از آنجا که طبق تعریف یونسکو «Children» به افرادی اطلاق میشود که کمتر از 18 سال دارند، از این رو بنده سعی کردهام در ترجمههایم آن را «فلسفه برای کودکان و نوجوانان» ترجمه کنم. این برنامه که ابتدا با تلاشهای پروفسور متیو لیپمن، در دانشگاه دولتی مونت کلیر، در نیوجرسی شکل گرفته، به تدریج بهصورت یک برنامه درسی جایگزین و انقلابی درآمده است. این برنامه با ارائه رویکرد متفاوتی از تعلیم و تربیت، برآن است که آن را از حافظهمداری، به سوی تاملمحوری سوق دهد. البته با توجه به این طیف سنی، میتوان این برنامه را حتی برای جوانان نیز مناسب دانست. شاخههای فرع دیگری از این برنامه، در کشورهای دیگر اروپایی و نیز استرالیا به وجود آمده که غالبا با عنوان فلسفیدن به همراه کودکان و نوجوانان خوانده میشوند و فعالیتها و تمریناتی که برای دانشآموزان در نظر میگیرند، ابعاد مختلفی دارد و اندکی متفاوت است. استرالیا، دانمارک، فرانسه، نروژ، روسیه، انگلستان و چند کشور دیگر، نسخههای مستقلی از این برنامه را ارائه دادهاند. این عنوان متواضعانهتر است و در حقیقت از بزرگترها و فلاسفه میخواهد خودشان را در حد و اندازه کودکان و نوجوانان پایین بیاورند و با آنها به تفکر و تفلسف بپردازند، نه اینکه فقط برخی حرفها و پرسشهای آنها را جدی بگیرند و بقیه را حاصل دانش علمی اندک آنها و بیمعنی بدانند و کنار بگذارند. برعکس باید خودشان را در مقام آنها قرار دهند و سعی کنند در این گفتوگو چیزهایی هم از آنها یاد بگیرند.
باید به این نکته اشاره داشت که این برنامه بهصورت بینرشتهای به وجود آمده که در آن روانشناسی کودک، جامعهشناسی کودک، ادبیات، جامعهشناسی تعلیم و تربیت، فلسفه تعلیم و تربیت، منطق، تفکر انتقادی و فلسفه به معنای خاصی نقش دارند. بنابراین تنها به یک رشته یا سرفصل اختصاص ندارد. هماکنون بیش از 100 کشور در دنیا به اهمیت این ایده پی بردهاند و در حال بررسی یا اجرای این برنامه هستند که حدود 30 کشور از کشورهای پیشرفته، بهطور جدی آن را به اشکال مختلف وارد نظام آموزش و پرورش خود کردهاند و حدود 100 کشور نیز بهطور آزمایشی این برنامه را تجربه میکنند. همچنین مقطع دکترای این رشته در انگلستان و آمریکا و چند کشور دیگر ارائه میشود. حتی در کشور اوکراین هم رشتهای با همین عنوان، در مقطع کارشناسیارشد ارائه میشود. کمترین کاری که غالب کشورها در این زمینه انجام دادهاند، شروع به پژوهش در این حوزه است. برای مثال در کشورهای عربی، کتابهای این برنامه به زبان عربی ترجمه شدهاند. کنفرانسهای بینالمللی متعددی در این زمینه، در کشورهای مختلف برگزار شده و در حال برگزاری است که موجب هماهنگی و انسجام آرای اندیشمندان در این زمینه نیز شده است.
