زینب آژیراک.کارشناس ارشد مددکاری اجتماعی / روزنامه شرق، شماره 2853 - سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۶
عموم متخصصان تعلیم و تربیت بر این باورند که مهمترین پایههای شخصیت هر انسان در پنج یا هفت سال اولیه زندگی او روی میدهد. این سنین که معمولا قبل از دبستان هستند، معمولا مغفول میمانند. کودکان در پایان ششسالگی که وارد دبستان میشوند، شروع به آموزش خواندن و نوشتن و ریاضیات و سایر مهارتهای پایه سواد کلاسیک میکنند. این در حالی است که پیش از آن در جریان طبیعی زندگی و در خانه یا محلهشان در حال بازی و تربیت بودهاند.
بهطور معمول، کودکان در سنین زیر شش سال باید تحت آموزشهایی فراتر از خانواده قرار گیرند تا آماده ورود به مدرسه شوند، حال آنکه به علت عمومی نبودن آموزش پیشدبستانی عمومی، فراگیر و رایگان، کودکستان و پیشدبستانی بهعنوان یک کالای لوکس و غیرضروری شناخته میشوند. هرچند در سالهای اخیر تا حدود زیادی ضرورت پیشدبستانی تبلیغ شده است اما به علت عمومی و رایگان نبودن آن، از دسترس تعداد زیادی از کودکان مناطق حاشیهنشین یا روستاییان به دور مانده است.
تجربه نگارنده به عنوان مددکار اجتماعی که با کودکان ساکن در مناطق روستایی، محروم و حاشیهای کار کرده است، به وضوح جای خالی آموزش پیشدبستانی باکیفیت عمومی و رایگان را گوشزد میکند. کودکانی که در این مناطق برای بار اول به مدرسه میروند اکثرا در آموزشهای اولیه دچار مشکل میشوند. این مشکلات از فقدان مهارتهای بسیار ابتدایی و اولیه ناشی میشوند، مهارتهایی از قبیل دستورزی، آواورزی، نظم، بهداشت، مهارتهای ارتباطی و... که بهطور مسلم در کودکستان و آموزش پیشدبستانی هر کودکی میتواند آنها را بیاموزد.
مدارس ابتدایی در این مناطق، اقدام به برگزاری کلاسهای پیشدبستانی میکنند. این کلاسها معمولا مربیانی دارند که استخدام و بیمه آموزش و پرورش هستند اما، دستمزد ماهانه این مربیان باید از شهریهای که والدین پرداخت میکنند، فراهم شود. درباره اینکه محتوای آموزشی این دورهها بر چه اساسی تدوین میشود، میتوان بحثهای جداگانهای داشت اما مسئله رایگاننبودن همین آموزش باعث میشود کودکان زیادی از آن محروم شوند، کودکانی که گاهی مجبورند علاوه بر هزینه شهریه، وسایل و لوازم آموزشی و لباس فرم را نیز برای خودشان تأمین کنند.
