زمانی که آلبرت انیشتین گفت: تخیل از علم بالاتر است. به طور حتم چیزی را در ذهن داشت که نمی توانست آن را مانند همیشه با فرمول و عدد بیان کند. عاملی که منجر به چنین اظهار نظری از سوی خالق نظریه نسبیت شد شاید برای خود او نیز ناشناخته باقی مانده بود، اما قدرت شگفت انگیز تخیل را دریافته بود و فهمیده بود که نظریه پردازی های خود را مدیون دانسته های پیشین نیست، بلکه مدیون این هنر ارزشمند است؛ هنری که آینده مرجح را برای ما رقم می زند.
سال پیش مقاله ای را در ۱۳ صفحه با عنوان تخیل سازمان یافته: آفرینش سناریو و تدوین نظریه برای ارایه به کنفرانس بین المللی استراتژی ها و تکنیک های حل مساله نوشتم که خوشبختانه پذیرفته شد. با این وجود، به علت محدویت حجم مقاله نتوانستم نکات دیگری را که در ذهن داشتم در آن مقاله ذکر کنم، از این رو به خودم قول دادم اگر روزی فزصتی یافتم این نکات را به آن بیافزایم. آنچه که اکنون پیش روی شما قرار دارد در واقع تکمیل کننده آن مقاله است و اگر علاقمند به مطالعه آن مقاله هستید، می توانید روی این پیوند کلیک نمایید تا متن آن را دریافت کنید.
هنگامی که سخن از آینده های بدیل یا جایگزین به میان می آید، منظور حالت هایی از آینده است که در سه قالب اصلی ممکن، محتمل و مرجح رقم می خورند و بر حسب میزان قوت و ضعف عوامل سازنده آنها در آینده محقق می شوند. کوشش آینده پژوهان همواره بر محقق ساختن آینده مرجح متمرکز است اما این آینده نیز مشابه دو حالت دیگر نیازمند مهیا شدن شرایط تحقق یا وقوع آن است. به بیانی دیگر، تا هنگامی که شرایط لازم را برای ایجاد آینده مرجح فراهم نکنیم، نباید انتظار داشته باشیم که این آینده رخ نماید. به همین دلیل است که آینده پژوهان این جمله مشهور را سرلوحه کوشش های پژوهشی خود قرار داده اند: نباید منتظر آینده شد، بلکه باید آینده را ساخت.
در این جا یک پرسش اساسی مطرح می شود و آن این که چگونه می توانیم آینده مرجح را اجتناب ناپذیر نماییم؟. به بیانی ساده تر چه کارهایی را باید انجام دهیم یا شرایطی را پدید آوریم که آینده مورد نظر ما بی کم و کاست به وقوع بپیوندد؟ کوشش های فراوانی برای پاسخ به این پرسش به عمل آمده است و روش ها و نظریات گوناگونی پیرامون آن ارایه شده است، از تدوین سناریوها و راهبردها گرفته تا ترسیم چشم اندازها و غیره. شاید تدوین کنندگان راهبرد یا همان استراتژیست ها بیشترین سهم را در این عرصه به خود اختصاص داده اند، اما هم آنها و هم بسیاری دیگر از اندیشمندان معتقدند که پایش روندها و حفظ آنها در مسیر مطلوب و مورد نظر همیشه امکان پذیر نیست و به لحاظ نظری قدرت است که عامل اصلی تعیین مسیر یک روند می باشد.
با وجود آن که تقریباً تمامی آینده پژوهان بر سر این اصل اشتراک نظر دارند که در مطمئن ترین شرایط نیز نمی توانیم آینده را اجتناب ناپذیر نماییم و باید هر لحظه منتظر تغییر شرایط و در نتیجه تغییر شکل نهایی آینده مرجح باشیم، اما اینک روشن شده است که تعیین موقعیت درست عناصر و عوامل موجود در یک سناریو به گونه ای که نوعی هم افزایی برای یکدیگر داشته باشند و توان موجود و بالقوه یکدیگر را تقویت کنند، عاملی تعیین کننده در شکل دادن به آینده مرجح است. بر این اساس و به عنوان یکی از شیوه های متداول در ایجاد آینده مرجح، گام های ۸ گانه طراحی سناریو تعریف می شود که عبارتند از: شناسایی هدف، گردآوری داده ها، تعیین عوامل تقویت کننده، تعیین عوامل کلیدی، شناسایی تردیدها، تدوین سناریو، تحلیل تصمیم و در نهایت تعیین شاخص های پایش کننده.