پس درواقع در بحث فلسفه برای کودکان و نوجوانان تعبیری که از فلسفه میشود با فلسفه به معنای رایج کاملا متفاوت است؟
ببینید! قبل از همه باید بدانیم که در برنامه فلسفه برای کودکان، فلسفه به معنای آکادمیک نیست. در فلسفه آکادمیک اساتید در دانشگاه جمع میشوند و مسائل انتزاعی خاصی را مورد بحث و تحقیق قرار میدهند که این مسائل نه برای مردم عادی قابل درک است و نه مساله زندگی آنهاست. مسائلی که در دانشگاه آموزش داده میشود هم همین ویژگی را دارد و این باعث میشود فلسفه روزبهروز انتزاعیتر شده و فلاسفه روز به روز از مردم جدا شوند. اما نوع دیگری از فلسفه وجود دارد که برخاسته از مشکلات و مسائل روزمره مردم است. مسائلی که مبنای باورها و اعتقادات و تصمیمهای مردم را تشکیل میدهد. مردم بهخاطر آنها رنج میبرند یا با حل آنها زندگیشان متحول میشود یا معنایی برای زندگی خود پیدا میکنند. این معنایی از فلسفه است که در اینجا مدنظر است و اگر بخواهیم آن را به کودکان و نوجوانان تعمیم دهیم، مشخص است که پرسشها و سوالات فلسفی و اجتماعی آنهاست که در اینجا مبنای کار قرار میگیرد. از سوی دیگر این برنامه به کودکان کمک میکند که برای پرسشهایشان پاسخهای درستی پیدا کنند. این کار به واسطه آموزش و تحقیق و کندوکاو در زمینههای مختلف به کودکان و نوجوانان صورت میگیرد. در ایران فلسفه به همان معنای آکادمیک آن رایج است و مردم هم فهمشان همان است و به همین خاطر مردم به آن زیاد خوشبین نیستند و جملاتشان را با بار منفی استفاده میکنند. زمانی که چیزی غیرقابل فهم است و زمانی که راهی برای حل یک مساله وجود ندارد، مردم آن را فلسفه میخوانند. اما معنای فلسفه در غرب، تنها فلسفه آکادمیک نیست و ما هم باید با فلسفه آماتور آشنا شویم.
اگر درست فهمیده باشم بیش از آنکه فلسفه محض مدنظر باشد، روش تحقیق فلسفی یا به عبارت بهتر فلسفهورزی مدنظر است؟
بله! تقریبا روشهای تفکر عمیق، تامل حل مسائل و پردازش اطلاعات برای یک تصمیمگیری درست در اینجا آموزش داده میشود و البته برخی مفاهیم فلسفی همچون انصاف، زیبایی، درستی و درستکاری هم میتواند بهعنوان محتوای فلسفی و نه روش فلسفی مورد علاقه کودکان و نوجوانان باشد. پس برنامه فلسفه برای کودکان فراتر از تفکر انتقادی میرود و موضوعات و ایدههای مورد علاقه کودکان و نوجوانان را پوشش میدهد.
حال سوال اینجاست که این نوع نگاه به فلسفه که مبتنیبر روشمندی برای وصول به نتایجی برای کودکان و نوجوانان است از چه زمانی و چگونه آغاز شد؟
در مورد تاریخچه باید بگویم که پروفسور متیو لیپمن در اواخر سال 1960 میلادی، زمانی که در دانشگاه کلمبیا در رشته فلسفه مشغول تدریس بود، متوجه شد دانشجویانش فاقد قدرت استدلال و قدرت تمییز و قدرت داوری هستند. او برای بالا بردن این تواناییهای دانشجویان خود، تلاشهای زیادی کرد، ولی پس از مدتی متوجه شد برای اینکه قدرت تفکر این دانشجویان بهطور قابل ملاحظهای تقویت شود، دیگر بسیار دیر شده است. یعنی دوران دانشجویی برای این نوع آموزشها، زمان مناسبی نیست و در این دوران فرد قابلیت یادگیری این مهارتها را ندارد. این وضعیت را شاید اکثر اساتید فلسفه و منطق ما هم با چشم خود دیدهاند. او به این فکر افتاد که تقویت این تواناییها باید در دوران نوجوانی و حتی کودکی این دانشجویان انجام میگرفت. به عبارت دیگر وقتی افراد در سن کودکی و نوجوانی یعنی بین 11 یا 12 سالگی بودند، باید شروع به گذراندن یکسری دورههای درسی ویژه در زمینه یادگیری مهارتهای فکری میکردند، مثلا تفکر انتقادی یا حل مساله یا هر مهارت دیگری که به منطق صوری و غیرصوری مربوط است. این دوران هم مناسب این آموزشهاست و هم تنها فرصت آموزش. حتی محقق بار آمدن افراد هم ریشه در این دوران دارد. اگر در این دوران، به سوالات آنها پاسخ داده نشود، قدرت پرسشگری آنها با تشویق و تمرین تقویت نشود و نحوه پردازش دادهها برای حل مسائل و مواجهه با مشکلات آنان آموخته نشود، دیگر در آینده نمیتوانند یاد بگیرند یا یادگیریشان بسیار سخت خواهد بود. اگر هم امکانش باشد، مصداق سخن سعدی و چون «گردکان بر گنبد» است.