مسئله اساسی دیگر در برخورداری کودکان از آموزش
پیشدبستانی در مناطق مختلف، بعد مسافت و امنیت مسیر دسترسی این مراکز است. بهعبارت دیگر کودکان زیر سنین مدرسه در اکثر مناطق بهتنهایی قادر به رفتوآمد به مراکز آموزشی نیستند، در سنین بالاتر نیز این امر بهسختی امکانپذیر است و والدین مجبورند یا خودشان مسئولیت بردن کودکانشان به مدرسه را برعهده بگیرند یا از سرویسهای مدارس استفاده کنند. هزینه معمول در مناطق روستایی که نگارنده در آنها تجربه کار و حضور داشته، مبالغی متغیر از 50 هزار تومان تا 80 هزار تومان در ماه برای هر دانشآموز بوده است. این مبلغ در مناطق شهری شاید چندان درخور توجه نباشد اما در مناطق روستایی و حاشیهای گاه معادل درآمد دو تا سه روز کار والدینشان است. از سوی دیگر در سالهای اخیر مؤسسات دیگری به نام «مهدهای قرآنی» نیز راهاندازی شده و گسترش یافتهاند که درباره نحوه آموزش و رویکردهای آن و نیز سود و زیان آموزشهایی از این دست جای بحث زیادی وجود دارد؛ بااینحال در مناطق روستایی و حاشیهای که عموما فرهنگ سنتی و مذهبی دارند، طرفداران زیادی دارد. این مهدکودکها نیز مانند همتایان آموزشوپرورشیشان دارای شهریه هستند و علاوه بر آموزش قرآن، مفاهیم مذهبی را نیز به کودکان آموزش میدهند. محتوای آموزشی مورد نیاز برای آموزش به کودکان زیر هفت سال نیاز به مطالعات فراوانی دارد. درحالحاضر آنچه در عموم کودکستانها و مراکز پیشدبستانی به کودکان آموزش داده میشود، شامل نقاشی از روی الگو، شعرخوانی و حفظ اشعار و سورههای قرآن، کاردستی و بازیهای گروهی میشود که در کودکستانهایی که هزینه ثبتنام بیشتری دریافت میکنند، آموزش زبانهای خارجی و موسیقی نیز بر موارد فوق افزوده میشود. طبق معمول آموزش کلاسیک، مهارتهای اجتماعی و ارتباطی حلقه مفقوده آموزشهای پیشدبستانی است.
یونیسف و سازمان بهداشت جهانی آموزش پایه را شامل مهارتهای خواندن و نوشتن و ریاضیات و مهارتهای زندگی میداند. درواقع هرکودکی نیاز دارد علاوه بر موارد فوق، مهارتهای زندگی را که شامل مهارتهای ارتباطی و تصمیمگیری و مدیریت هیجانهاست نیز بیاموزد. طبیعی استکه انتظار تسلط یک کودک پنج یا شش ساله به چنین مهارتهایی غیرمنطقی و دور از ذهن است. آنهم درحالیکه بزرگسالان ما نیز عموما با چنین مهارتهایی غریبه هستند. اما اگر چشمانداز ما توسعه پایدار انسانمدار است و کنشگران و برنامهریزان توسعهمدار، پایه و اساس چنین رویکرد توسعهای را آموزشوپرورش همگانی و باکیفیت میدانند، بنابراین برنامهریزی روی محتوا و روش آموزش بهطور دقیق باید یک مسئولیت مهم و حیاتی تلقی شود.
لازم است برنامهریزان و مجریان آموزشوپرورش یک بار برای همیشه هدف نهایی و ارزشهای اساسی موردنظر برای فرایند آموزش را روشن و دقیق مطالعه کنند. هدف از تعلیم و تربیت، ساختن انسانهایی متفکر، آزاد، منتقد، مستقل، مشارکتجو، صادق و عدالتجو است یا صرفا افرادی مطیع و فاقد هرگونه مهارت و توانایی اندیشه و عمل آزادانه و پیشروانه با رویکردهای فردگرایانه و بیتوجه به محیط اطراف؟ نگاهی دقیق به فرم و محتوای آموزشوپرورش رسمی یک مشاهدهگر دقیق و بیطرف را به این نتیجه میرساند که قطعا برایند شیوه و محتوایی که نظام تعلیم و تربیتی ما بر آن استوار است، به رشد و توسعه انسانمدار ختم نخواهد شد. آموزش مبتنی بر دستور و بدون مشارکت و نتیجهمحور قطعا به رشد و گسترش رقابتهای وسیع منجر خواهد شد که در یک فضای رقابتی و نتیجهگرا هیچ رویکرد مشارکتمحور و عدالتگرایانهای فرصت بروز نخواهد داشت. در یک فضای رقابتی که عمده تلاش افراد بر افزایش دستاوردهای فردی و گروهی است و فرصتهای دستیابی به امکانات برای همه یکسان نیست، فقر و نابرابریهای اجتماعی رشد روزافزونی خواهد داشت و منجر به بروز شکاف طبقاتی و نسلی و بازماندن جامعه از یک فرایند توسعه انسانمدار است. فرصت دستیابی به یک فرایند آموزشی نسبتا باکیفیت در جامعهای که اختلافات طبقاتی و نابرابریهای توزیع درآمد در آن شایع است، برای کودکان میتواند به کاهش چنین اختلافاتی در درازمدت منجر شود اما چنین فرصتی بدون دخالت دولت قطعا امری غیرممکن است. البته باید بهخاطر داشت این دخالت تنها در حوزه تخصیص منابع میتواند مفید باشد و تولید محتوای آموزش نیاز به حضور و فعالیت نهادهای مدنی و متخصصان تعلیم و تربیت مستقل و کارآزموده دارد. کودکان در مناطق حاشیهای همانقدر که از آموزش باکیفیت و همگانی و رایگان محروماند، عموما از فرصت تغذیه مناسب، فضاهای امن آموزش و مشارکت و بازی و تأمین اجتماعی مناسب نیز محروماند. این محرومیتها به خوبی از سوی کنشگران و فعالان مدنی حوزه کودک و عدالت اجتماعی لمس شده و مورد بررسی و مشاهده قرار گرفته است.
