يکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳
يکشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۴ 4261 0 3

نقد و نگاهی بر اساس چالش نظری استیون پینکر و جرج لیکاف

روان‌شناسی مغزمحور و طبیعت انسان

چالش نظری دو متفکر زبان‌شناس معاصر، استیون پینکر و جرج لیکاف، تمایل به تعمیم و گسترش به حوزه اندیشه اجتماعی، جامعه‌شناسی و سیاست دارد. نقد و نگاه من به نظریات این دو متفکر در این مقاله بر اساس بینشی نشأت‌گرفته از روان‌شناسی برخاسته از مطالعاتی امروزین است که ذهن و شناخت اجتماعی انسان را در رابطه با فعالیت مغز در پیوند با بدن انسان تبیین می‌کند.

بدیهی است که بحث مناقشه‌آلود استیون پینکر و جرج لیکاف در عرصه نظریات سیاسی و جامعه‌شناسی می‌تواند توسط متخصصان عرصه علوم اجتماعی و سیاست، مورد نقد و بررسی جامع‌تری قرار گیرد. اما چون هرکدام از آنها در متن این کشمکش نظری، سعی به علمی‌تر جلوه‌دادن نظریات خود با تکیه به پیشرفت‌ها در زمینه علوم‌شناختی و مغزپژوهی داشته‌اند، بی‌مناسبت نیست که ادعاهای آنها از نظر مطابقت نظریاتشان با دستاوردهای علمی در این زمینه‌ها نیز مورد بررسی قرار گیرد.

استیون پینکر و جرج لیکاف هردو از زمره دانشمندانی‌اند که اصول تکامل طبیعی داروینی را اساس علمی کار خود قرار می‌دهند. آنها وقتی از طبیعت، فطرت یا سرشت انسان حرف می‌زنند، راجع به آن بخش از وجود انسان می‌گویند که در طی تاریخی به عظمت شکل‌گیری طبیعت روی زمین، نتیجه تجربه طولانی سازگاری با محیط طبیعی زیست و حفظ آن در دستگاه ژنتیکی و اپی-ژنتیکی درون‌تنی برای رسیدن به هیئت انسانی به شکل جهان‌شمول امروزین است. آشکار است که موضوع مورد اختلاف اساسی این دو دانشمند در تفسیر سرشت و خصلت‌هایی است که در طول تاریخ طولانی تطور طبیعی، در ساختار زیستی بدن ما انسان‌ها نهادینه شده است.
 
پینکر به ما هشدار می‌دهد که در معادلات زندگی، تأثیر این محدودیت طبیعی و فطری به‌ارث‌رسیده از اجداد خود را نباید فراموش کنیم. آنچنان که به نظر او اکثر مصلحان اجتماعی دوران روشنگری چنین کرده و انسان را لوح نانوشته‌ای تصور کرده‌اند که با تغییرات اجتماعی مناسب، می‌توان نقش دلخواهی بر آن زد. اما لیکاف، سرشت انسان را در طول تکامل حاصل انتخابی طبیعی می‌داند که در گروه‌های انسانی رخ داده و ماهیتی جمعی دارد و ماندگاری سازگارانه آن تنها تأمین‌کننده منافع فردی نبوده، بلکه برای رفع نیازهای گروهی لازم بوده است.
 
این اختلاف ناشی از دوگانه‌پنداری فرد و جمع در امر تبیین اصل انتخاب طبیعی در تکامل انسان، مایه جدل اصلی در میان بسیاری از دانشمندان این عرصه است و شاید هم خود زاییده دو نوع جهان‌بینی و موضع سیاسی-اجتماعی و حاصل تعصبات باورمندانه باشد. با بینش جدید در روان‌شناسی مغزمحور، این جدل شاید نتیجه نوعی محدودیت دید ما انسان‌ها باشد که  تضاد و تقابل حتمی بین منافع فرد و جمع قائلیم و همزیستی رقابت با رفاقت را غیرممکن می‌دانیم. درهرحال، رجوع به دانسته‌های امروزین ما در مورد کارکرد مغز اجتماعی در تنظیم رفتار، شاید معیار و محکی هرچند موقت و ناقص برای سنجش صحت‌و‌سقم نظریات چالش‌برانگیز پینکر و لیکاف باشد.