در ایران چگونه به این مباحث توجه شد؟ به عبارت دیگر خود شما چگونه با این موضوع آشنا شدید و در این زمینه تاکنون چه کارهایی انجام دادهاید؟
من حدود 11، 12 سال پیش، با این موضوع آشنا شدم. به عبارت دیگر در حال تحقیق در زمینه سادهسازی مسائل و موضوعات مربوط به «علم و دین» برای نوجوانان بودم که با این موضوع آشنا شدم. گفتوگوهایی با پروفسور دیل کنون داشتم که در این زمینه آثاری دارد. او پیشنهاد کرد که با آثار پروفسور متیو لیپمن آشنا شوم. آشنایی با آثار لیپمن برایم شگفتانگیز بود. من از خودم میپرسیدم به راستی چنین دستاوردهایی در زمینه آموزش وجود دارد و بنده و همکارانم از آن بیخبر بودهایم. برایم باورکردنی نبود. مطالعاتی در این زمینه انجام دادم و همزمان تلاش کردم با خود لیپمن، از طریق نشانی ایمیلش گفتوگو کنم. برای آشنایی و درک و فهم بیشتر، با همکارم دانشور حسینی، پرسشهایی تهیه و برای ارسال آماده کردیم و به ترجمه متونی در این زمینه پرداختیم و تلاش کردیم سایر محققان کشور را با این موضوع آشنا کنیم. اما هیچ فیدبکی دریافت نکردیم جز اینکه یکی از همکاران نصیحتمان کرد که به جای این کار، به موضوعات جدی دیگری بپردازیم. این مساله موجب شد مدتی از نوشتن دست بکشیم و به مطالعه بپردازیم. بالاخره زمانی رسید که لیپمن برایم نوشت که به کنه فلسفه برای کودکان و نوجوانان نزدیک شدهام و حاضر شد مصاحبهای با من انجام دهد. این مصاحبه برای ایرانیان بود، ولی تا بتوانیم در ایران این مصاحبه را منتشر کنیم، به دلیل ناشناخته بودن موضوع برای ناشران، مدتی طول کشید و تا آن موقع کشورهای دیگری چون نروژ، مکزیک و انگلستان آن را بهصورت مکتوب یا اینترنتی به چاپ رساندند. این گفتوگو در کشورهای دیگر بیشتر مورد توجه واقع شد و حتی دانشجویان دکترای دانشگاههای آمریکا از آن نقل قول کردند و بعدا هم در مجله تخصصی این رشته در دانشگاه مونت کلیر نیوجرسی منتشر شد. البته بعدا کارگاههایی هم با اساتید برجسته نیوجرسی برگزار شد و در این کارگاهها بحثهای خوب و انتقادی با آنها داشتم. استقبالی که در کشورهای مختلف از این گفتوگو شد، مرا تشویق کرد برخی ابهامات و پیچیدگیهای دیگر این طرح بسیار وسیع را در گفتوگویی دیگر روشن کنم. گفتوگویهای دیگری با لیپمن و نفر دوم این برنامه در آمریکا، برای روشنسازی مضامین آن صورت گرفت که ترجمه این گفتوگوها به چاپ رسید.
به این ترتیب، به تدریج افراد مختلفی از کشورهای گوناگون، متوجه اسم ایران شدند و با تعجب از من میپرسیدند مگر در ایران هم در این زمینه کار میشود؟ بنده در روزنامهها و مجلات و سایتهای اینترنتی سعی کردهام اهمیت این موضوع را نشان دهم. بیش از 20 اثر، اعم از مقالاتی در کنفرانسها، کارگاههای سخنرانی در دانشگاههایی همچون صنعتیشریف و مرکز تحقیقات فیزیک نظری آموزش و پرورش ارائه دادهام و یکی از کتابهایم به گفتوگو با پیشگامان این برنامه در کشورهای مختلف اختصاص دارد و چند کتاب دیگر را نیز در دست ترجمه دارم. ایجاد یک سایت اینترنتی در این زمینه به نظرم ضروری آمد و سایتی با عنوان کندوکاو فکری/ فلسفه برای کودکان و نوجوانان(www. p4c. ir) را راهاندازی کردیم که تا اندازه زیادی موفق بوده است. چون با کمک آن افراد علاقهمند و متخصص و نیمهمتخصص با هم آشنا و دور هم جمع شدند و نشستهایی در این زمینه برگزار شد که نتایج بسیار مثبتی به همراه داشته است. از سویی، بخش لاتین آن مورد ارجاع بسیاری از سایتهای خارجی قرار گرفته است. این تلاشها درنهایت به تاسیس گروه «فبک» در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی انجامید و اساتید زیادی چون دکتر پورنامداریان، دکتر رادفر در بخش ادبیات گروه فبک دور هم جمع شدهاند و بر آن هستند نسخهای ایرانی و اسلامی از این برنامه تهیه کنند.
