دکتر امیر مثنوی عضو هیات علمی گروه علوم تربیتی دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز
مدرسه از دیرباز محل اصلی آموزش و پرورش بوده است. در مدارس علاوه بر آموزش و ارائه اطلاعات موردنیاز برای زندگی روزمره و آینده، به پرورش مهارتهای ذهنی و یا به بیانی دیگر بهبود فرایند تفکر در ذهن یادگیرنده توجه میشود و تلاش میشود تا افراد برای زندگی آینده بر اساس مهارتهای کسبشده آماده شوند.
به اعتقاد گیلفورد و بونو، تفکر در انسان به سه دسته تقسیم میشود: تفکر منطقی، تفکر انتقادی و تفکر خلاق. تفکر منطقی شامل فرایندی است که در آن فرد میتواند براساس تجربه عملی و ظرفیت ذهنی خود یک مسئله یا کار را حل کند و به نتیجه مطلوبی برسد.
توانایی تفکر انتقادی مهارتی است که باید آموخته شود و به معنی تفکر صحیح برای ارزیابی مسائل است. به بیانی دیگر، تفکر انتقادی در واقع روشی است که با بررسی اطلاعات داده شده به قضاوت در خصوص درست یا غلط بودن آن اطلاعات پرداخته میشود
.
تفکر خلاق نیز مهارتی است که از طریق آن، فرد مهارت حل مسئله و تصمیمگیری بر اساس ایدهها یا روابط جدید و همچنین توانایی یافتن و انتخاب راهحلهای جدید را میآموزد. در حقیقت تفکر خلاق تفکر ابتکاری و نوآور است.
گیلفورد در سالهای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ در مورد هوش و ساختار هوش مطالعات گستردهای داشت و مقالات و تحقیقات متعددی در این زمینه منتشر کرد. وی نتایج مطالعات خود را در کتابی تحت عنوان "ماهیت هوش انسانی" نگاشت و در این کتاب از دو اصطلاح تفکر واگرا و تفکر همگرا نام برد. به اعتقاد گیلفورد ویژگی تفکر همگرا، قفل شدن روی یک ایدهی مشخص یا ایدههای مشابه آن است.
افرادی که به شیوهی همگرا فکر میکنند، اگر یک پاسخ به ذهنشان برسد، دیگر بهسادگی نمیتوانند به پاسخ دیگری فکر کنند. اگر همچنین کنند، پاسخهای دیگر ماهیت متفاوتی نخواهند داشت؛ بلکه کمابیش تغییریافتهی همان ایدهی اصلی خواهند بود.
افرادی که تفکر همگرایانه دارند بهصورت مشخص، آشنا و سازمانیافته به مسائل نگاه میکنند و تفکری منطقی دارند. آنها جوابهای منطقی که در چارچوبهای عقلی و اندیشهای میگنجد را پیشروی مسائل میگذراند.
تفکر همگرا گونهای خاص از بینش و نگاه به محیط و اتفاقات پیرامون زندگی است که براساس پیشفرضها و راهحلهای منطقی که از قبل امتحان شدهاند و دیگران آنها را تجربه کردهاند انجام میشود. اما درمقابل، تفکر واگرا بر راهحلهای نوآورانه و خلاق متمرکز میشود. افرادی که تفکر واگرایانه دارند، معمولاً از روشهای غیرمعمول، خلاق و عجیب برای حل مسائل و چالشها استفاده میکنند.
تفکر واگرا درپی شکستن چارچوبهای ذهنی و کلیشههای معمول است و یکی از پیششرطهای مهم تفکر خلاق و خلاقیت بهحساب میآید. درواقع تفکر واگرا افراد را قادر میسازد که اطلاعات را سازماندهی کنند و جوابهای جدید بسازند. گیلفورد معتقد است در داشتن یک تفکر واگرا سه عامل دخالت دارند:
۱- سیالی (توانایی ارائه ایدهها یا راه حلهای متعدد برای یک مسئله)
۲- اصالت (توانایی تولید ایدههایی که قبلاً کسی ارائه نکرده باشد)
۳- انعطافپذیری (توانایی تفکر دربارۀ روشهای مختلف برای حل یک مسئله در زمان واحد)
بررسیهای انجامشده نشاندهنده این واقعیت است که در مدارس عمدتاً تلاش میشود تا دانش آموزان به نتایج منطقی و موردنظر معلم و برنامههای از پیش تعیینشده دست یابند که در نتیجه این رویکرد، پرورش افراد دارای تفکر تحلیلی و منطقی است که در حل مسائل عمدتاً به دنبال راهحلهای از پیش تعیینشده، درست و مشخص هستند.
