زندگیاش در تک تک واژگان زبان فارسی خلاصه شده است. کهنترین زبان را پاس میدارد و برای زنده نگه داشتن فرهنگ کتابخوانی شبانه روز کتاب خوانده است تا در حوزه کودکان و نوجوانان قلم به دست باشد و آثاری نو خلق کند. محمدهادی محمدی پژوهشگر و نویسنده داستانهای کودکان در سال ١٣۴٠ در تهران چشم به جهان گشود؛ از نه سالگی میل به کتاب خواندن او را راهی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کرد تا آیندهای روشن در پیش گیرد. او تا امروز ۵۰ داستان و رمان برای کودکان و نوجوانان نوشته است و از سال ٧٧ طرح <آموزش خلاق کودک محور> را پایهریزی کرد. همچنین از سال ۷۵ پژوهش در تاریخ ادبیات کودکان را آغاز کرد.
نویسندگان حوزه کودک و نوجوان چون یحیی مافی، توران میرهادی و... در شیوههای جدید آموزش و پرورش چه نقشی داشتند؟
یکی از دلایلی که به سراغ کتابهای خاص مانند زندگینامه مرحوم یحیی مافی و همسرش و کتابهای جبار باغچهبان و... میرویم این است که در ١۵٠ سال گذشته در ایران که آموزش و پرورش نو پدیدار شده است متأسفانه یک شیوه بنیادین نداشتهایم. معمولاً نسخههای از پیش آماده برای کودکان داشتهایم که این نسخهها جنبه دستوری دارند و بر اساس یک قوانین از پیش تعیینشده به کودکان تکلیف میشود. در دوره زمانی ١٣٠٠ تا ١٣۵۴ بویژه در دوره جبار باغچهبان، او نقش گستردهای در این زمینه داشته است و از سال ١٣٣٠ به بعد که مرحوم مافی مدرسه مهران را تأسیس کرد آموزش کودکان برای بهتر زندگی کردن آغاز شد. این قبیل مدرسهها در دوران گذشته مسیر جدایی از آموزش و پرورش رسمی داشتند و به همین علت است که سراغ زندگینامه این افراد میروم. اعتقاد بنیادین دارم آموزش آنها برای زیستن یا به زیستن بوده است اگر آموزش بهطور رسمی باشد افراد بعد از پایان دانشگاه فقط در جستوجوی مدرک خواهند بود و مدرکگرایی پلی برای افراد با تلاش و شیوه درست زیستن نخواهد بود.
نظام آموزش و پرورش شامل چند نوع بود و چه دیدگاهی را برای کودکان در نظر میگرفت و نویسندگانی چون مرحوم مافی چه اصول جدیدی را ابداع کردند؟
از دورههای گذشته تاکنون نظام آموزش و پرورش ایران به سبک پادگانی اداره شده است در حالی که گونهای از آموزش را مد نظر قرار دادهایم که شیوه والدورف اشنایدر است و سعی میکند کودکان را بر اساس ویژگیهای بنیادین پرورش دهد و اجازه دهد که هر کودک درست و اصولی تربیت شود. به آموزش و پرورشی که براساس سیستم سختگیرانه باشد همگرا میگویند و در این روش کودکان همگی یک فکر و یک پیشینه اجتماعی و خانوادگی دارند، در حالی که نوع دیگری از آموزش و پرورش وجود دارد که به هر کودک به عنوان یک انسان متفاوت نگاه میشود و مدرسه مهران که توسط مرحوم مافی تأسیس شد به کودکان به گونهای متفاوت نگاه میکرد و سعی و تلاش بر این بود تا انسانها را طوری پرورش دهند که فقط به دنبال ظاهر زندگی نباشند و به کودکان تفهیم میکردند که اگر میخواهند این توانایی را داشته باشند که بر چالشهای زندگی چیره شوند باید ابزارهای واقعی داشته باشند. واقعیترین ابزار برای درست زیستن فکر کردن است.
آموزش کودکان برای زیستن چه تفاوتهایی با آموزش دستوری دارد؟
این دو، عملکردهای متفاوتی دارند و دوخروجی مختلف خواهند داشت. در آموزش کودکان برای زیستن، انسانهایی مسئول به جامعه تحویل داده میشود و در آموزش دستوری، گروهی انسان مطیع هستند که همیشه از بالادست خود فرمان میپذیرند و چون همیشه احساس خطر میکنند توانایی رقابت ندارند. در نتیجه علت اصلی و بحرانی که جامعه با آن درگیر است همین موضوع بوده تا زمانی که نگاهمان به مسأله آموزش و پرورش تغییر پیدا نکند هیچ اتفاق جدیدی در جامعه رخ نخواهد داد.
کلیدیترین نکتهای که هر کودک هنگام ورود به مدرسه باید با آن آشنا شود چیست؟
اصولیترین و بنیادیترین درسها برای هر کودکی که امروز وارد کلاس اول دبستان میشود جدای از اینکه باید زبان مادری را آموزش ببیند آموزش محیط زیست است و اینکه چطور با زمین و هستی تعامل برقرار کند مهم است. زندگی همه افراد پیامد و تابعی از آموزش است تا آموزش، درست و اصولی نشود زندگی افراد درست نخواهد شد، بنابراین میتوان نتیجه گرفت که آموزش مهمترین رکن است.