تا آنجایی که میدانم دکتر پورنامداریان و رادفر در ادبیات فارسی متخصص و صاحبنظر هستند. شما از این اساتید چه بهرهای در مبحث فلسفه برای کودکان و نوجوانان میبرید؟
میدانیم که برنامه فبک به ادبیات کودک و نوجوانان به لحاظ داستانی بودن تمام متونش بسیار نزدیک است. در موارد زیادی داستانهای کهن برای پیشبرد کلاسهای فبک به کار میروند و این اساتید آشنایی بسیار خوبی با این داستانها دارند و به گروه ما کمک میکنند این داستانها را استخراج کرده و به زبان روز کودکان و نوجوانان بازنویسی کنیم. البته باید یادآوری کنم بخشهای منطق و تفکر انتقادی و همچنین بخش روانشناسی این گروه هم از اساتید برجسته دیگری در این حوزهها بهره میگیرند.
به بحث اصلی برگردیم. طرحهای اصلی این برنامه چیست و چگونه اجرا میشود؟
این برنامه طرحی برای آموزش تفکر در مدارس ارائه میکند. به عبارت دیگر میخواهد تفکر را وارد نظام آموزشی کند. برای این کار طرحی شامل کتابها، معلم با آموزشهای خاص و برنامههای ویژه برای هدایت کلاس در نظر گرفته شده است. هر کتاب درسی، دارای یک کتاب راهنما برای معلم است. معلمان بعد از تعلیم دیدن در مراکز ویژه تربیتمعلم آمادگی لازم را برای اجرای این طرح در کلاسها به دست میآورند. در اینجا نقش معلم به کلی با سیستم رایج متفاوت است و دیگر نقش حاکم مطلق کلاس را ندارد، بلکه نقش تسهیلکننده یک بحث و گفتوگو و پیش برنده تحقیق و کندوکاو را بازی میکند. شکل کلاسها نیز بهطور کلی با هدف این برنامه تغییر میکند و بهصورت حلقه کندوکاو یا انجمن تحقیق در میآید که در آن، دانشآموزان دور هم مینشینند و چشم در چشم به بحث و گفتوگو درباره بخشی از کتاب یا یک موضوع خاص میپردازند و در این حلقه، به دنبال کشف حقایق مناسب با قابلیتهای ذهنی و زندگی اجتماعی خودشان، همیشه در حال کندوکاو مشترک هستند. برنامه فبک بهعنوان آخرین دستاورد پارادایم تاملی که ریشهاش در آثار جان دیویی، لیو ویگوتسکی و برخی از فلاسفه دیگر است، شامل چند عنصر جدید یا تغییریافته است که عبارتند از «حلقه کندوکاو»، «کتابهای درسی داستانی به همراه راهنماهایشان» و «معلمان تغییر نقش داده».
اهداف این برنامه چیست و تاثیر این برنامه بر کودکان و نوجوانان آموزشدیده چگونه است؟
هدف آن اصلاح وضعیت آموزش تفکر در تعلیم و تربیت است. تقویت تفکر انتقادی، تفکر خلاق، تفکر مراقبتی/ مسوولانه و تفکر جمعی از ابتدای دوران کودکی، از اهداف اصلی این برنامه است. متناظرا قضاوت خوب، ابداعات خلاقانه، توجه مسوولانه به محیط و اطرافیان و نیز توانایی انجام فعالیت و تفکر جمعی، ویژگیهایی است که این برنامه در پی تقویت آن در افراد است و چون بر آن است که دوران بالاتر از کودکی برای آموزش این مهارتها دیر است، این آموزش را از کودکی شروع میکند. آموزش مهارتهای فکری اعم از استدلال، داوری، تمییز بین امور ظاهرا مشابه و سر آخر، تربیت شهروندانی معقول، خودآگاه، دقیق، مسوولیتپذیر، اخلاقی، اجتماعی، منتقد، خودانتقادگر و محقق در این برنامه پیگیری میشود.
