسی، با تعداد زیادی از استادان و دانشجویان تحصیلات تکمیلی در حوزههای مختلف آشنا شود، خودش هم علاقهمند میشود و تصمیم میگیرد براساس علاقهمندیهای خودش در یک حوزه خاص تحقیق کند.
یک دانشجو باید در دوران تحصیل خود چه مهارتهایی را به دست آورد تا بتواند برای یک تحقیق و پژوهش دانشگاهی واقعی در دورههای تحصیلات تکمیلی آماده شود؟ بهویژه آنکه جایگاه و نقش استاد راهنما چیست؟
دکتر«فریدون شهیدی»، دانشگاه پوردو، آمریکا:
در سیستم آموزش دانشگاهی در آمریکا، وقتی دانشجویی وارد دانشگاه میشود، ابتدا باید تعدادی واحد را بگذراند و سپس برای خود یک راهنما یا مشاور انتخاب کند. وقتی استاد مشاورش را انتخاب کرد، باید امتحاناتی را بگذراند تا آماده شود که با این استاد کار کند. پس از اینکه توانست امتحانات را با موفقیت به اتمام برساند و استاد هم از او رضایت داشت، در مرحله بعدی، تحقیق و پژوهش آغاز میشود. البته پیش از آنکه دانشجو بتواند وارد یک تحقیق واقعی شود، ابتدا باید مقدار زیادی مطالعه کند تا سطح اطلاعاتش را بالا ببرد، به حدی که استاد بتواند برای او یک موضوع پژوهشی تعریف کند. معمولا مسالهای که در این مرحله تعریف میشود، باید چند ویژگی مهم و بارز داشته باشد، از جمله اینکه باید نو باشد و دیگر اینکه این مساله باید بخشی از یک موضوع مهمتر باشد. البته نوع مسالهای که تعریف میشود به سطح اطلاعات دانشجو نیز بستگی دارد. هرچه دانشجو قویتر باشد، امکان اینکه به نتیجه برسیم، بیشتر است. برخی از دانشجویان کمی ضعیفتر هستند و باید دایم به آنها کمک کرد. در برخی موارد هم حتی باید تز آنها را نیز برایشان نوشت، اما برخی دیگر که مستعدتر هستند، همه کارهایشان را خودشان انجام میدهند. البته واقعیت این است که در هر صورت استاد راهنما نقش بسیار مهمی دارد. برای آنکه دانشجویان برای یک تحقیق سطحبالا آماده شوند، باید دورههای آموزشی پیشرفتهای را نیز بگذرانند. زیرا کسی که دورههای آموزشی پیشرفته و سطحبالا را طی کرده است، با زوایای یک موضوع بیشتر آشناست و میداند چه مسایلی مهمتر هستند. البته هنوز هم کتاب نقش بسیار مهمی در این زمینه دارد. امروزه کتابهای خوب، بسیار زیاد و فراوان است که از روی آنها میتوان درس داد. اهمیت این کتابها این است که میتوانند زمینه علمی دانشجویان را تقویت کنند. در مجموع به نظر من تدریس دورههای آموزشی سطحبالا بسیار مهم است.
حضور در چنین دورههایی، بهترین فرصت برای دانشجویانی است که میخواهند چیزهای تازهای یاد بگیرند که البته باید اذعان کرد کار سختی است. خود من چندسالی است که فقط دروس سطحبالا را تدریس میکنم. تدریس در این دروس انرژی زیادی از انسان میگیرد. ما باید هرروز مطالعه کنیم تا زمانی که برای تدریس به کلاس میرویم، کاملا آماده باشیم. البته باید به این موضوع هم اشاره کنم که وظیفه استادی که میخواهد دانشجوی دکترا تربیت کند، این است که همیشه مطالعه کند و آمادگی داشته باشد. البته برای من هم سادهتر این است که آنالیز مقدماتی را تدریس کنم. آمادهشدن برای تدریس چنین درسی، وقت چندانی از استاد نمیگیرد. با اینهمه، به نظر من وظیفه یک استاد خوب این است که دانشجویانش را برای انجام یک تحقیق و پژوهش دانشگاهی واقعی آماده کند. یکی از راههای آمادهسازی دانشجویان برای انجام تحقیقات واقعی سطحبالا، همان است که گفتم یعنی تدریس دروس پیشرفته و سطح بالا و حضور دانشجویان در این کلاسها. زیرا دانشجو با گذراندن این دروس زودتر و بهتر آماده میشود که یک تحقیق واقعی را آغاز کند. زیرا در این دورهها، بسیاری از موضوعات اساسی و بنیادی را فرامیگیرد. یکی از مهمترین فعالیتهای ما در این زمینه آن است که ما در دانشگاههای خود سمینارهای هفتگی دانشجویی داریم و دانشجویان با حضور در این سمینارها یا ارایه سخنرانی، با موضوع و زمینه کاری خود بیشتر آشنا میشوند.
