تیم وو ستوننویس ثابت نیویورکر و استاد حقوق دانشگاه کلمبیا، نقش و تاثیر اینترنت و به طور کلی تکنولوژی را بر توانایی فردی انسانها بررسی کرده است. اینکه آیا تکنولوژی و اینترنت از ما انسانهایی تنبل و کودن ساخته یا اینکه تواناییهای ما را ارتقا داده است.
آیا ما باهوشتر میشویم یا کودنتر؟ نیکولاس کار، سال ۲۰۱۰ در کتابش «سطحیها: کاری که اینترنت با مغزهای ما میکند» اینترنت را برای افزایش مشکلات شناختی سرزنش میکند در حالی که کلایو تامپسون در کتاب اخیرش، «باهوشتر از آنچه فکر میکنید: چگونه تکنولوژی ذهنهای ما را بهینه میسازد» استدلال میکند که تکنولوژیها در حال تقویت قابلیتهایمان هستند.
برای راستیآزمایی این دو ادعاء آزمایش فرضی ذیل را در نظر بگیرید:
یک مسافر زمان فرهیخته که در سال ۱۹۱۴ زندگی میکرده، وارد اتاقی میشود که توسط پرده به دو قسمت تقسیم شده است. محققی به او میگوید که وظیفهاش، از طریق پرسیدن هر سؤال دلخواهی، مشخص کردن هوش شخصی است که در طرف دیگر پرده قرار دارد.
پرسشهای مسافر زمان با صدایی که دارای لهجه است (لهجه امریکایی قرن بیست و یکم) جواب داده میشود که او تشخیص نمیدهد. زنی که در آن طرف پرده است دارای یک حافظۀ فوقالعاده است. او میتواند بدون تأخیر زیادی هر متنی از کتاب مقدس یا شکسپیر را بخواند. توانایی ریاضی او فوقالعاده است – سوالهای سخت ظرف چند ثانیه حل میشوند- او همچنین و اگر چه با تلفظی عجیب، قادر به صحبت کردن به چند زبان خارجی است.
از همه جالبتر، توانایی او در توصیف تقریباً هر نقطهای از زمین با جزئیات زیاد است گویی که آن را از بالا مشاهده میکند. او همچنین در ربط دادن مفاهیم به ظاهر تصادفی به یکدیگر ماهر است و وقتی مسافر زمان از او میپرسد که چگونه خداوند میتواند هم خیر باشد و هم قادر مطلق، او میتواند پاسخهای نظری پیچیدهای ارایه کند.
بر اساس این آزمون تورینگ تعدیل شده، مسافر زمان ما این طور نتیجه میگیرد که در قرن گذشته، نژاد بشر به یک سطح جدید هوش برتر دست یافته است. او با ملاحظه استفاده از یک زبان ویژه که در سال ۱۹۱۴ موجود نبود (و بعدها توسط جان فون نویمان ابداع شد) ممکن است این طور نتیجه بگیرد که نژاد انسان به مرحلهای بینظیر رسیده، جایی که در آن به هوش و بینشی فراتر از فهم ذهن سال ۱۹۱۴ دست یافته است.
البته آن زن پشت پرده یکی از ما است. به بیان دیگر او انسانی عادی است که فهم خود را با دو ابزار تقویت کرده است: تلفن همراهش و نیز اتصالش به اینترنت یا به عبارت دیگر پایگاههایی چون ویکیپدیا، گوگلمپز و کورا.
برای ما او معمولی است ولی برای آن مرد حیرتانگیز است. با استفاده از ماشینها، ما انسانهای ارتقایافته و خدایان مصنوعی هستیم اگر چه نسبت به این واقعیت مانند سایر اموری که به آن عادت داریم به نحو چشمگیری بیتفاوت شدهایم.
بدون ابزارهایمان، مساله برطرف میشود و ما کودنتر از آن دوستمان هستیم که در اوائل قرن بیستم زندگی کرده است و دامنه توجه طولانیتری دارد و ممکن است بتواند لاتین را بخواند و بنویسد و حساب را سریعتر انجام دهد.
نمایش مسافر زمان نشان میدهد که پاسخ به این سؤال که آیا ما در حال باهوشتر شدن هستیم یا نه بسته به آن است که چطور «ما» را طبقهبندی کنید. دلیل اینکه تامپسون و کار به نتایج متفاوتی میرسند همین مطلب است. تامپسون دربارۀ سایبورگ - یک موجود با هر دو اجزای ارگانیک و مکانیکی - قضاوت میکند حال آنکه کار انسان در پس آن را.
پروژهٔ ارتقای انسان در طول پنجاه سال گذاشته در حال اجرا بوده است. این پروژه در اوایل دهۀ شصت در پنتاگون شروع شد. آن زمانی که جی. سی. آر. لیکلیدر روانشناس و مسئول تأمین اعتبار تحقیقات پیشرفته، دربارۀ آن چیزی میاندیشید که خود همزیسیتی کامپیوتر-انسان مینامید. (لیکلیدر همچنین پیشنهاد تأمین اعتبار پروژهای را به بخش دفاعی داد که در نهایت همان اینترنت شد).
او بر این باور بود که اهمیت ویژه کامپیوترها در ارتقای قابلیتهای انسان است و به همین سبب او از میان سایر پروژهها پروژۀ داگلاس انگلبارت، نویسندۀ کتاب «ارتقای هوش انسان» را تأمین اعتبار کرد؛ که پیشنهاد روشی نظاممند و جدید برای بهینه ساختن کارایی ذهنی افراد انسان ارایه میداد.
انگلبرت مرکز تحقیقات ارتقا یافتن را پایه گذاشت که در دهۀ شصت فکر واسطه کاربری تصویری بر مبنای صفحه نمایش، صفحه کلید و ماوس را توسعه داد. بسیاری از محققان آن مرکز بعدها به کار در آزمایشگاههای معروف شرکت زیراکس (Xerox) مشغول شدند. ایدۀ واسطهٔ کاربری توسط شرکت اَپل نیز استفاده شد.
از آن زمان به بعد، پروژۀ اصلی رشتۀ کامپیوتر ساختن چیزهای مستقلاً باهوش (مانند HALL) نبوده، بلکه تلاش برای ارتقای هوش ما در نقاط ضعف آن بوده است. موفقترین و سودمندترین محصولات آنهایی هستند که به ما در انجام کارهایی کمک کردهاند که در غیر این صورت از انجام آن ناتوان بودیم.
حافظه محدود ما نشان میدهد که در حساب ضعیف هستیم و هیچ فردی دیگر عملیات تقسیم طولانی انجام نمیدهد. از طرف دیگر، حافظههای ما غیرقابلاعتماد هستند و بنابراین آن را بافضای ذخیره الکترونیک جبران کردهایم. در مقایسه با کامپیوتر مغز انسان در برقراری ارتباط با سایر مغزها ضعیف است. بنابراین ابزارهایی چون ویکیپدیا و موتور جستجوی گوگل را اختراع کردیم که به این نوع اتصال کمک کنند.
دوست مسافر زمان ما ثابت میکند که اگر چه پروژهٔ ارتقای انسان یک موفقیت به حساب میآید نمیتوانیم هزینههای آن را انکار کنیم. تصور نقصان بیولوژیکی هشداردهنده است و همیشه این احساس آزار میدهد که هوشهای کمکی «ما» به شمار نمیروند. ولی نباید اشتباه کرد، ما هم اکنون موجوداتی غیر از آنی که قبلاً بودیم شدهایم. بجای تکامل و تحول بیولوژیک در حال تکامل تکنولوژیک هستیم در مسیری که باید امیدوار باشیم مثبت است.