بنیاد ویلیام و فلورا هیولت1، در راس یک شبکه ارتباطی وسیع بین مدارس در کالیفرنیای امریکا است که متعهد به اجرای پروژه یادگیری عمیق2 در مدارس هستند. این شبکه که به طور وسیعی در میان مدارس در حال گسترش است با این دیدگاه کار خود را آغاز کرده که یادگیری عمیق تنها وابسته به موفقیت تحصیلی و نمرات بالا در دروس نیست بلکه زمانی یادگیری عمیق رخ می دهد که عناصر مختلف دیگری نیز همزمان با موفقیت تحصیلی گردهم آیند. در مدل یادگیری عمیق سه رکن اصلی حضور دارند که تقویت و پرداختن به هر یک از این حیطه ها منجر به یادگیری ماندگار و موثر می شود: حیطه شناختی، حیطه درون فردی و حیطه اجتماعی.
حامیان مدل یادگیری عمیق بر این باورند که تنها زمانی یادگیری به طور موثری صورت می گیرد که تمام این حوزه ها همزمان درگیر شوند و یادگیری از سطح به عمق حرکت کند. در این مدل، نگرش سنتی به آموزش مبتنی بر حافظه و یادگیری دروس در حوزه های علوم، ریاضی و زبان با حیطه های دیگری نظیر روابط اجتماعی و ارتباط درونی با خویشتن دانش آموزان پیوند می خورد.
منتقدین نظام آموزشی کنونی در جهان، بر این باورند که مدارس تنها به پرورش مهارت های شناختی دانش آموزان اهمیت می دهند و موفقیت در امتحانات و کسب نمرات بالا در علوم و ریاضی منتهی آمال نظام آموزشی در جهان است حال آنکه حتی این هدف نیز بدون در نظر گرفتن سایر جنبه های رشد کودکان و نوجوانان نمی تواند به طور مطلوب محقق شود. جوانانی که در چنین نظام آموزشی تعلیم دیده اند وقتی بعد از فارغ التحصیلی وارد بازار کار می شوند، قابلیت انطباق با نیازهای جهان واقعی را ندارند. مهارت های ارتباطی و قابلیت استفاده از دانش خود در عرصه عمل را کسب نکرده اند و بدون کارورزی در محیط کار واقعی، نمی توانند از دانش خود استفاده کنند. به این ترتیب نظام آموزشی به خصوص در دوره متوسطه، فاصله زیادی با تقاضای بازار کار و نیازهای اجتماعی واقتصادی کشورها دارد.
از این گذشته حتی وقتی نوجوانان وارد محیط های آموزش عالی می شوند، نمی توانند از مهارتها و دانش اندوخته خود در سطح دبیرستان برای هماهنگ شدن با اقتضائات مسیر حرکت علم و دانش به خصوص در حوزه حل مسئله، تفکر انتقادی و تفکر خلاق در دوره تحصیلات دانشگاهی استفاده کنند. از این رو به نظر می رسد شکاف عمیقی بین آنچه نظام آموزشی کنونی در حال تولید است با آنچه نیازهای یک جامعه مدرن و پویا است وجود دارد.
مدل یادگیری عمیق چیست؟
همان طور که اشاره شد مدل یادگیری عمیق به ایجاد ترکیبی از دانش، مهارت ها و بینش در نظام آموزشی معتقد است برخی از مواردی که این مدل به آنها می پردازد در اینجا فهرست شده اند:
- تسلط بر محتوای درسی: موفقیت در یادگیری دروس، چه در حوزه علوم، ریاضی، زبان و چه در هنر آنچنان که تا کنون در مدارس پیگیری شده یکی از اهداف انکار ناپذیر مدل یادگیری عمیق است این مدل تعهد زیادی به موفقیت تحصیلی دانش آموزان دارد.
- تفکر انتقادی و حل مسئله: در این مدل، تفکر انتقادی، تحلیلی و خلاق تشویق می شود. دانش آموزان فرامی گیرند چگونه مسائل را نقد و تحلیل کنند، پرسشگری نمایند و چگونه پاسخ سوالاتشان را بیابند. آنها می توانند راه حل های خودشان را برای مسائل پیچیده پیدا کنند و در این مسیر خلاق باشند.
- همکاری: کارهای گروهی و فعالیت های تیمی یکی از مهم ترین بخش های آموزش در مدل یادگیری عمیق است. فعالیت های گروهی نه تنها عمیق یادگیری مشارکتی را بیشتر می کند بلکه مهارت های ارتباطی و تعامل موثر افراد را با یکدیگر فراهم می کند. مشورت، همکاری و تلاش در جهت هدف مشترک در این مدل مورد تاکید قرار می گیرد.