این را هم اضافه کنم که این برنامه در چندین بعد روی زندگی فرد تاثیرگذار است. در بعد اخلاقی، اجتماعی، منطقی و علمی. بخشی از این برنامه متوجه معنا و هدف زندگی کودکان و نوجوانان است. به آنها کمک میشود اهداف خود را پیدا کرده و راههای رسیدن به آن اهداف را هم یاد بگیرند. در کنار این بعدها ما شاهد رشد اخلاقی، عزتنفس و روانشناختی افراد هستیم. دانشآموزان پس از چند جلسه به سرعت ویژگیهای اخلاقی را مییابند، تمرکزشان رشد پیدا میکند، بیان ایدهها و عواطفشان متحول میشود و سوالاتشان هم همینطور. آنها یاد میگیرند که در هر زمینهای مشکل یا مسالهای دارند خودشان حل کنند. بهعنوان مثال کودکی که لکنت زبان دارد، لکنت زبانش رفع میشود و کودکی که ناهنجاریهای روانشناختی و اجتماعی دارد در حل این ناهنجاریها پیش میرود. مشاهداتی که بنده داشتهام تمام این موارد را در بر میگیرد. البته رشد در زمینههای تحصیلی هم کاملا قابل توجه است. نمرات دانشآموزان در دروس مختلف بالا میرود، به این دلیل که آنها درک، تحلیل، پردازش و تمرکز عمیق و بهتری پیدا میکنند. درگیریهای خانوادگی و اجتماعی حل میشود به این دلیل که کودکان یاد میگیرند با گفتوگو و پرسش مسائلشان را حل کنند نه با درگیری و چماق. لذا تاثیر این برنامه در تمام زمینهها مشاهده شده و مدارسی که این برنامه را اجرا کردهاند، به سرعت مدارس نمونه و الگویی شدهاند.
همچنین این برنامه در راستای جنبش فلسفه کاربردی بر آن است که فلسفه را بهگونهای وارد زندگی مردم کند و فلسفه را از برج عاجنشینی خلاص کند. فلسفه برای کودکان خود را آخرین دستاورد این جنبش میداند.
اگر امکان دارد کمی از مولفههای اصلی این برنامه که تحتعنوان «حلقه کند و کاو» از آن نام میبرید و ترابط وثیقی با مبحث فلسفه برای کودکان و نوجوانان در صحبتهای شما دارد، بگویید.
بله! آنچه در P4C برای آموزش و پرورش توصیه میشود، حلقه کندوکاو است که در آن، به سبب حاکم بودن فضای تحقیق یا کندوکاو، همیشه سوالی وجود دارد که بهصورت اعم، کار این حلقه را به جستوجوی حقیقت تبدیل میکند و بهصورت کلیتر آن را به جستوجوی معنا مبدل میسازد. برای اینکه آموزش در مدارس تبدیل به کندوکاو شود، باید ابتدا تردید و شکی در این فرض به وجود بیاید که همهچیز در کتابهای درسی به دقت ثبتشده و جای هیچگونه تحقیقی وجود ندارد. تردید در اینکه همه چیز مرتب است و هر چیزی در سر جای خودش قرار دارد؛ یعنی گامی به سوی پذیرفتن اینکه قبول یک امری با مشکل همراه است و مسالهای در پذیرش آن وجود دارد. برخی دیگر از ویژگیهای حلقه کندوکاو عبارتند از:
1- مشارکت:
حلقههای کندوکاو دلگرم کنندهاند، اما نیازی نیست که شرکتکنندگان، همه به یک میزان در مباحثات شفاهی شرکت کنند. به معنایی، یک حلقه کندوکاو – همانند یک کتاب- یک شاکله یا طرح کلی معرفتآموز محسوب میشود. این شاکلهها ساختاری شبهگشتالتی از نسبتهایی هستند که اعضای حلقه را به مشارکت و صحبت ترغیب میکنند، همانگونه که یک کتاب جالب، به خوانندهاش اجازه نمیدهد، تا زمان تمام کردن آن، آن را زمین بگذارد. اگر کتاب مورد قرائت کودکان یک کتاب داستان جذاب باشد، دانشآموزان به خواندن صفحههای بعدی و بعدی تحریک خواهند شد تا به آنچه در ادامه داستان اتفاق میافتد، پی ببرند.