با توجه به تعریف تفکر واگرا، خلاقیت مجموعه ویژگیها و تواناییهای فردی است. در واقع، خلاقیت همان تفکر واگراست، یعنی تفکر از جهات مختلف و ابعاد گوناگون. به بیانی دیگر در صورتی میتوان یک فرد را خلاق نامید که از ویژگیهای تفکر واگرا در فرایند حل مسئله استفاده کند و این مهارتی است که باید در دانش آموزان تا اندازه زیادی رشد کند چراکه زندگی در دنیای در حال تغییر مداوم که در آن نیمهعمر اطلاعات تا اندازه زیادی کاهشیافته و شاید به کمتر از یک سال رسیده باشد، بهجای تلاش در حفظ مطالب، نیازمند یادگیری حل مسائل کوچک و بزرگ است و اینگونه است که یک فرد برای زندگی در چنین محیطی آماده میشود و راه رسیدن به این توانایی، علاوه بر آموزش در خانواده نیازمند توجه بیشتر در مدارس است.
با این اوصاف بسیار روشن است که آینده کشور نیازمند افرادی است که توانایی خلق و ساختن به شکل جدید را داشته باشند چراکه با رشد و پیشرفت فناوری و پیدایش نیازهای جدید، بسیاری از مشاغل کنونی بهاحتمالزیاد در سالهای آینده کاربردی نخواهند داشت و کشور نیازمند پیدایش مهارتها و خدمات و امکانات جدیدی خواهد بود که فقط از راه خلاقیت و توسط انسانهای خلاق ایجاد و گسترش داده خواهند شد.
علاوه بر موضوع اشتغال، اختراعات، اکتشافات علمی و یا ایجاد مراکز علمی نوآورانه روی دیگر این سکه است که به پیشرفت کشور کمک شایانی میکند و در راستای رفع نیازهای جدید خواهد بود.
برای پرورش تفکر خلاق و خلاقیت باید برای دانشآموزان فضای مناسبی فراهم ساخت تا بتوانند بدون دغدغه و ترس از مورد قضاوت قرار گرفتن و مورد تمسخر قرار گرفتن از سوی معلم و یا سایر دانشآموزان، ایدههای ناب خود را ارائه دهند و آنها را در معرض آزمایش قرار دهند.
برای مثال معلمان مدارس میتوانند از روشهایی که در ادامه بیان میشوند در کلاس خود استفاده کنند: روشهایی مانند سؤال پرسیدن از دانشآموزان، تشویق کنجکاوی و جستجوی دانشآموز برای رسیدن به پاسخ، بهکارگیری روش بارش مغزی در کلاس، احترام به ایدهها و نظرهای مختلف دانشآموزان، تشویق اکتشافات دانشآموزان، عدم مقایسه عملکرد دانشآموزان با هم، استفاده از مثالهایی که سبب جرقه زدن ایدهها در دانشآموزان میشود، آمادهسازی فضا و در اختیار گذاشتن مواد و وسایل موردنیاز دانشآموزان در کلاس درس، توجه به فرایند انجام کار بهجای تمرکز بر نتیجه، دادن زمان کافی برای انجام تکالیف و پروژهها و در نهایت ایفای نقش معلم بهعنوان راهنما در زمان انجام فعالیتهای درسی ازجمله مهمترین نکات و رهنمودهای حامی پرورش خلاقیت دانشآموزان هستند.
بدیهی است دانشآموزانی که با چنین شرایطی پرورش مییابند آمادگی رویارویی با مسائل پیش رو و غیرقابلپیشبینی را دارند و بهراحتی میتوانند توانایی حل مسئله مبتنی بر خلاقیت خود را به موقعیتهای گوناگون منتقل کرده و برای زندگی در آینده آماده شوند؛ آمادگی که ضامن پیشرفت شخصی و در پی آن پیشرفت کشور خواهد بود.