در رویکرد پینکر برپایه روان‌شناسی تکاملی، مغز چون جعبه ابزارآلاتی است که هرکدام از ابزارهای فراوان داخل آن، به طور نیمه‌مستقل برای کار خاصی در سازش با محیط، تکامل پیدا کرده‌اند و از نظر کارکردی ربطی علت و معلولی به ابزار پهلویی خود ندارند و تأثیر تعیین‌کننده‌ای بر دیگری نمی‌گذارند. البته این ابزارهای نیمه‌مستقل مغزی که هرکدام کارشان بخشی از کار ذهن چندمنظوره انسان را انجام می‌دهند، چون ابزارهای رایانه‌ای هستند که کار رایانش اطلاعات ویژه‌ای برعهده آنها واگذار شده که برای فهم آنها می‌توان از مهندسی معکوس استفاده کرد. اکثر شواهد مغزپژوهی امروز با تصور رایانه‌ای از ابزارهای چندمنظوره نیمه‌مستقل و متفاوت ذهن، ناشی از فشار انتخاب طبیعی تکاملی، که مورد نظر پینکر است، مطابقت ندارد. پینکر، عواطف، زبان و عقل را هم جداگانه در خدمت برآوردن نیازهای سرشت فردی انسان می‌داند. به نظر او نفوذ عقلانیت در تار‌و‌پود فرهنگ انسانی، موجب داد‌و‌ستد بین افراد و رشد اخلاق بر اساس قوانین اقتصادی بازار و منفعت‌طلبی فردی و رقابت آزاد شده است. به‌همین‌دلیل در کتاب «لوح نانبشته» به ارزیابی اخلاقی عقاید بخش بزرگی از متفکران و مصلحان اجتماعی در زمان روشنگری تا پسامدرنیسم می‌پردازد و به آنها ایراد می‌گیرد که طبع و سرشت انسانی را در نظریات خود نادیده گرفته‌اند. به نظر او در سنت جامعه‌شناسی از دوران افلاطون تا مارکس، دورکهایم و وبر، حتی در دوران پسامدرنیسم، به طرز اشتباهی، هویتی ساختارمند و به‌هم‌پیوسته‌ای از جامعه ارائه می‌شود که گویی افراد شهروند تشکیل‌دهنده آن، برخوردار از سرشتی با غرایز فردی تعیین‌کننده نیستند.
 
پینکر، درعوض، سنت قرارداد اجتماعی- اقتصادی مطروحه توسط ماکیاولی، هابز، لاک و به‌دنبال آنها، نظریه عقلانی و انسان اقتصادی امروزین را حاصل نظمی براساس منافع شخصی و فردی در داد‌و‌ستدهای عقلانی افراد جامعه می‌داند. بنابراین او تنها برای تشکیلاتی عقلانی بر اساس  انضباط و اطاعت، جدایی و استقلال کامل قوای سه‌گانه مملکتی جهت کنترل کامل و نظارت قراردادی برای جلوگیری از فاجعه‌آفرینی خوی فردگرای منفعت‌طلب انسان، درعین‌حال رونق بازار آزاد اقتصادی برای کسب سود، ارزش اخلاقی قائل است. جالب است چون پینکر در این راستا، در چارچوب تنگ تأمین منافع شخصی در سیر تکاملی انسان، نمی‌تواند برای هنر جایگاهی قابل‌اعتنا پیدا کند، آن را محصول جانبی و فرعی تکامل، چون دسری خوشمزه مثل کیک پنیری، پس از غذای اصلی می‌داند.