در تمامی این گام ها تخیل می تواند نقشی مهم ایفا کند. هر قدر اندیشه و تخیل انسان بال و پر بیشتری بگشاید، گستره ی بیشتری از آسمان آینده را در خواهد نوردید و رویدادها و احتمال های پیش بینی نشده بیشتری را در قلمروی شناسایی خود در خواهد آورد، مانند عقابی که هر قدر با پرواز ارتفاع بیشتری از زمین پیدا کند، چشم انداز گسترده تری را از آنچه که بر روی زمین وجود دارد خواهد دید. این یعنی همان چیزی که معمولاً به آن عمق بینش می گوییم، دیدن امور از سطحی بالاتر، سطحی که نهایتی برای آن قابل تصور نیست و هر قدر بالاتر باشد، درک بهتری را برای ما حاصل می کند.
در اینجا یاد آوری دو نکته لازم است: نخست آن که تخیل با خیالبافی متفاوت است. خیالبافی نتیجه عینی و ملموسی در بر ندارد، اما تخیل به یک واقیت عینی و کاربردی می انجامد. دوم این که تخیل ارتباط تنگاتنگی با نظریه پردازی و نواندیشی دارد و قدرت یک نظریه در مراحل نخستین تا حد زیادی به چشم انداز تخیلی بستگی دارد که سازنده آن بوده است. هنوز شگفتی های تخیل برای آدمی به طور کامل شناسایی نشده است. نیروی شگرف موجود در تخیل به عنوان عامل آزاد کننده استعدادهای نهفته انسانی کم و بیش بر اندیشمندان روشن شده است و آن را عاملی کلیدی در خلق ایده های ناب و منحصر به فرد می دانند. نواندیشان کسانی هستند که با بهره گیری از قدرت تخیل خویش افق هایی را مقابل چشمان خویش تصور کرده اند که دیگران پیش از این آنها را ندیده اند. این یعنی همان نوآوری، موضوعی که پیرامون آن کتاب ها و مقالات متعدد نگاشته شده و کنفرانس ها، کارگاهها و رویدادهای گوناگون برگزار شده است.
پیرامون طراحی سناریو نیز بایست گفت که این امر در محیط های سازمانی برای مدیریت تغییر در یک سازمان صورت می گیرد و تا هنگامی که نیاز به تغییر به عنوان یک ضرورت تشخیص داده نشود، صورت نمی گیرد. بنابراین پیش از هر چیز باید این پرسش را مطرح ساخت که آیا مدیران یک سازمان تغییر را در مخیله خود متصور شده اند؟ و اگر پاسخ به این پرسش مثبت بود، باید پرسید تخیل آنها از این تغییر چیست؟ و در واقع فصد دارند تغییر یا تغییرات مورد نظر آنها به چه نتایجی بیانجامد؟
از میان شیوه های متداول در نظریه پردازی، معمولاً ۵ شیوه مشهورترند که به ترتیب عبارتند از: نظریه پردازی از طریق کاوش های مبتنی بر نظریه ی مبنا، نظریه پردازی از طریق پژوهش فرا تحلیلی ، نظریه پردازی از طریق پژوهش های سازنده جامعه، نظریه پردازی از طریق پژوهش های موردکاوی و نظریه پردازی از طریق پژوهش کمی. در تمامی این روش ها نیروی محرکه و عامل فعال کننده ای که تاثیر مهمی در شکل نهایی نظریه دارد، تخیل است. بدون برخورداری از یک تخیل سازنده که ترسیم کننده اهداف باشد، نمی توان از این روش ها بهره برداری نمود.
نظریه پردازی در بهترین حالت به سناریوپردازی منتهی می شود و باز می بینیم که در سناریو نیز عامل تخیل دارای نقشی تعیین کننده است. به بیان دیگر، در واقع شما با طی کردن دو مسیر نظریه پردازی و سناریو نویسی در نهایت به یک تقاطع مشترک می رسید که همان تخیل است، به ویژه تخیل سازنده یعنی تخیلی که شما را به نتیجه می رساند و وقوع آینده مورد نظر یا همان مرجح شما را بیش از هر زمان دیگری دسترس پذیر جلوه گر می سازد.
تخیل حتا در شکل دادن به مدل های ذهنی نیز موثر است. در بحث تغییر که گاهی از آن با عنوان رقص تغییر یاد می شود، مدل ذهنی که پذیرای تغییر است از حداقل قدرت تخیل لازم برای تصور شکل ایجاد شده پس از تغییر برخوردار است؛ بنابراین، با تغییر به مخالفت بر نمی خیزد، بلکه آن را درک نموده و مشتاقانه از آن استقبال می کند. در بحث تصمیم سازی برای تغییر نیز باز با همین امر رو به رو هستیم. تخیل می تواند قدرت تصمیم سازی های تغییر دهنده را افزایش دهد. شناسایی گزینه های موجود، در نظر گرفتن بهترین گزینه از میان گزینه های موجود، و در نهایت کوشش برای محقق ساختن آن گزینه فرایندی را تشکیل می دهند که می توان آن را تخیل سازمان یافته نامید. اگر تخیل شکل سازمان یافته ای پیدا کند، می توان امیدوار بود که مبنای قابل اعتمادی برای ایجاد آینده مرجح باشد.