اغلب داستانهایی که برای کودکان و نوجوانان مینویسید در چه زمینههایی است و کار کردن در حوزه کودکان چقدر برایتان جذابیت دارد؟
در این سالها که به حوزه کودکان ورود پیدا کردهام برای بزرگسالان هم کتاب نوشتهام، اما کارهای پژوهشی زیادی برای کودکان انجام دادهام.گاهی اوقات جذابیت را وضعیت و موقعیت اقتصادی به افراد تحمیل میکند. نوشتن در برخی زمانها سخت بوده است و افرادی مانند من که زندگی شان را خودشان ساختهاند و کنار دست هیچ استادی پرورش نیافتهاند سعی میکنند متناسب با اوضاع اجتماعی گرایشهایی را در نوشتن انتخاب کنند.اما ذاتاً خود را نویسنده کودکان میدانم و هیچ زمان برای نوشتن در این حوزه مشکلی نداشتهام. وقتی ٧ ساله بودم برای نخستین بار معنای خواندن، اثر خواندن و فلسفه خواندن را در کانون پرورش فکری آموختم.
پس از کسب تجربیات در این سالها به چه تحول جدید دست زده اید تا بتوانید اثری ماندگار بر جا بگذارید؟
اینکه یک نویسنده بتواند نگاهی نو داشته باشد بسیار مهم است در یک جایی خیلی خود را اثر بخش دیدم و آنجا بود که توانستم ادبیات را با آموزش پیوند بزنم بعد از تجربههای طولانی و ١۶ سال کار کردن در زمینه داستاننویسی متوجه شدم آموزش و پرورش از ادبیات کودکان بهرهمند نمیشود و هیچ کتابخانهای در این زمینه وجود ندارد. با توجه به علاقهای که به زبان فارسی دارم متوجه شدم چقدر آن مسألهای که به عنوان زبان فارسی به کودکان از همان سال اول تحصیل آموزش داده میشود ممکن است برای آنها جذابیت نداشته باشد و کودکان نمیتوانند ارتباط روحی و روانی با این کتابها برقرار کنند و با توجه به نکتهای که در آموزش داریم و آن تراز رغبت کودک است توانستم اثری بیافرینم تا کودکان با میل و رغبت به طرف کتاب بیایند. به همین دلیل و بر همین اساس به سراغ موضوعی تحت عنوان <آموزش خلاق کودک محور> رفتم و ١٢ سال در این زمینه تلاش کردم تا توانستم تحولی نو ایجاد کنم. ترکیبی از ادبیات کودکان و آموزش در این زمینه مانند آموزش ریاضی با ادبیات درست کردم و هنگام کار دریافتم که در آموزش زبان در دنیا نسبت به آنچه که وجود دارد عقبتر هستیم و با آموزش زبان فارسی به کودکان با فلسفه فارسی آموزش فکری را ادامه دادم و کودکان نیز استقبال کردند.
مشکلات اساسی که کودکان با آن درگیر هستند چیست و چه راهکاری برای حل این مشکل در پیش گرفتهاید؟
یکی از مسائلی که کودکان با آن درگیر هستند درست تلفظ نکردن الفبا است و اگر آنها بتوانند الفبا را درست تلفظ کنند زبان را نیز اصولی یاد میگیرند تقریباً ١٠ سال است که روی این موضوع تحقیق کردهام و ٢ مجموعه آواورزی و الفباورزی را ارائه دادهام؛ در این پژوهش توانستم با داستان، سرشت الفبایی که آوا است را به آنها بیاموزم. کودکان با راندن حرفها یا واگها الفبا را آموزش میبینند. از این رو دید کودک نسبت به زبانی که آموزش میبیند تغییر میکند و اگر دچار آسیب رانشی شود یا نتواند کلمهای را درست تلفظ کند با تکرار آواها فرا میگیرد.
در نوشتههایتان چه نکاتی را بیشتر مد نظر قرار میدهید؟
چند نکته اصلی در نوشتههایم به چشم میخورد. نخستین مسأله موضوع انسانیت است. به عنوانی فردی که همیشه ترویج گر صلح بودهام از خشونت به شدت بیزار هستم و انسانی را که خشونت میورزد نمیپسندم، بنابراین باید تلاش کنیم تا کودکان را با مهرورزی آشنا کنیم و نکتهای که همیشه در کارهایم مد نظر بوده توجه و اهمیت به محیط زیست است. همچنین گرایش عمیقی به شناخت افسانههای ایرانی دارم و تخصص اصلیام موضوع پژوهش در ادبیات کودکان است.