اما به نظر جرج لیکاف، نظریه ذهن بر اساس روان‌شناسی تکاملی پینکر بسیار قدیمی و از اعتبار ساقط است و به عقاید قرن‌هفدهمی شبیه است. به نظر لیکاف، علوم‌شناختی مدرن، دوران روشنگری نوینی را طلب می‌کند. او اینکه ذهن را مشتمل از ابزارهای رایانه‌ای مستقل یا نیمه‌مستقل بدانیم که تحت فشار انتخاب طبیعی، در جهت تأمین منافع فردی بر اساس رقابت هدایت می‌شود، را بیشتر ناشی از علمی عقب‌مانده و آلوده به غرایض سیاسی محافظه‌کارانه مدافع بازار آزاد می‌داند. به نظر لیکاف، نیروی محرکه مغز انسان منافع شخصی و فردی نیست، بلکه احساس عاطفی همدلانه با دیگری، هسته اصلی سرشت انسان در انتخابی طبیعی و جمعی در تکامل را تشکیل می‌دهد. این مدعای لیکاف بر اساس یافته‌های عصب‌پژوهی اجتماعی در زمینه کشف نظام نورون‌های آینه‌ای در مغز و انتقال سریع و خودکار احساس‌ها و عواطف از طریق سیستم حرکتی و ردوبدل‌شدن علائم از طریق کنش‌های بینافردی و بیناذهنی، انسان را به طور سرشتی در رابطه با دیگری قرار می‌دهد و منافع انسان را از محور فردیت محض خارج می‌کند و به آن معنای وسیع‌تری می‌دهد و به این ‌وسیله دیگری می‌تواند بخشی از خود شود و برعکس. اما لیکاف این یافته‌های عصب‌پژوهانه را پشتوانه نظریه استعاره‌شناختی خود در زبان‌شناسی قرار می‌دهد که محور اختلاف او با پینکر از جمله چامسکی است.
 
لیکاف قبول ندارد که زبان ابزاری مستقل، جدا از ساختارهای بنیادین شناخت انسان باشد. به نظر او استعاره‌های شناختی پیش‌زبانی که قبل از زبان در مغز شکل می‌گیرند، رابطه معناداری بین موقعیت جسمانی با جهان بیرون برقرار می‌کنند، که مقدمه تکوین زبان در انسان است. بنابراین ابزار زبانی پیوندی ریشه‌دار با سایر پیش‌زمینه‌های شناختی در مغز و ذهن انسان دارد و به‌هیچ‌وجه مستقل از سایر توانایی‌های زیستی وابسته به جسم نیست. البته بسیاری از یافته‌های علمی مغزپژوهی امروز این ادعای لیکاف را تأیید می‌کنند. انتقاد مهم دیگر او به عقاید پینکر، جدا و مستقل‌دانستن عقلانیت از تعلقات هیجانی عاطفی و احساسات آدمی است. به نظر پینکر، احساسات و هیجانات ناشی از آن، به‌طورکلی ساختار عواطف، نقشی متضاد با تفکر عقلانی دارد و اغلب مختل‌کننده عقل است و بنابراین به نظر او عقل ناب می‌بایست آلوده به احساسات و عواطف نباشد و به صورت ابزار مستقل ذهنی در نظر گرفته می‌شود. درحالی‌که تمامی شواهد علمی مغزپژوهی جدید نشان می‌دهد بدون پیش‌زمینه عواطف، شامل احساسات و هیجانات مربوط به آن، وجود عقل در انسان غیرقابل‌تصور است. طبق نظر لیکاف، مانند بسیاری از عصب‌پژوهان امروز، عقل انسان، تمام و کمال وابسته به احساسات و هیجانات بنیادین و اولیه انسانی است. عقل مستقل، ادعایی بدون‌پایه و غیرمنطبق با دانسته‌های امروزین ما در علم مغزپژوهی است.
 
لیکاف، اساس زبان و عقلانیت انسان را در رابطه با ساختار استعاری تکوین حس و حرکت جسمانی انسان می‌داند که در بافت و شرایط تجربی و اجتماعی در طول زندگی ساخته می‌شود. بنابراین تجربیات اولیه زندگی در رابطه با دیگران در چگونگی شناخت ما تأثیر عمیقی برجا می‌گذارد. براین‌اساس لیکاف به دو مدل شکل‌گیری استعاری شناخت در جامعه آمریکایی می‌پردازد، که در سیاست نیز بازتاب پیدا می‌کند. او در شرایط خاص آمریکا به تحلیل رشد دو نوع جهان‌بینی سیاسی و اساس اخلاقی آن در قالب دو حزب غالب جمهوری‌خواه و دموکرات می‌پردازد. به نظر لیکاف هسته استعاری این اختلاف و تضاد در جهان‌بینی، در نوع تربیت فرزند در خانواده آمریکایی، قابل پیگیری است. در خانواده محافظه‌کار جمهوری‌خواه پدرسالار، پرورش فرزندان به معنای ایجاد انضباط فردی در جهت آمادگی برای رقابت و بقا در جدال زندگی است.
 