چهکار باید کرد که یک تحقیق به نتیجه چشمگیر و دستاورد برجستهای تبدیل شود؟
دکتر«شهیدی»:
البته به نظر من همه اینها تا حدود زیادی به شانس و اقبال نیز مربوط است، ممکن است کسی بسیار زحمت بکشد اما به جایی نرسد. به نظر من پژوهشهای دانشگاهی مانند یک سرمایهگذاری است که ممکن است نتیجه بدهد یا نتیجه ندهد. دانشجویانی هستند که پس از آنکه از تزشان دفاع کردند و رفتند، دیگر کسی از آنها خبری نمیشنود، اما دانشجویانی هم هستند که پس از اتمام دوره دانشگاهی، دستاوردهای بسیار خوبی عرضه میکنند، پس دشوار بتوان گفت که برای ماندگاری چه کارهایی باید انجام داد، فقط از تجربههایی که داریم میتوانیم استفاده کنیم تا بهترین وضعیتها را به وجود آوریم. البته تاکید میکنم اگر کسی دانشجوی ضعیفی داشته باشد، واقعا بدشانسی آورده ولی نکته مهم این است که در هر صورت، باید بیشتر زیر پروبال چنین دانشجویانی را گرفت. دورههایی پیش آمده که من تعداد زیادی دانشجوی فوق و دکترا داشتم. از یک طرف باید هرچندوقتیکبار برای آنان وقت میگذاشتم و آنها را میدیدم تا در جریان فعالیتهای آنان قرار گیرم و از طرف دیگر باید به پژوهشهای خودم میرسیدم. برخی از استادان هفتهای یکبار با دانشجویان دیدار میکنند، برخی هم ماهی یکبار برای دانشجویان وقت میگذارند. اما در هر صورت، نکته مهم این است که استاد بخواهد و بتواند برای این دانشجویان وقت بگذارد و در جریان پیشرفت کارهای آنها باشد. باز هم تاکید میکنم که برگزاری سمینار در دانشکده، یکی از مهمترین روشها برای بهبود وضعیت پژوهشی دانشجویان است. وقتی دانشجویی در سمینارها شرکت میکند، با جنبههای مختلف یک موضوع آشنا میشود و در نتیجه نسبت به آن موضوع احاطه پیدا میکند، حتی ممکن است در اثر شرکت در سمینار، جرقهای در ذهنش ایجاد شود که در ادامه کارش به او کمک کند و راهنمایش باشد. البته اینگونه هم نیست که بگوییم فقط سمینار مهم است و من میخواهم تمام مدت در سمینار شرکت کنم، بلکه دانشجو باید بین اینها یک تعادلی ایجاد کند. ولی از همه اینها مهمتر، نقش نظارتی استاد است که باید در جریان همه اینها باشد و بتواند زیر پروبال دانشجویان را بگیرد.
