«به هر مدتی گردش روزگار / ز طرزی دگر خواهد آموزگار/ سرآهنگ، پیشینه كج رو كند / نوایی دگر در جهان نو كند»
باری، به گفته نظامی، هر زمانه یی آموزگار درخور خود را می طلبد و روز و هفته «معلم» هم بی گمان، از بهترین زمان هایی است كه می توان به آموزگار شایسته این زمانه اندیشید و پرداخت. روزگاری، مهم ترین كار آموزگار، انتقال درون مایه كتاب درسی به ذهن شاگردان شمرده می شد: همان كه پائولو فریره، آموزشگر و آموزش شناس سرشناس برزیلی، از آن با عنوان «آموزش بانكی یا بانك دارانه» یاد می كند. دیدگاهی كه آموزگار را همچون كارمند بانكی می داند كه فایل های آگاهی را با نظم و سامانی از پیش تعیین شده، از قفسه ها بیرون می آورد و در ذهن دانش آموز می چیند. دانش آموز هم موظف است بی كم و كاست و با كمترین چون و چرا آنها را فراگیرد. اما هم اكنون كمتر كسی می تواند از چنین دیدگاهی، دفاعی استوار كند. در این زمانه روزافزون دانش ها و بینش ها، آنچه بیش از هر چیزی به كار می آید و فراخور زمانه می نماید داشتن نگاه و نگرشی پژوهشی و پرسش مدارانه است: نگرشی بر بنیاد سنجشگرانه اندیشی(critical thinking) و نه داشتن اطلاعات ناسنجیده و وارسی نشده. آموزگار كامیاب و توانمند این روزگار، آموزگاری است كه توان به پرسش گرفتن نظریه ها و اندیشه ها را به دانش آموز ببخشد و نگرشی به او بدهد كه بتواند در میان انبوه داده های قدیم و جدید، دست به گزینش خردمندانه بزند. نگرشی كه دانش آموز را كنشگر زندگی خویش بار آورد نه كنش پذیر جامعه و شرایط زندگی اش. این سخن البته با جامعه پذیر كردن دانش آموزان- كه یكی از وظیفه های آموزش و پرورش است- ناهمخوان نیست بلكه بر «فردی سازی» نیز تاكید می ورزد.
ناگفته پیداست كه دست یافتن به چنین آموزگاری، بدون برنامه ریزی و بسترسازی های فراخور، شدنی نیست. نخست اینكه دوره های پرورش آموزگار- همان تربیت معلم یا دانشگاه فرهنگیان- باید در شیوه های مدیریتی و آموزشی خود، بازنگری و بازاندیشی كنند. دانشجو- آموزگاری كه گفت وگو و چالش با استاد خود را تجربه نكند، به دانش آموز نیز چنین فرصتی نخواهد داد. دانشگاه فرهنگیان باید پویا و سرزنده ترین دانشگاه كشور باشد چراكه دانشجوی این دانشگاه، آموزگار آینده كودكان است و چنانچه سنجشگرانه اندیشی را فرا نگرفته و درونی نكرده باشد نمی تواند دانش آموزی پویا و كنكاشگر بارآورد.
اما داشتن آموزگار امروزین- افزون بر شرایط مادی و معیشتی درخور، در زمان دانشجویی و تدریس- شرایط كاری فراخور هم می طلبد. محیط كار آموزگار، باید بر انگیزه های درونی تاكید بورزد و او را در روند آموزش و تصمیم گیری ها و تصمیم سازی های آموزشی، درگیر سازد. آموزگار باید مدرسه را خانه خود بداند و در پیروزی و شكستش شریك باشد. مدیر، باید خود را نماینده آموزگاران بشمارد، بیش از اینكه بخواهد ابلاغگر صرف دستورها و بخشنامه های فرادستان آموزشی باشد. آموزگار باید در مدرسه، نه تنها برای تدریس، بلكه برای پژوهش و بررسی درونمایه های درسی و مشاوره به دانش آموزان باشد و بماند. شمار دانش آموزان كلاس، باید امكان بحث و گفت وگو را بدهد و بسیاری شرایط دیگری، كه مایه و پایه یی می سازند كه دانشجو- آموزگار سنجشگرانه اندیش، سنجشگرانه هم آموزش بدهد و پس از چندی همه انگیزه های خویش را از دست ندهد و به روزمرگی نیفتد.
به هر رو باید جایگاه مدرسه و آموزگار و دانش آموز در برنامه ریزی های آموزشی و پرورشی به راستی و درستی پذیرفته شود كه هم انگیزه بخش است و هم بسترساز نوآوری ها. در تاریخ آموزشی خود ما هم، می توان نمونه هایی را دید كه آزادی دادن به آموزگار باانگیزه، پیاوردهای درخشان به بار آورده است. برای نمونه، زنده یاد محمد بهمن بیگی، كه یازدهم اردیبهشت، چهارمین سالگشت درگذشت وی نیز بود: وی در كتاب خاطرات آموزشی خود «به اجاقت قسم» بسیار از سامانه آموزشی متمركز گلایه می كند، اما با پایمردی و هوشمندی خویش، اختیارات ویژه می گیرد و آموزش عشایر را پایه گذاری می كند: آموزشی كه كارشناسان خوكرده به مدرسه و كلاس ثابت، به نیشخند می گرفتند.