معمولا سر کلاس، موضوعات درسی به صورت کاملا منظم و ساختار یافته ارائه می شوند. برای مثال معلم یک سخنرانی را در مورد جنگ جهانی اول ارائه می کند، ریشه ها و عوامل جنگ را بر می شمارد، به تمام سوالات از پیش آماده شده، پاسخ می دهد و هیچ سوالی را بدون جواب باقی نمی گذارد. چه بسا که خودش هم در آخر، چند سوال را طرح می کند و از دانش آموزان می خواهد سوال ها را همراه با جوابی که برایشان می خواند، یادداشت کرده و برای امتحان از بر کنند. در مقابل دانش آموزان نیز با این خیال که درس را با تمام نکاتش به خوبی یادگرفته اند، مشغول مطالعه یادداشت ها می شوند. سوالات و جواب های از پیش آماده شده را از بر می کنند، غافل از نکات مبهم و سوالات عمیقی که می تواند کنجکاوی و سیالی فکرشان را تحریک کند.
اما مسئله اینجاست که حوزه دانش ما از یک موضوع هرگز صد در صد کامل نمی شود. جمی هولمز نویسنده کتاب "ابهام: قدرت ندانستن" توضیح می دهد که چگونه نقاط ابهام و عدم اطمینان ما در مفاهیمی که با آن رو به رو می شویم می تواند بر نحوه تفکر و رفتار ما موثر باشد. مواجه شدن با آنچه نمی دانیم می تواند خلاقیت و کنجکاوی ما را بروز دهد. او دانش آموزان را با موقعیت های غیر مطمئن و مبهم رو به رو می کند و بر این باور است که رو به رو شدن با ناشناخته ها و نقاط تاریک در حوزه دانش ما سبب می شود کنجکاوی و میل به دانستن در دانش آموزان تحریک شود و در واقع آنها بهتر و بیشتر با واقعیت های جهان پیرامونی آشنا شوند. پروفسور استوارت فایرشتاین، استاد علوم اعصاب دانشگاه کلمبیا یکی دیگر از مدافعین ایجاد ابهام و عدم قطعیت در دانش موجود بر این باور است که "جهل روشنگرانه" علم را به پیش می برد.
هولمز معتقد است ما بسیار بیش از حد لازم بر معلومات خود و آنچه روشن به نظر می رسد، تکیه داریم این در حالی است که بخش مهمی از آنچه امروز می دانیم می تواند زیر سوال برود و با چالش مواجه شود. بنابراین شاید می بایست بیش از گذشته بر عدم قطعیت آنچه می دانیم و باور داریم، عادت کنیم. اگر دانش آموزان با شک و سوال انس بگیرند و با طرح سوال احساس راحتی داشته باشند، و اگر در محیط یادگیری آنها، عدم قطعیت و طرح سوال، مورد پذیرش و استقبال باشد، آنها می توانند افرادی با طرز تفکر پویا و بی تعصب تربیت شوند.
اما واقعیت این است که در عرصه عمل، مواجه کردن دانش آموزان با عدم قطعیت در فکت های علمی، می تواند برای معلم ها استرس زا باشد. معمولا معلمان دوست ندارند به عنوان چهره هایی بی اطلاع یا غیر مطمئن در پیش چشم دانش آموزان ظاهر شوند. معلم ها ترجیح می دهند، قاطع باشند و با حرف آخر را بزنند و به عنوان مرجع دانش شناخته شوند. اما اقرار به ندانستن یا طرح سوال در مورد میزان قطعیت یک فکت علمی می تواند برای معلم ها به خصوص در دوره دبیرستان با دانش آموزان در سنین نوجوانی ناخوشایند باشد.
با این حال هستند معلمینی که به شکوفایی خلاقیت، تحریک کنجکاوی و میل به کشف و کنکاش حقیقت در دانش آموزان بیش از ترسیم یک چهره بی عیب و نقص از خود اهمیت می دهند. این معلم ها سعی می کنند با اقرار به ندانستن یا شک داشتن، فضای گفت و گو، نقد و بررسی و شک و انتقاد را باز بگذارند و ذهن دانش آموزان را به پرسش و پژوهش معطوف کنند.
