هیچکس نمیتوانست تصور کند امکان دارد او روزی بمیرد. مثل مادربزرگ ماکاندویی هیچکسی جز اهالی قبیلهاش مرگش را باور نکردند. چراکه پیرشدن و محوشدنش را مثل خوزه آرکادیو دیده بودند. آنها تنها کسانی بودند که باور کردند او مرده است، اما برای بقیه مردم جهان مرگ مارکز مثل شوخی است. انگار او شبیه خوزه آرکادیو بوئندیا در مقابل پنجره رمدیوس خوشگله نشسته و منتظر است تا صد سال تنهایی به سرآید. اما خبر فوری که روی صفحه شبکهها و خبرگزاریهای دنیا زیرنویس شد، حکایت از داستان دیگری بود. آسوشیتدپرس و بیبیسی روی خط قرمزشان در یک جمله اعلام کردند: «گابریل گارسیا مارکز درگذشت.» با خواندن این چهار کلمه خیلیها ناگهان در ذهن گفتند: «صد سال تنهایی به پایان رسید.» هزاران نفر در سراسر دنیا به سمت کتابخانههایشان رفتند و ناباورانه کتابهایش را در میان کتابخانهشان یافتند و سعی کردند گابیتو را لابهلای کلماتش بار دیگر زنده کنند. اما دکترهایی که در ویلای بزرگش در حاشیه مکزیکوسیتی او را برای آخرینبار معاینه کردند، اعلام کردند گابو دیگر نفس نمیکشد. از هفته قبل که عفونت مجاری ادراری و ریه او را به بیمارستان کشانده بود، خیلیها ناباورانه در انتظار این خبر بودند. خبری که با اعلام نگرانی خانواده مارکز در روز چهارشنبه 16 آوریل احتمال وقوعش خیلی هم دور از ذهن نبود.
خانواده برای نخستینبار تایید کردند که سرطان کبد او شدت یافته است و حالش خوب نیست. خانواده مارکز ساعتی بعد از اعلام زمان مرگ رسما خبر را تایید کردند. با شنیدن این خبر جمعی از اهالی مکزیکوسیتی با گلهای زردرنگ به سمت خانه او رفتند تا ناباورانه باورشان شود که خالق یکی از 10 رمان قرن بیستم دیگر نیست که برایشان قصهگویی کند. البته او سالها بود که در فراموشی تدریجی، قصههایش را فراموش کرده بود. با این همه خیلیها امیدوار بودند شایعه فراموشی مارکز واقعی نباشد و روزی باز او پشت میز کارش بنشیند و به مرسدس همسرش که سالها در کنارش زندگی کرد بگوید دارد روی کار تازهاش کار میکند. اما مرگ مارکز فقط علاقهمندان گمنامش در سراسر جهان را دچار بهت نکرد.
پیامهای تسلیت؛ از اوباما تا آلنده
بهدنبال انتشار این خبر بسیاری از چهرههای سیاسی و فرهنگی جهان دست به قلم بردند و در توییتر و سایر شبکههای اجتماعی از این نویسنده مشهور کلمبیایی گفتند. باراک اوباما رییسجمهور آمریکا یکی از نخستین چهرههای سیاسی بود که با انتشار یادداشت کوتاهی از درگذشت نویسنده مورد علاقهاش اظهار ناراحتی کرده بود و نوشت: «جهان یکی از بزرگترین نویسندگان رویاگرایش را از دست داد. اولینبار افتخار داشتم او را در مکزیک ملاقات کنم؛ جایی که نسخه امضاشده کتابش را به من هدیه کرد و من تا امروز آن را عزیز و گرامی داشتهام. همدردیام را به خانواده و دوستان او تقدیم میکنم و امیدوارم آنها با این واقعیت که کارهای گابو برای نسلهای آینده ماندگار خواهد بود، تسلی پذیرند.»جان مانوئل سنتوس، رییسجمهور کلمبیا هم در توییتر خودش از درگذشت مارکز ابراز ناراحتی کرد و نوشت: «صد سال تنهایی و اندوه برای مرگ بزرگترین کلمبیایی تاریخ... به مرسدس همسر گابو و خانوادهاش تسلیت میگویم. غولها هرگز نمیمیرند.»رییسجمهور مکزیک هم که مارکز در سرزمین او مرد، او را یک مرد مکزیکی نامید و مرگ بزرگترین نویسنده زمان حاضر را به علاقهمندانش تسلیت گفت