2- معرفت مشترک:
در یک نشست طولانی تامل در تنهایی و خلوت، فرد به رشتهای از فعالیتهای ذهنی، برای تحلیل موضوع تشویق خواهد شد. بنابراین فرد در این مدت درگیر حیرت، پرسش، استنباط، تعریف، فرض کردن، حدس زدن، تخیل، تمییز و... خواهد بود. کسب معرفت مشترک هم (که اغلب تفکر توزیعی نامیده میشود) فرد را درگیر همان فعالیتها میکند، با این فرق که اینبار، این کار به واسطه اعضای دیگر حلقه صورت میپذیرد: یکی پرسش میکند، دیگری به یک فرض نهفته ایراد میگیرد و یکی دیگر مثال نقیض ارائه میدهد. فاصله فکری و ذهنی طی شده در هر نوع تامل یکی است، اما شکل دوم، به وضوح این را نشان میدهد که چگونه یک اشتراک فکری میتواند وجود داشته باشد.
3- رابطه چشم در چشم:
قیافهها، گنجینهای از متون و اطلاعات پیچیدهای از معانیاند که ما بهطور مداوم سعی میکنیم مورد مطالعه و تفسیرشان قرار دهیم. این معانی به واسطه قیافههای بسیار پرشور صورتهایی فراهم میشود که در مجاورت بسیار نزدیک هم قرار دارند.
4- جستوجوی معنا:
کودکان مشتاق دانستن هستند و در نتیجه، تلاش میکنند معانی هر جمله، هر موضوع و هر تجربهای را بیرون بکشند. بنابراین حلقههای کندوکاو به نحوی در حال جستوجوی معانیاند که چرا واحدهای مراقبت ویژه بیمارستانها به نجات جان انسانها میپردازند.
5- قرائت:
هدف هر کلاس که در آن کندوکاو در جریان است، ترغیب اعضای حلقه یا تامل است؛ یعنی ترغیب به قرائت توام با تامل، پرسش همراه با تامل و تمییز مباحثه همراه با تامل. البته هر اندازه که هر یک این مهارتها موفقیتآمیز باشد، به احتمال زیاد به همان اندازه، تامل را در دو مورد دیگر بالا خواهند برد.
6- تامل و تعمق:
این ویژگی شامل بررسی آرای بدیل، از طریق ارزیابی دلایل و پشتوانههای فکری این نظریات بدیل هستند. از آنجا که تامل و تعمق معمولا برای مهیا شدن و به دست آوردن آمادگی برای داوری و قضاوت به عمل میآید، درباره این فرآیند، بهعنوان ارزیابی دلایل و آرای بدیل، سخن میگوییم. تامل و تعمق معمولا میتواند قابل مقایسه با بحث و مباحثه باشد. به این دلیل که تاملکننده لازم نیست بکوشد دیگران را به پذیرش موضع خود وادارد؛ در مقابل مباحثهکننده هم لازم نیست به موضوعی که میخواهد به دیگران بقبولاند، باور داشته باشد.
7- بیطرف یا بیغرض بودن:
کندوکاو بیطرفانه، تحقیقی است در موضوع مورد اهمیت، با روشی آزاد «خوداصلاح» و تابع مقتضای متن. این تحقیق باید به نتیجه و توافقی بینجامد که علاوهبر همه ملاحظات، ارزشها و نظرها، امور مورد علاقه افراد را نیز شرح دهد.
8- ارائه الگو:
در ادبیات فلسفی، کودکان تخیلی یا کودکانی که در داستان هستند، میتوانند برای الگویی برای کندوکاو فلسفی، به کودکان زنده حاضر در کلاس عرضه شوند. این را با روش تعلیم و تربیت مدارس ابتدایی سنتی مقایسه کنید که در آنها اعتماد بر این است که معلم الگویی برای شاگردان است. شما میتوانید این مدعا را با بررسی یکی از تاکتیکهای مهم فلسفی مربوط به پرسش و پاسخ ما مورد ارزیابی قرار دهید. شاگردان در شرایط عادی، ممکن است به پذیرش این اصل گرایش داشته باشند که معلمی که سوال میکند، منتظر جواب است، نه سوالی دیگر. لذا احتمالا بسیاری از کودکان، یک کودک تخیلی و داستانی را بهعنوان یک الگو، به یک آدم بزرگ زنده ترجیح میدهند.