این خلاقیت و تمایل که صرفاً خود را نویسنده کودکان بدانید چطور در وجودتان شکل گرفت؟
بیشک نقش بیبدیل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در دوران کودکی در پرورش افراد بیامکانات بیتأثیر نبود و البته گرایشها و تمایلاتی نیز در من نهادینه شده بود. در دوران کودکی هیچ کتابی در دسترس نداشتیم و در این مکان بود که درست خواندن را یاد گرفتم البته خلاقیت نیز نقش اساسی داشت. به نظر من خلاقیت مسألهای نیست که با درس خواندن و ورود به دانشگاه در ارتباط باشد. بسیاری از افرادی که در این عرصه کار میکنند خودشان نیز فرهنگ دارند و در این عرصه، دنیای خلاق با دنیای رسمی فرق میکند. در دنیای رسمی ارزشها بر اساس رسمیت به افراد اعطا میشود اما دنیایی فراتر از رسمیت وجود دارد که دنیای کنشگر است و فراتر از ارزشهایی است که به رسمیت شناخته میشود. و در این دنیای کنشگر آنقدر احساس توانمندی به فرد دست میدهد که مسیر کاریاش را ادامه میدهد من هم به سهم کوچک و ناچیز خود در این عرصه توانستهام کاری انجام دهم. اگر جامعهمان از این ارزشهای رسمی خارج شود و افراد را بر اساس تواناییهای خود بشناسند موفقیتها چشمگیرتر خواهد شد.
چطور شد به نوشتن کتابی در خصوص زندگینامه مرحوم یحیی مافی ترغیب شدید؟
از سال ۶٧ که عضو شورای کتاب کودک شدم با خانواده یحیی مافی آشنا شدم. نویسندگانی چون یحیی مافی و همسرشان در تحول شورای کودک نقش اساسی داشتند و این شورا نهادی بود که در تحول و جا انداختن ادبیات کودکان در ایران نقش داشت. در سال ١٣۴١ شورای کتاب کودک تأسیس و سه سال بعد کانون پرورش فکری بنا شد؛ کانون پدیدهای بود در خاورمیانه و برخی نخبگان ایرانی در دهههای ٣٠ و ۴٠ در این مرکز پیشرفت کردند و خلأهای آموزشی شان در زمینه خلاقیت با کانون برطرف شد. بهطور کلی فلسفه کانون پرورش فکری، خلاقیت بود. شورای کتاب کودک چون کار اصلیاش ادبیات کودکان بود، کودکان را متفاوت بار میآورد. به همین دلیل خودم دنبال یک رویکرد جدید بودم و تلاش کردم با زندگینامه آموزشگران خلاقی که در ایران هستند آشنا شوم. نویسندگانی چون توران میرهادی، یحیی مافی، جبار باغچهبان و.... از آموزشگران خلاق در ایران بودند و بخش بزرگی از آموزش را مدیون این افراد هستیم و به خاطر کسب تجربیات فراوان روی زندگی آنها تمرکز کردهام. این افراد توانستهاند تأثیر اجتماعی در عرصه فرهنگ داشته باشند و این تأثیر اجتماعی باعث پرورش انسانهای فرهیخته شده است، همچنین این فرهیخته بودن را باید در قالب آموزش به کودکان آموخت که از سن پیش از دبستان آغاز میشود. اگر به سراغ زندگی این افراد رفتهام به این علت بوده است که آنها شیوههای آموزشی نوین و تأثیرگذاری برای کودکان داشتهاند.
دوست داشتید کودکان با خواندن کتابهایتان دچار چه تحول فکری شوند؟
هیچ گاه نخواستهام در کارهایم انتقال دهنده پیامی به مخاطبان باشم. بیشتر کوشش کردهام که کودکان را درگیر یک فرایند کنم و در این روند چگونه زیستن را یاد بگیرند. دوست دارم کودکان با خواندن کتاب هایم به گونهای از فکر کردن و درست فکر کردن برسند، بنابراین در کارهایم تلاش میکنم تا کودک را درگیر اندیشه کنم و این همان تحول جدید است.
برای رسیدن به این هدف چقدر تلاش کردهاید تا خط فکری تان را گستردهتر کنید؟
از زمانی که وارد کانون پرورش فکری شدهام تا هماکنون تمام زندگیام در خواندن کتاب خلاصه شده است و بهطور ذاتی به فلسفه نیز علاقهمند هستم. مطالعات اجتماعی گستردهای نیز دارم و با خواندن فلسفه وادار میشوم تا به دنبال پاسخهای بزرگ باشم. به نظر من فلسفه به انسان درست پرسش کردن را آموزش میدهد اگر بتوانیم درست پرسش کنیم پاسخ چندان مهم نیست چون پاسخها بر اساس گمانها و باورهای هر فردی است اما اگر بتوانیم پرسشگر خوبی باشیم میتوانیم به مسائلی که فکر کردهایم و به آن نرسیدهایم دست یابیم و جایگاه خود را به درستی تبیین کنیم. به میشل فوکو و نظریات او علاقهمند هستم. فوکو در زمینه آموزش نظریات جالبی دارد. به ریشهشناسی واژگان علاقه دارم و دلباخته زبان فارسی هستم و هر چه بیشتر میخوانم احساس میکنم چه زبان شگفت انگیزی است.