. اما شاید خیلیها در سراسر دنیا در کنار شنیدن خبر درگذشت گابیتوی آمریکای لاتین در انتظار شنیدن اظهارنظر نزدیکترین دوست سالهای دور او، یکی دیگر از بزرگترین نویسندگان جهان بودند. ماریوس بارگاس یوسا در حالی که صدایش میلرزید و صورتش را پشت عینک سیاه بزرگی پنهان کرده و لبه کلاه بیسبال را پایین آورده بود، افزود: او با رمانهایش باقی خواهد ماند و همچنان خوانندگانش در سراسر جهان را منتفع میکند. مارکز بعد از سالها قرار بود امسال در مراسم افتتاح رسمی جایزه یوسا در پرو شرکت کند که بیماری مجال این کار را از او گرفت. اما این تنها یوسا نبود که از درگذشت رفیق گذشته خود ابراز ناراحتی کرد. ایزابل آلنده نیز که سالها پیش پدرش سالوادور آلنده از دوستان نزدیک مارکز بود در واکنش به انتشار خبر درگذشت مارکز نوشت: «شاهکارهای ادبی کمی از گذر بیرحمانه زمان جان سالم بهدر میبرند و یاد نویسندگان معدودی جاودانه میشود، اما جایگاه گارسیا مارکز در مقبره استادان کلاسیک است. من به منظور جلوگیری از گریستن برای او، به مطالعه مداوم آثارش میپردازم.»این تنها نویسندهها و سیاستمداران نبودند که از مرگ مارکز بهتزده بودند. شکیرا، خواننده کلمبیاییالاصل که علاقه زیادی به مارکز داشت نیز برای او نوشت: «گابوی عزیز ما زندگی تو را همچون هدیهای غیرقابل تکرار و بینظیر به یاد خواهیم آورد.» مارکز از نویسندگانی بود که محبوب سیاستمداران زیادی بود. از بیل کلینتون گرفته تا فیدل کاسترو دوستان نزدیک او بودند. شاید همین هم باعث شد تا بعد از سالها بیل کلیتنون در یک اظهارنظر غیررسمی از او یاد کند: «از زمانی که «صدسال تنهایی» را خواندم- بیش از 40 سال پیش- همیشه حیرتزده استعداد ویژه او در خیالپردازی، افکار روشن و صداقت احساسی او بودم. رییسجمهور پیشین آمریکا افزود: «افتخار میکنم که از دوستان وی بودم و قلب بزرگ و ذهن درخشانش را به مدت بیش از 20 سال میشناختنم.»
فرصت زندگی مجدد
نام گابریل گارسیا مارکز بیشتر از نیم قرن بهعنوان مهمترین نویسنده جهان مطرح بود. گابریل خوزه گارسیا مارکِز 89 سال پیش در ششم مارس 1927 در دهکده آرکاتا در کشور کلمبیا به دنیا آمد و تا هفت سالگی در کنار مادر بزرگ و پدربزرگ مادریاش سرهنگ مارکز بزرگ شد. تاثیر زندگی با مادربزرگ و پدربزرگش آنچنان در او اثری ماندگار گذاشته بود که در آثار مهم او خودش را به نمایش گذاشت. دو رمان مهم «صدسال تنهایی» و «عشق سالهای وبا» بر اساس زندگی مادربزرگ و پدربزرگش و عشق میان پدر و مادرش شکل گرفته بود. مارکز از مادربزرگش داستانهای مردمی و سحر و جادو را آموخت. او برای مارکز خردسال با زبانی بسیار خشک و جدی قصههایی در مورد اجداد مرده خانواده، ارواح و اجنه تعریف میکرد. مارکز بعدها برای نوشتن مهمترین کتاب خود از همین داستانها الهام گرفت.