9- چالش یا مبارزهطلبی بهعنوان یک شیوه:
وقتی کودکان در میان خود به بحث مشغولند، برای آنها غیرعادی نیست که همدیگر را گهگاه بدون غرض به مبارزه بطلبند. درواقع آنها میخواهند دلیل داوریهای دوستان خود، یا معنای جملات به کار رفته را بدانند. اگر آنها با حرارت یکدیگر را زیر سوال میبرند، برای این است که راه دیگری برای چالش نمیشناسند. تجربهای که کودکان از حلقه کندوکاو به دست میآورند، به آنها یاد میدهد زیر سوال بردن یا چالش، خوب است، ولی لازم است عصبانی نشوند. کودکان معمولا وقتی بدانند که «آدم بزرگها تنها افرادی نیستند که به معقول بودن یا دلیل خواستن اشتیاق دارند»، آرامتر میشوند.
10- معقولیت:
معقول بودن نشاندهنده این است که فرد توانایی کاربرد شیوهای خردمندانه را دارد، به معنایی که مثلا یک پزشک بیمارستانی با یک بیمار بسیار مسری سر و کار دارد و باید تشخیص و قضاوت مستدلی نسبت به استفاده از شیوهها و روشهای پزشکی استاندارد ارائه دهد. اما معقول بودن نهفقط میتواند نحوه عمل فرد را شامل شود، بلکه میتواند طریقهای را هم دربر بگیرد که فرد براساس آن عمل میکند. این نوع معقولیت، دال بر توانایی فرد بر گوش کردن به دلایل یا پذیرا شدن آنهاست. هر دو معنای معقول بودن برای حلقه کندوکاو بسیار اساسی هستند.
مولفه دیگر، نقش جدید و کاملا تغییر یافته برای معلم است. مباحثه و کندوکاو که در کلاس بهصورت گروهی صورت میگیرد به راهنما، مشاور یا همراهی بسیار آشنا به شیوه و لوازم و بحثهای انجام شده نیاز دارد که در این برنامه، این مسوولیت سنگین به عهده معلم گذاشته میشود. مباحثه بین دانشآموزان باید توسط معلم مورد تشویق و حمایت قرار گیرد و به کودکان روحیه داده شود تا به استعدادهای فلسفی خودشان ایمان داشته باشند. بنابراین در اینجا نقش معلم به کلی تغییر مییابد. معلم دیگر بهعنوان انتقالدهنده اطلاعات و حاکم مطلق کلاس نیست. حال این فقط دانشآموزان نیستند که مورد پرسش قرار میگیرند، بلکه دانشآموزان هم میتوانند از معلم سوال کنند و او را مورد نقد قرار دهند. به عبارت دیگر معلم هم میتواند از شاگردان مطلب یاد بگیرد. تنها کار معلم هدایت شاگردان به سوی درست اندیشیدن و نزدیک شدن به حقایق است. لذا معلم برای ارائه این نقش جدید، باید به خوبی آموزشدیده باشد و البته در کنار کتابهای درسی، کتابهای راهنمایی نیز برای معلم در نظر گرفته شده که به او یادآوری میکند بعد از خواندن هر پاراگراف، چه پرسشها و ترفندهای منطقیای باید مطرح شوند و بهطور کلی کلاس چگونه باید پیش برود.
آقای دکتر! شما در این برنامه چه مهارتهایی را بیشتر مدنظر دارید؟
برخی مهارتها و استعدادهایی که در حلقه کندوکاو فلسفه برای کودکان و نوجوانان رشد پیدا میکنند، عبارتند از: 1- صورتبندی سوالات، 2- اجتناب از تعمیمهای عاری از دقت، 3- خواستن دلایل و شواهد دیگران برای ادعاهایشان، 4- پردازش و بسط فرضیههای تبیینکننده، 5- به رسمیت شناختن تفاوتهای مربوط به شرایط موجود، 6- بهره بردن از ایدههای سایرین و 7- پذیرش انتقادهای موجه و البته موارد بسیار دیگر.