یک پژوهشگر جوان (دانشجوی دکترا یا کسی که دکترا گرفته و میخواهد موضوع تحقیقاتی جدیدی را تجربه کند)، در برخی از مواقع ممکن است دچار این دلهره و اضطراب شود که اگر من وارد یک حوزه جدید پژوهشی شوم، ممکن است در این حوزه جدید تحقیقاتی، چندان موفق نشوم. به نظر شما یک پژوهشگر جوان برای انتخاب موضوع پژوهشی خود، باید به چه معیارهایی توجه کند؟
دکتر«سلمان ابوالفتحبیگی»، پژوهشگر پژوهشگاه دانشهای بنیادی:
من فکر میکنم نوع مواجهه یک پژوهشگر با یک موضوع تحقیقاتی جدید، به مجموعه آموزشهای او در دوران تحصیل (اعم از دوران کارشناسی و سطوح بالاتر) ربط دارد. من از دیدگاه دیگری سخنان آقای دکتر «شهیدی» را ادامه میدهم. آقای دکتر «شهیدی» از دید یک استاد به موضوع پژوهش نگاه کردند، اما از آنجا که مدت زیادی از اتمام تحصیلات اینجانب نگذشته است، من از دیدگاه دانشجو به این موضوع نگاه میکنم. من هم فکر میکنم درسها و دورههای آموزشی کارشناسی، کارشناسیارشد و دکترا بسیار موثر است. سخنان من بیشتر متاثر از تجربه شخصی خود من است. من میخواهم درباره درسهایی که در دوره کارشناسی در ایران گذراندهام و درسهای دوره دکترا صحبت کنم. یک نکته مهم در مورد دوره دکترا این است که حجم درسها در دوره دکترا بسیار بیشتر بود. برای مثال فرض کنید برای یک درس خاص، در یک دانشگاه خاص، کتابی انتخاب میشود و مثلا ٣٠٠صفحه از این کتاب تدریس میشود، اما فقط ١٠٠صفحه از همین کتاب را در همین دوره در ایران تدریس میکنند. طبیعی است کسی که ٣٠٠صفحه خوانده، نسبت به دانشجویی که فقط ١٠٠صفحه خوانده است، دید متفاوتی دارد. با توجه به همین موضوع اختلاف سطحی که بیان کردم، دانشجویی که در دانشگاههای بزرگ و معتبر تحصیل میکند، بهیکباره میبیند موضوعهایی که در دانشگاه درباره آن بحث میشود با آن چیزهایی که او میداند، بسیار متفاوت و سطحبالاتر است و همین موضوع ممکن است باعث شود که او اعتمادبهنفسش را از دست بدهد و نگران شود و نتواند موضوعی را برای تحقیق خود انتخاب کند، چرا که ممکن است فکر کند چیزی که او بهعنوان موضوع پژوهش خود انتخاب کرده، موضوع چندان مهمی نیست.
در سالهای گذشته نگاه ما به موضوع پژوهش همیشه کمی بوده است و در نتیجه ما در سالهای اخیر، آفتهای این نوع نگاه را دیدهایم. اکنون پرسش من این است که اگر بخواهیم دنبال راهحلی برای برونرفت از این مشکل باشیم، چه معیارهایی را میتوان جانشین این نگاه کمی کرد؟
دکتر«شهیدی»:
به نظر من ارزیابی هیچ اشکالی ندارد، ولی به باور من اینگونه ارزیابیها باید با معیارهای درست و به شکل و روش درست انجام شود. تعداد مقاله بسیار مهم است، کسی که مقاله منتشر نکرده است، یعنی اصلا پژوهشی انجام نداده است. البته مواردی هم وجود دارد که خلاف این قاعده کلی است، یکی هم مثل «اندرو وایلز» در مدت هفتسال هیچ مقالهای منتشر نمیکند، ولی بعد «رفرما» را ثابت میکند، ولی چنین افرادی کم هستند. نکته دیگر اینکه اهمیت تعداد مقالهها برای رشتههای مختلف متفاوت است. در برخی از رشتهها، راحتتر میتوان مقالهای را منتشر کرد و در برخی رشتههای دیگر، انتشار مقاله دشوارتر است. شاید در یک رشته بتوان هرماه مقالهای را چاپ کرد، اما در رشتهای مثل ریاضی ششماه طول میکشد تا کسی بتواند مقالهای چاپ کند. اهمیت و اعتبار خود مجله را هم باید در نظر گرفت زیرا بهسختی میتوان مقالهای را در یک مجله خاص چاپ کرد، اما چاپ مقاله در مجله دیگر بسیار آسانتر است. حجم یک مقاله هم موضوع مهم دیگری است. ممکن است حجم یک مقاله دوصفحه باشد، اما مقالهای دیگر، ٦٠صفحهای باشد. اگر بخواهیم میزان فعالیت اعضای هیاتعلمی دانشگاهها را از نظر پژوهش اندازهگیری کنیم، باید همه این موارد را در کنار معیارهای دیگر، با هم بررسی کنیم. علاوهبراین، میزان دشواری انتشار مقاله در یک رشته نسبت به رشتههای دیگر، بسیار متفاوت است.