در سفری کوتاه به کلمبیا در سال ۱۹۵۸ با نامزدش مرسدس بارکاپاردو در 13سالگی تقاضای ازدواج کرد و بیش از نیم قرن با یکدیگر زندگی کردند؛ بخش اعظم این سالها را در مکزیک گذراندند. در سالهای بین ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۱ به چند کشور بلوک شرق و اروپایی سفر کرد و در سال ۱۹۶۱ برای زندگی به مکزیک رفت. اما بخت زمانی به این نویسنده بزرگ روی آورد که او شاهکار نوشتن صدسال تنهایی در سال 1965 را آغاز کرد. او که در این رمان زندگی چند نسل از خانواده بوییندیا را روایت میکند، یکی از مهمترین رمانهایی رئالیسم جادویی را خلق کرد. این کتاب که یکی از مهمترین آثار ادبی قرن اخیر است به همه زبانهای زنده جهان ترجمه شده است و میلیونها نفر آن را به زبانهای مختلف خوانده بودند. در ایران این کتاب نخستین اثر مارکز بود که توسط بهمن فرزانه به خوانندگان فارسیزبان معرفی شد. مترجمی که 70روز پیشتر در تهران و تنهایی مرد.
به گفته بسیاری از منتقدان جهان جمله آغازین صد سال تنهایی شاید یکی از مهمتری جملههای افتتاحیه آثار ادبی جهان است که در عصری که کسانی چون آلنروبگریه از مرگ رمان میگفتند بار دیگر جهان را به خواندن رمان تشویق کرد، آنجا که آغاز کرد: «با سپریشدن سالیانی دراز، زمانی که سرهنگ آئورلیانو بوئندیا در برابر فوجی از سربازان جوخه آتش قرار گرفته بود تا حکم اعدام را دربارهاش اجرا کنند، بعدازظهر آن روزی را به یاد آورد که همراه پدرش به کشف یخ رفته بود...»اما شاید این جمله به اندازه آخرین جملههای صد سال تنهایی تاثیرگذار بود؛ آنجایی که بعد از مرگ اورسلا و شخصیتهای کلیدی این رمان نوشت: «چنین پیشگویی شده بود که شهر آیینهها درست در همان لحظهای که آئورلیا بابیلونیا کشف رمز دستنوشتهها را به پایان برساند، با آن طوفان نوح، از روی زمین و خاطره بشر محو خواهد شد و آنچه در آن دستنوشتهها آمده است، از ازل تا ابد تکرارناپذیر خواهد بود؛ زیرا نسلهای محکوم به صد سال تنهایی، فرصت مجددی روی زمین نداشتند.»
مارکز بعد از انتشار صد سال تنهایی و موفقیت این کتاب دست به نوشتن دومین شاهکار خود یعنی عشق سالهای وبا زد. کتابی که دریافت نوبل ادبی را برای او قطعی کرد. دریافت جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۸۲ این آکادمی را مفتخر کرد که به یکی از بزرگترین نویسندگانی که نهتنها توجهها را به سمت ادبیات آمریکای لاتین بلکه ادبیات در سراسر جهان جلب کرد، جایزهاش را اهدا کرد. بنیاد نوبل او را شعبدهباز کلمات خواند. مارکز در ژانویه ۲۰۰۶ اعلام کرد که دیگر تمایل به نوشتن را از دست داده است. با دستکشیدن از نوشتن، او دیگر مطلب تازهای ننوشت تا روز 17 آوریل که برای همیشه چشم از جهان فروبست. با مرگ او بسیاری از خود پرسیدند آیا غولها میمیرند؟ پاسخی که خود در اتوبیوگرافیاش داده بود: «بیاید. زندگی آنچه زیستهام نیست، بلکه همان چیزی است که در خاطرمان مانده و آنگونه است که به یادش میآوریم تا روایتش کنیم.»