نکتهای که برخیها مطرح میکنند این است که این برنامهها نسبتی با فرهنگ و موقعیت تمدنی ما نمیتواند داشته باشد. البته شما در صحبتهایتان نشان دادید که قرابت زیادی با ارزشهای فرهنگ ما دارد. درست است؟
اتفاقا من در تعجبم چیزی که پیدایش آن از فرهنگ ما بسیار محتملتر است، چگونه از مغرب زمین با فرهنگ خاص خودش جوانه زده است. هیچ فرهنگی به اندازه فرهنگ ایرانی- اسلامی ما، مبتنیبر عقل و انتخاب درست نیست. در مسیحیت عقل بسیار فرعی و در حاشیه قرار گرفته است. حتی در آنجا پیشنهاد میشود اول به موضوع مورد نظر ایمان آورده شود، سپس در مورد آن فهم و تعقل صورت گیرد، که در جای خود ایرادهای فراوان دارد. اما در فرهنگ ما شناخت، تصمیم و انتخاب درست از اهمیت انکارناپذیری برخوردار است. تا چیزی به خوبی برای ما توجیه نشده باشد، اجازه نداریم انجامش دهیم؛ حتی در مسائل بسیار خطیری همچون تقلید. باید ابتدا شناخت، تصمیم گرفت و سپس عمل کرد. ما مسوول اعمال خودمان هستیم، اگر درست تصمیم نگیریم و درست عمل نکنیم، مستحق مجازات هستیم. حال، آنچه این برنامه به ما یاد میدهد، نحوه درست تصمیم گرفتن است، چیزی که در فرهنگهای دیگر، به علت اعتقاد به جبر و دترمینیسم یا عدم اعتقاد به مجازات اخروی و... جایگاه ویژهای ندارد. شاید تنها یک فرهنگ باشد که مردمان را با تمام وجود به آگاهی و روشنی دعوت میکند که آن هم فرهنگ اسلامی است.
بهطور کلی میزان استقبال از این برنامه و نفوذ آن در جامعه دانشگاهی و پذیرش آن توسط مدارس و خانوادهها به چه صورت بوده است؟
استقبال از این برنامه بسیار بوده و افرادی که با قدرتهای این برنامه آشنا شدهاند، به سرعت تصمیم به اجرای این برنامه گرفتهاند. اما متاسفانه پیششرطهایی برای این برنامه وجود دارد که تحقق آنها زمانبر است. بهعنوان مثال باید مربیان کلاسهای کودکان دستکم شش ماه الی دو سال آموزش ببینند و با توجه به تجربههایی که بنده داشتهام، معلمانی که در سیستم رایج آموزشی دیدهام، دیگر نمیتوانند روشهای خود را کنار بگذارند، پس لازم است که افراد دیگری برای مربیگری آموزش داده شوند. همینطور باید داستانها و متون درسی مناسبی فراهم شود. ترجمههایی از این متون به عمل آمده است که هم از لحاظ موثق بودن با مشکل مواجهند و هم از لحاظ تطابق با فرهنگهای بومی ما. پس کتابها هم یک پیششرط برای اجرای این برنامه هستند. همینطور برنامه درسی مناسب و روش کلاسداری مناسب با امکانات آموزش و پرورش ما باید فراهم شود. مثلا این برنامه را در کلاسهای 40 نفری نمیتوان اجرا کرد و صندلیهای کلاس در این برنامه بهصورت دایرهوار است که صندلیهای به زمین چسبیده کلاسهای ما اجازه تحقق این امر را نمیدهد. پس به نظر میرسد راه درازی برای رسیدن به این پیششرطها داریم که امید است استقبالکنندگان این برنامه جهت تحقق این پیششرطها تلاش بیشتری انجام دهند تا اینکه به اجرای این برنامه فکر کنند.
بهعنوان سوال پایانی بفرمایید که عمده فعالیتهایی که در چند سال اخیر صورت دادهاید ناظر بر چه اهداف و مراتبی بوده و چه نتایجی اخذ شده است؟
ببینید! همانطور که گفتم، گروه فکرپروری برای کودکان و نوجوانان پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی مدتی است که در این زمینه فعالیت کرده و هدفش مهیا کردن شرایط اجرای این برنامه بوده است. همچنین مطالعاتی در زمینه نسخههای متفاوت این برنامه در کشورهای مختلف انجام شده تا سازگارترین برنامه درسی انتخاب شود. کتابهای داستانیای ترجمه و تالیفشده که برخی نیز چاپ شدهاند و برخی زیر چاپ هستند. تحقیقاتی هم در زمینه نتایج این برنامه و کیفیت اجرای آن صورت گرفته و مهمتر از همه تلاش بر این است که این برنامه از زوایای مختلف مورد فهم قرار گیرد و بهصورت درستی معرفی شود تا استفادهکنندگان این برنامه به بیراهه نروند که البته فروش بیسابقه کتابها و نشریات پژوهشگاه در این زمینه نشاندهنده استقبال علاقهمندان است. امید است که علاقهمندان و مراکزی که در این زمینه کار میکنند همین رویکرد را پیش رو قرار دهند و در ابتدا تلاش کنند به کنه محتوای این برنامه دست یابند و همین طور روشهای اجرای آن را کسب کنند.