دکتر «کاویان»:
آقای دکتر «دانشگر» تاکید کردند ارزش تحقیق و پژوهش باید در جامعه نهادینه شود تا بتوانیم بهطور دایم در جامعه گروههای پژوهشی خوب داشته باشیم. حال پرسشی را که من میخواهم مطرح کنم این است که نقش ما بهعنوان یک ریاضیدان یا محقق و پژوهشگر، در این جامعه چیست؟ به بیان دیگر ما چگونه میتوانیم ارزش پژوهش را در جامعه نهادینه کنیم. به نظر من، ما باید اول از همه، از خودمان شروع کنیم، یعنی ما باید فکر کنیم اصلا در کشوری که درصد زیادی انسانهای محروم وجود دارند، چرا باید امکاناتمان را برای پژوهش هزینه کنیم؟ چرا باید بودجههایمان را خرج ریاضی یا دانشگاه کنیم؟
به نظر من وجود دانشگاهها در یک کشور برای این مهم است که سطح فرهنگی کل جامعه را بالا میبرد. اکنون این پرسش مطرح میشود که اصلا چرا باید سطح فرهنگی کل جامعه بالا برود؟ به باور من، با گذشت زمان و با پیشرفت علم و تکنولوژی، ما باید شیوه زندگی و عادات زندگیمان را عوض کنیم و برای اینکه بدانیم عادات زندگیمان را چگونه عوض کنیم، باید ببینیم برای برخورد و مواجهه با مسایل پیچیده، چگونه میتوان عمل کرد. کسانی که در یک رشته خاص علمی در دانشگاه تحصیل کردهاند، با مسایل، پیچیده برخورد میکنند و بهنوعی میدانند که چگونه میتوان با اینگونه موضوعات مواجه شد. به نظر من زمانی که تعداد زیادی از افراد وارد دانشگاه شدند و از این سطح گذشتند، در این موارد تجربههایی دارند و هنگامی که با جامعه خود تعامل دارند، باعث میشوند سطح فرهنگی کل جامعه بالا برود و در نتیجه کل کشور از مواهب آن بهرهمند میشود. مورد دیگری که میتوان برای لزوم وجود دانشگاههای سطح بالا در جامعه مطرح کرد، این است وقتی که دانشجویی در یک دانشگاه کار پژوهش را در زمینهای خاص شروع میکند و با مسایل پیچیده روبهرو میشود، ذهنش بیدار میشود و ممکن است ذهنش در یک رشته دیگر هم بیدار شود. پس نقش ما بهعنوان یک مدرس یا استاد دانشگاه این است که ذهن دانشجویانی را که زیر دست ما تعلیم میبینند، بیدارتر کنیم؛ نهتنها برای پژوهش در آن رشتهای که تحصیل میکنند، بلکه برای تمام رشتهها و برای تمام مراحل زندگی فردی و اجتماعی. اگر همه چنین برخورد و چنین دیدی نسبت به پژوهش و دانشگاه داشته باشیم، این دید در جامعه نهادینه میشود که پژوهش و دانشگاه موضوع مهمی و کیفیت پژوهش مهمتر از کمیت پژوهش است. پس از این مرحله است که روشهای صحیح ارزیابی، در جامعه علمی مطرح میشود وگرنه به نظر من تا زمانی که ما از این مرحله عبور نکنیم، وضعیت جامعه ما به همان صورت سابق خواهد بود.
دکتر «دانشگر»:
من فقط در ادامه آن بحث ارزیابی و معیار خواستم روی این نکته تاکید کنم که ارزیابی با معیار متفاوت است. برخی موارد، ما از روشهای ارزیابی صحبت میکنیم. امروزه روشهای متفاوتی برای ارزیابی وجود دارد که ممکن است این روش ارزیابی ما درست باشد یا درست نباشد، اما من اکنون میخواهم روی این موضوع تاکید کنم که گاهی اوقات خود معیار غلط است. پس پیش از اینکه کار ارزیابی را شروع کنیم، باید معیارهای درستی را تعریف کنیم. نکته دیگر این است که برخی گمان میکنند ما باید معیارهایی را تعریف کنیم که برای همهچیز و همهموارد کاربرد داشته باشد؛ تا آنجا که تجربههای شخصی من اجازه میدهد، میدانم که معمولا مدیران ما برای آنکه تصمیم بگیرند، دوست دارند معیارهایی را تعریف کنند که برای همهچیز و همهکس و همهموارد کاربرد داشته باشد، مثلا اگر بخواهند برای ارتقای یک استاد معیاری تعریف کنند، تعداد مقالههای پژوهشی آنان است. نکته جالب این است که پس از آنکه تعداد مقالهها را بهعنوان معیاری برای ارتقا تعریف کردند، دیگر از همین معیار برای همهموارد دیگر هم استفاده