اگر شما هم از آن دسته معلمینی هستید که دوست دارید کنجکاوی دانش آموزانتان را برانگیزید این پیشنهادها به شما کمک می کند:
تاثیر عاطفی عدم قطعیت را نشانه بگیرید:
هنگام یادگیری انسان درگیر انی عواطف می شود: تعجب، علاقه، هیجان و سردرگمی. اما به عقیاده هولمز از آنجایی که سردرگمی، در انسان احساس ناراحتی ایجاد می کند، دانش آموزان باید توسط معلم راهنمایی شوند تا بتوانند با تبعات احساس عدم اطمینان و شک رو به رو شوند. دانش آموزان نه تنها باید بیاموزند که شکست جزئی از یادگیری است بلکه حتی سردرگمی نیز بخش جدانشدنی از روند یادگیری است. معلم ها می توانند به دانش آموزان از طریق ابراز احساسات خود و همچنین درک و به رسمیت شناختن عواطف منفی یا گیج کننده ناشی از رو به رو شدن با موقعیت های دشوار، مبهم و نامطمئن، کمک کنند و به آنها اطمینان بدهند که این احساسات نیز جزئی از فرایند یادگیری است و نشانه مثبتی تلقی می شود.
تکالیفی طراحی کنید که پاسخ مشخص و روشنی ندارند:
یکی از راه هایی که به دانش آموزان کمک می کند با احساس ناراحتی ناشی از عدم قطعیت کنار بیایند، این است که برایشان تکالیفی تعریف کنید که آنها در موقعیت های دو گانه یا چندگانه قرار دهد به طوریکه نتوان به راحتی پاسخی قطعی و روشن برای آن در نظر گرفت. برای مثال پروژه ها یا تکالیفی که سوالات باز دارند و دیدگاه های مختلف را درگیر می کنند وی متوان از زوایای مختلف به آن نگاه کرد و به پاسخ های متفاوتی رسید می تواند برای تحریک حس کنجکاوی و آشنا شدن با موقعیت های عدم قطعیت مفید باشد.
سبک تدریس اقتدارگرا مانع از به چالش گرفتن، بازنگری و تصحیح می شود:
بنابراین سعی کنید سبک تدریستان غیراقتدارگرا باشد در کلاس فرصت بحث و گفتگو، سوال و به چالش گرفتن را فراهم کنید. بگذارید دانش آموزان هر یک از نقطه نظر خود به موضوعات بحث نگاه کنند و در طرح سوال، نقد و به چالش گرفتن دانش آزاد باشند. دانش آموزان در کلاس هایی که معلم، قاطعانه صحبت می کند، اطلاعات را بدون هیچ شک و شبهه ای در اختیارشان قرار می دهد و به جای طرح سوال، پاسخ ها را مطرح می کند، با مباحث درس درگیر نمی شوند و با فاصله نسبت به موضوع درس می ایستند.
محل مناقشه در باب موضوعات بحث را یادآوری کنید:
برای اینکه بتوانید فضای تفکر انتقادی و رو به رو شدن با عدم قطعیت را در کلاس تقویت کنید، سعی نمایید دیدگاه های مختلف و اغلب متناقضی که در باب یک مبحث درسی وجود دارد را نشان دهید. اغلب نظریات علمی، ماهیتی دیالکتیکی دارند به این معنا که تقریبا در اکر مواقع در مورد هر نظریه علمی می توان موارد نقض و ضد آن را یافت. دیدگاه های نظریه پردازان اغلب متفاوت و یا حتی متناقض است و بسیاری از مباحث علمی محل مناقشه بین نظریه پردازان و متفکران هستند. چکیده ی بحث های متفاوت را در مورد یک موضوع یا سوال واحد که در محافل علمی مورد بحث است انتخاب کنید و برای دانش آمزوان بازگو کنید و از آنها بخواهید در مورد نقاط قوت و ضعف هر نظریه فکر کنند.
نشان دهید که فرایند کشف اغلب آشفته و غیر خطی است.:
علیرغم روند و روش علمی که در بسیاری موارد منجر به پیشبرد علم و اختراعات و اکتشافات شده است، لحظه های بدع و منحصر به فردی در تاریخ علم وجود دارد که دانشمندان یا نظریه پردازان از طرق غیر معمول موفق به کشف یا اختراع مهمی شده اند. خوب است که دانش آموزان بدانند بسیاری از آنچه امروز از حقایق علمی به شمار می رود در اثر حسن تصادف، آژمون و خطا، اشتباهات و یا بخث و اقبال یه دست آمده اند. به نظر پروفسو فایراشتاین، علم از مجموعه ای از کورمال- کورمال رفتن ها، گشتن ها، جستجو کردن ها، آزمون و خطاها، کوشش و مداومت ها، و لحظه های کشف و شهود تشکیل شده است و این چیزی است که روش علمی از بطن آن شکفته و زاده شده است و این چیزی است که همیشه علم را تازه و خلاق و شگفت انگیز نگاه می دارد.