بنابراین پاداش و تنبیه، اصل محوری در تربیت فرزندان است. موفقیت، پاداشی در ازای رعایت اخلاق رقابتی برای کسب امتیازات فردی است. پدر مسئول اجرا و دفاع از دستورات اخلاقی پرورش فرزندان و حفظ خانواده از تهدیدات خارجی است و مادر مسئول مراقبت‌های روزانه و حفظ شئونات فرماندهی پدر است. و به‌این‌ترتیب پاداش در قبال انضباط تضمین می‌شود. به نظر لیکاف، استعاره نقش پدر در خانواده را دولت محافظه‌کار جمهوری‌خواه در آمریکا بازی می‌کند و نمود آن در اقتصاد چیزی است که پینکر از آن دفاع می‌کند. بازار آزاد چون پدر سخت‌گیر و مستبد، انضباط را پاداش می‌دهد و بی‌انضباطی را تنبیه می‌کند. این نوع عقل، اساس مکانیسم بازار است که پیوند بین انضباط و کرامت انسانی در سطح فردی را مستحکم نگه می‌دارد. براین‌مبنا، برای محافظه‌کاران، اصول اولیه بازار آزاد، ارزش اخلاقی تولید می‌کند. در چنین سیستم فکری‌ای، دخالت دولت توسعه‌گرا، اغلب در تولید سرمایه در بازار آزاد، مانع‌ساز، زیانمند و فرصت‌بر‌باد‌ده است، چون اغلب آزادی منفعت‌جویانه افراد و شرکت‌ها را محدود می‌کند. مالیات دولت بر دارایی ثروتمندان، نوعی تنبیه افراد موفق در کارشان است. رونق فعالیت اتحادیه‌ها و قوانین کار، محدودیت در سود ایجاد می‌کنند.
 
تأمین بهداشت، تعلیم و تربیت و امنیت اجتماعی می‌بایست بر اساس توان مالی افراد توزیع شود. اما به نظر لیکاف، مدل جایگزین و قابل‌قبول او استعاره‌ای از خانواده است که در سیاست حزب دموکرات آمریکا مشهود است. در این مدل والدین در پی مهیاکردن محیطی سرشار از احساسات دوجانبه همدلانه و پرورش فرزندان بر اساس فهم و درک متقابل هستند. به نظر لیکاف این مدل با طبیعت انسان سازگارتر است و محیط رفیقانه‌ای را برای انتخاب آزادانه و داوطلبانه، نه اجبارانه و تحمیلی برای تعیین راه و روش زندگی ایجاد می‌کند. و باعث رشد مؤسسات مدنی برای ارتقای نظام حمایت اجتماعی با کمک دولت به‌عنوان نماینده اکثریت می‌شود. به‌وضوح می‌بینیم که طرح توسعه نظریه استعاره‌شناختی در زبان‌شناسی از طرف لیکاف، او را قائل به دو نوع خانواده، به نمایندگی از دو حزب اصلی می‌کند که در سیاست آمریکا، فعال هستند. او طبق این نظریه، سیاست حزب دموکرات آمریکا را با طبیعت گروهی هم‌احساسانه و همدلانه انسان منطبق می‌بیند، و قانون اساسی آمریکا را منطبق با آن می‌داند، و برداشت‌های حزب محافظه‌کار جمهوری‌خواه را درخصوص اصل‌بودن منافع شخصی در طبیعت انسان و منعکس‌بودن آن در قانون اساسی آمریکا باطل می‌داند.
 