- ارتباط موثر: دانش آموزان یاد می گیرند چگونه از طریق صحبت کردن و نوشتن، به بهترین صورت منظور خود را برسانند. گوش دادن، بازخورد و برقراری ارتباط با مخاطبان به دانش آموزان آموزش داده می شود.
- یادگیری مستقل: دانش آموزان مهارت اتکا به نفس و یادگیری مستقل را می آموزند. در این مدل دانش آموزان قادر می شوند خودشان مسئولیت درک و یادگیری را به عهده بگیرند، مدل ذهنی خودشان را بسازند و بر اساس سبک یادگیریشان، درس ها را بیاموزند. این دانش آموزان روش تعیین هدف، برنامه ریزی و حرکت در مسیر اهداف را می آموزند و قادر می شوند در مسیر هدف خود از شکست ها و پیروزی ها درس بگیرند و انگیزه درونی شان را برای یادگیری از دست ندهند.
- ساختار ذهنی آکادمیک: دانش آموزانی که ساختار ذهنی آکادمیک دارند، اعتماد به نفس بالایی دارند و به توانایی ها و نقاط قوت خود باور دارند. آنها با شناخت ضعف ها و کمبودهایشان، از سد ناملایمات و مشکلات می گذرند زیرا به موفقیت باور دارند. آنها راه یادگیری و حمایت از خود و دیگران را آموخته اند و ارتباط بین درس ها ودنیای واقعی را درک کرده اند و برای موفقیت در آینده خود برنامه ریزی می کنند.
آیا مدل یادگیری عمیق در عمل نیز موفق است؟
موسسه پژوهش در امریکا3 AIR یه تازگی مجموعه تحقیقاتی را منتشر کرده که میزان موفقیت مدل یادگیری عمیق را در سطح وسیعی از مدارس بررسی نموده است. در یک نمونه از این تحقیقات 13 مدرسه تحت شبکه بنیاد هیولت با مدارسی با پیشینه جمعیتی مشابه مورد بررسی قرار گرفتند. این مدارس با دقت کافی در نمونه گیری انتخاب شدند که از نظر خصوصیات منطبق با جامعه واقعی باشند یعنی مدارسی که امتحان ورودی بر دانش آموزان با معدل خوب را نداشتند، از نظر ویژگی های فرهنگی، نژادی و اقتصادی در سطح مشابهی باشند. در این مجموعه تحقیقات، این موسسه پژوهشی به این نتیجه رسید دانش آموزانی که تحت شبکه یادگیری عمیق، تعلیم دیده بودند در چهار سال پیاپی در دبیرستان، بیش از 9% بیشتر از دانش آموزان مدارس گواه، نمرات بالاتری در امتحانات درسی گرفتند.
این دانش آموزان نه تنها در امتحانات عادی دروس بلکه در امتحاناتی که به سنجش تفکر انتقادی و قابلیت حل مسئله می پرداختند و آزمون های پیشرفته و با پیچیدگی بیشتر مانند آزمون پیزا4 نیز به طور معنای داری نمرات بالاتری کسب نموده بودند. دانش آموزانی که یادگیری عمیق را تجربه کرده بودند نه تنها در دروس و امتحانات عملکرد بهتری داشتند بلکه از نظر مهارت های ارتباطی، رضایت از تحصیل، انگیزه درونی، فاکتورهای روانی- عاطفی نیز نمرات بالاتری نسبت به گروه شاهد به دست آوردند.
تنها نکته ای که محققان متوجه تفاوت معناداری بین این گروه و گروه شاهد نشدند، در آزمون خلاقیت بود. تحلیل پژوهشگران این است که پروژه های عملی که در مدارس تحت مدل یادگیری عمیق به دانش آموزان داده می شود احتمالا بسیار منظم و ساختارمند هستند و مقید بودن به حفظ نظام و ساختار از پیش تعیین شده این پروژه ها، سبب محدود شدن قوه خلاقیت در این دانش آموزان می شود. و همین موضوع متخصصان فعال در این مدل آموزشی را به فکر تغییر و اصلاح سیستم پروژه های عملی و سایر فعالیت های آموزشی این مدارس انداخت.
اما به طور کلی می توان به این نتیجه رسید که بر اساس پژوهش ها مدل یادگیری عمیق، تاثیر مشخص و مهمی نه تنها بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان داشته بلکه به طور چشمگیری، مهارت های اجتماعی، خودشناسی و انگیزه درونی دانش آموزان برای یادگیری را نیز افزایش داده است.