عبدالرضا ناصرمقدسی . متخصص مغز و اعصاب، عضو هیاتعلمی مرکز تحقیقات «اماس»
وقتی خبر اهدای جایزه بسیار معتبر «فیلدز» به دکتر «مریم میرزاخانی» را شنیدم، علاوه بر اینکه شعفی وصفناپذیر در من ایجاد شد، به یاد خاطرههای دور افتادم؛ زمانی که من نیز دل در گرو ریاضی و منحنیهایش داشتم و آرزویم این بود که روزی روزگاری، ریاضیدان بزرگی شوم. زمانه اما طور دیگری رقم خورد. من راهی رشته پزشکی شدم. گرچه در تمام این سالها ریاضی هیچگاه از من جدا نبوده است، اما آرزوی اینکه پشت میز دانشگاه ریاضی بخوانم چون حسرتی بزرگ تمام زندگی مرا تحتتاثیر قرار داده است. برای همدورهایهای من «مریم میرزاخانی» یک نام آشناست. آن روزگاران برای امثال من که تمام زندگیشان را ریاضیات تشکیل میداد، المپیاد ریاضی یک آرزوی بسیار بزرگ بود.
سال سوم دبیرستان بودم که با تیم استانی راهی مرحله نهایی المپیاد شدم. از آن سال بهبعد من امتحانهای بسیاری را پشتسر گذاشتهام، ولی آن اردوی یک هفتهای المپیاد ریاضی که در مشهد برگزار شد، نقطهعطفی در تمام زندگی من و یکی از بهترین خاطرات تمام دوران زندگیام است. ما بحثهای پرشوری در باب ریاضی و ماهیت آن داشتیم. یکی از شبها «رضا صادقی» میهمان ما بود. مشهور بود این دانشآموز مشهدی (که مدال طلای جهانی نیز داشت)، میتواند بهسرعت راهحلهای بدیعی برای مسایل سخت و پیچیده پیدا کند. آن شب متوجه شدم که او شعر نیز میگوید. هیچگاه فکر نمیکردم که سهسال بعد باید خبر فوت او را بهدلیل آن حادثه تلخ اتوبوس بشنوم. خبر فوت «رضا صادقی»، خبر فوت «علیرضا سایبان» که از کودکی با هم دوست بودیم و خبر فوت «آرمان بهرامیان» و... .
در اردوی المپیاد بود که «مریم میرزاخانی» را دیدم. او در سال گذشته، مدال طلای المپیاد جهانی را برده بود و همگان میدانستیم که یکی از شانسهای اصلی کسب مدال جهانی در المپیاد پیش روست که همینطور نیز شد. خاطرم هست که در روز دوم امتحان ما باید یکبهیک بودن یک تابع را اثبات میکردیم. من دو صفحه پشت و رو نوشتم و فقط توانستم یکبهیک بودن تابع را در بعضی از شرایط خاص اثبات کنم. چندی بعد مجله المپیاد، راهحل «مریم میرزاخانی» را منتشر کرد. وقتی راهحل او را خواندم، بهقول معروف برق از سرم پرید. او در نصف صفحه، بهزیبایی تمام یکبهیک بودن تابع را اثبات کرده بود. از همان زمان مشخص بود که «مریم میرزاخانی» آیندهای بسیار درخشان خواهد داشت. از آن بهبعد موفقیتهای پیدرپی او را دنبال میکردم و وقتی خبر برندهشدن جایزه «فیلدز» را شنیدم، از ته دل بسیار خوشحال شدم.
یکی از بهترین کتابهایی که من خواندهام کتاب «ریاضیدانان نامی» اثر «اریک تمپلبل» با ترجمه عالی «حسن صفاری» است. این کتاب را در دوران راهنمایی خواندم ولی چنان انرژیای به من داد که هنوز که هنوز است، بعضی از فصلهای آن را دوباره و دوباره میخوانم. این کتاب همانطور که از نام آن برمیآید، شرح حال تعدادی از بزرگترین ریاضیدانان طول تاریخ است. در بین این ریاضیدانان نام دو بانو نیز وجود دارد: «امی نوتر» و «سونیا کوالوسکی». مطمئنم که نام «مریم میرزاخانی» نیز بهزودی در کنار و چهبسا بالاتر از این ریاضیدانان نامی قرار خواهد گرفت. گرچه راه من از دوستانم جدا شد و من وارد وادی بیماری و درمان بیماران شدم ولی در تمام این سالها، هیچگاه از ریاضی جدا نبودهام. البته دیگر بسیاری از مفاهیم ریاضی را متوجه نمیشوم. یادم رفته انتگرال به چه معنا بود، اصل لانه کبوتری چه میگفت، در هندسه ریمانی چه بر سر فضا میآمد، فرضیه پیوستار کانتور به چه معنا بود، ولی بهشدت درگیر دو موضوع هستم: اولا مفاهیم ریاضی چه هستند؟ آیا واقعیت خارجی دارند؟ آیا مفاهیم ریاضی همچون مجموعه و خط و نقطه مفاهیمی واقعی هستند یا نه و آیا ریاضی و مفاهیم آن جزیی از توانایی شناختی ماست که بهموازات سایر تواناییهای شناختی در انسان رشد کرده و سبب تسهیل ارتباط ما با جهان پیرامونی میشود؟ و در ادامه همین سوال، موضوع دوم مطرح میشود که آن چگونه ذهنی است که میتواند در چنین حد اعلایی، مفاهیم کاملا انتزاعی و پیچیده ریاضی را پردازش کند؟ آیا ذهنی متفاوت است؟ این ذهن چگونه جهان را میبیند؟ چگونه جهان را درک میکند؟
پاسخ این سوالها را نمیدانم. زمانی «برتراند راسل» از زیبایی ریاضیات سخن گفته بود. ریاضی زیباست ولی بهگمان من، بهعنوان یک متخصص مغز و اعصاب، ذهنی که چنین مفاهیمی را پردازش میکند، زیبایی دوچندانی دارد.