میکنند. به باور من هرمعیاری برای ارزیابی در موارد خاصی کاربرد دارد، به بیان دیگر برای ارزیابی موارد مختلف، باید معیارهای متفاوتی را تعریف کرد. نکته دیگری را که میخواهم در اینجا مطرح کنم، این است بهطور مثال کمتر پیش میآید که فرزندی بهطور چشمگیری پاکیزهتر از والدین خود باشد. به بیان دیگر هر فرزندی در چارچوب استانداردهای بهداشتی والدین خود قرار دارد. به همینترتیب هم کمتر پیش میآید که دانشجویی بتواند پژوهشی را بسیار بهتر از استادانش انجام دهد (البته بهجز در موارد خاص). پس باید در ذهنمان باشد که ما به هرحال یک وظیفه بیرونی داریم و یک وظیفه درونی. وظیفه درونی ما این است که در هرجایی هستیم یا هرسمت و مقامی که داریم، باید آن استانداردها را همانطوری که باید باشد، رعایت کنیم. برای مثال هردانشآموزی که بخواهد رشتهای را برای ادامه تحصیل خود انتخاب کند، والدین او براساس تجربههای شخصی خود و براساس بازارکار هررشته، فرزندشان را راهنمایی میکنند، که در رشته خاصی تحصیل کند. پس برای اینکه پدر و مادری فرزندشان را راهنمایی کنند که مثلا در رشته ریاضی تحصیل کند به این موضوع بستگی دارد که در آن جامعه چه احساسی نسبت به ریاضی وجود دارد. اگر افراد زیادی در یک جامعه در یک رشته خاص تحصیل کرده و بیشترشان بیکار باشند یا اینکه افرادی که در جامعه دیگر در همان رشته تحصیل کردهاند اما پرستیژ اجتماعی خاصی دارند، طبیعی است دیدگاه افراد جامعه نسبت به این رشته خاص و افرادی که در این رشته تحصیل کردهاند، بسیار متفاوت خواهد بود. به نظر من ما باید نسبت به این موضوع حساس باشیم و چنین موضوعاتی را پیگیری کنیم ولی به نظر من، ما هماکنون نه خودمان چنین موضوعاتی را پیگیری میکنیم و نه نهاد خاصی در این زمینه فعالیت دارد. به نظر من این موضوع هم روی آموزشوپرورش و هم روی دانشگاه تاثیر میگذارد.
دکتر «تهذیبی»:
به نظر من شاید این موضوع چندان مناسب و درست نباشد که ما به شخصی که پژوهشگر شده و هماکنون مشغول کارهای تحقیقاتی است، بگوییم کیفیت مهمتر از کمیت است. به نظر من این موضوع باید از کودکی بهعنوان یک اولویت فرهنگی مطرح شود که در این مورد هم آن نهادهایی که همکاران دیگر دربارهاش صحبت کردهاند، میتواند این موضوع را در فهرست برنامههایش قرار دهد. نکته دیگری که میخواهم درباره آن صحبت کنم، روش ارزیابی مقالات یک پژوهشگر است. در بسیاری از جاها، روش کار به این صورت است که بهجای ارزیابی تمام مقالات یک شخص، از او میخواهند که مثلا پنجمقاله برتر خود را معرفی کند و سپس آن مقالههای برتر را ارزیابی میکنند. حسن این روش این است که از حجم کارها برای ارزیابی دستاوردهای پژوهشی افراد کم میکند.
یکی از موضوعاتی که شاید بارها هم مطرح شود، این است که میگویند ریاضیات، علمی است که بهجز قلم و کاغذ به چیز دیگری نیاز ندارد. ولی من میخواهم روی این موضوع تاکید کنم که ریاضیات هم مانند همه رشتههای علمی به ارتباطات نیاز دارد. برای مثال ممکن است شخصی همه عمرش را در موضوعی تحقیق کرده باشد که بعد مشخص شود پیش از این درباره این موضوع تحقیق کردهاند، پس این مشکل از نبود ارتباطات پدید آمده است. از طرف دیگر یک مسافرت و رفتن به سمیناری که در یک گوشه از دنیا برگزار میشود، این حسن را دارد که شخص میتواند سریعتر به پاسخ پرسشهای خود برسد. البته ممکن است برخی به این موضوع اشاره کنند که سفرهای خارجی هزینههای بسیاری دارد، اما از طرف دیگر باید دانست وقت یک دانشمند یا یک ریاضیدان هم بسیار ارزشمندتر از پول و بودجه است. به نظر من، خود ریاضیدانان هم باید با هم همکاری کنند و به جامعه نشان دهند باید سرمایهگذاریهای خوبی در این زمینه انجام شود.