از طرف دیگر، پینکر، سیاست و اخلاق وابسته به حزب دموکرات را مخرب و مخالف طبیعت فطری انسان و قانون اساسی آمریکا معرفی می‌کند. جالب است که لیکاف نیز چون پینکر، می‌خواهد از مدخل ورود به نظریه زبان‌شناسی، گره همه مشکلات را باز کند و از طریق توسعه نظریه استعاره جسمانی به زبان سیاست، خود را آنچنان صاحب آگاهی از فعالیت ناآگاهانه ذهن دیگر شهروندان آمریکایی بداند که اجازه داشته باشد تا  نسخه سیاسی اخلاقی برای همه صادر کند و بخواهد ذهن ناآگاهشان را به راه خیر هدایت کند. بنابراین لیکاف نیز متأسفانه در دامی می‌افتد که پینکر در آن گرفتار آمده است و گویی این سرنوشت تمامی زبان‌شناسانی است که به نظریه‌ای علمی نزدیک می‌شوند، ولی آن نظریه را به باوری متعصبانه درمی‌آورند که در همه زمینه‌ها کارساز باشد تا بتوانند تمامی مسائل بشری، در عرصه‌های مختلف تاریخی اجتماعی و سیاسی را یکجا با تفسیری زبانی حل کنند. نظریه زبان‌شناسی لیکاف شاید نزدیک‌ترین و ملموس‌ترین نظریه‌ها در انطباق با یافته‌های اخیر در عرصه مغزپژوهی اجتماعی و روان‌شناسی مغزمحور باشد.
 
اما نباید این نظریه علمی را از طریق زبان‌شناسی به تمامی شئونات انسانی تعمیم داد، و به حد حقیقتی مطلق و بی‌رقیب و حلال همه مشکلات در عرصه اجتماعی، سیاسی رساند و با تبلیغاتی همه‌جانبه و آیینی، سعی به باوراندن آن به دیگران کرد. اگر عمیقا با مفاهیم امروزین مطرح در مغزپژوهی اجتماعی درباره تعریف و تفسیر و معنای  علم به‌عنوان محصول ذهنی انسان دقت کنیم، متوجه می‌شویم که تا چه حد نظریه‌های علمی باید از حقیقت مطلق‌شدن و به حتمیت تام درآمدن فاصله بگیرند تا ارزش و اعتبار علمی خود را از دست ندهند. در ضمن اینکه علم مغزپژوهی امروز به ما هشدار می‌دهد که تا چه حد ممکن است نظریه‌های علمی به مقاصد و غرایض ناآگاهانه آلوده باشند و تحت هدایت باورهای ازپیش‌آماده ما قرار گیرند. فراموش نکنیم که سخت نخواهد بود با تعمیم و مطلق جلوه‌دادن نظریه‌های علمی بتوان آنها را به باورهای آیینی خطرناک و سوءتفاهمات آسیب‌رسان به جامعه و بشریت تبدیل کرد.
 
در طول تاریخ می‌بینیم که این نوع سوءاستفاده از علم و تبدیل آن به باور ایمانی، موجب بدنامی علم شده است. روان‌شناسی مغزمحور، علم را چون چراغی می‌داند که شرایط و موقعیت را تا اندازه‌ای روشن نگه می‌دارد تا بتوانیم وسعت بیشتری را ببینیم و این دید گسترده‌تر به ما مجالی می‌دهد تا منافع فردی خود را در تضاد با خواسته‌های دیگران نبینیم و رقابت را در تناقض با رفاقت تصور نکنیم و به ابعاد فضیلت اخلاق جمعی خود بیفزاییم و همچنان به امید روزی باشیم که در شرایط زیستی مناسب از نظر اجتماعی و فرهنگی، امکان تحقق این مهم فراهم آید.

آی هوش: گنجینه دانستنی ها و معماهای هوش و ریاضی

نظراتی که درج می شود، صرفا نظرات شخصی افراد است و لزوماً منعکس کننده دیدگاه های آی هوش نمی باشد.
آی هوش: مرجع مفاهیم هوش و ریاضی و انواع تست هوش، معمای ریاضی و معمای شطرنج
 
در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان، رعایت برخی موارد ضروری است:
 
-- لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
-- آی هوش مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
-- آی هوش از انتشار نظراتی که در آنها رعایت ادب نشده باشد معذور است.
-- نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.
 
 
 
 

نظر شما

پرطرفدارترین مطالب امروز

قواعد بخش پذیری بر اعداد  1 تا 20
زندگینامه ریاضیدانان: رویا بهشتی زواره
بررسی تعلیم و تربیت از دیدگاه جان دیوئی
طنز ریاضی: لطیفه های ریاضی!
طنز ریاضی: اثبات 5=2+2
زندگینامه ریاضیدانان: جان فوربز نش
تعاریف و مفاهیم: قضیه حمار
طنز ریاضی: اثبات 2=1
روش چندحسی فرنالد