نگارنده در یک دبستان دخترانه در یکی از روستاهای اطراف تهران با کلاس اول ابتدایی با بیش از 35 نفر دانشآموز مواجه شد که بنا بر اظهار معلم، بیش از هشت نفر از این کودکان هیچ مهارتی کسب نکرده بودند و بهطور قطع واجد شرایط ارتقا به پایه بالاتر نیز نبودند. بررسی شرایط این کودکان به وسیله نگارنده مشخص کرد که شش نفر از این هشت کودک، آموزش پیشدبستانی ندیده بودند و دو نفر دیگر نیز احتمالا دارای مشکلات یادگیری یا خانوادگی بودند. این کودکان از انجام کارهای سادهای مانند روش صحیح بهدستگرفتن مداد یا کشیدن یک خط صاف یا شناسایی رنگها عاجز بودند.
شاید به نظر برسد مهارتهایی که در بالا به آن اشاره شد، بسیار ابتدایی و قابل فراگیری در خانه به وسیله والدین یا مراقبان کودکان باشند. این مهارتها شاید ابتدایی به نظر برسد اما بهطور قطع اساسی و ضروری برای آموزش خواندن و نوشتن هستند. این در حالی است که بهاحتمال زیاد مسائل و مشکلات ناشی از فقر اقتصادی و حاشیهنشینی مانع از پرداختن صحیح والدین این کودکان به نیازهای ثانویه فرزندانشان شده باشد. لازم به یادآوری نیست که اولویت اول همه خانوادهها یقینا اقتصاد و تأمین معاش خانواده و اعضای آن است. همچنین درحالیکه خود والدین از آموزش باکیفیتی در گذشته بهرهمند نبوده باشند، آیا انتظار از آنها برای پرداختن به این نیازهای کودکانشان منطقی است؟ آموزشوپرورش رایگان و همگانی و باکیفیت که حق دسترسی به آن جزء اصول مصرّح قانون اساسی است، با نگاهی به آمار ترک تحصیل و بیسوادی که در کشور وجود دارد، به طور اساسی مورد چالش و پرسش قرار میگیرد.
آموزش پیشدبستانی همگانی و رایگان و باکیفیت یک ضرورت اساسی بهخصوص در مناطق حاشیهای و محروم است بهخصوص مناطقی از کشور که زبان اول ساکنانش فارسی نیست. بهطور مثال کودکانی که در مناطق ترک یا کرد یا عرب نشین ساکناند و در خانه به زبان مادریشان سخن میگویند، ناگهان وارد کلاس اول ابتدایی میشوند و مجبور به آموزش الفبای خواندن و نوشتن به زبانی دیگر میشوند. در واقع کودک بدون هیچ زمینهای باید زبان دومی را فراگیرد درحالیکه مهارتهای زبان اولش تکمیل نشده است. مهارتهای پایه هر زبان عبارتاند از گفتن، شنیدن، خواندن و نوشتن. یعنی یک کودک بلوچستانی بدون اینکه قادر باشد به زبان مادریاش بخواند و بنویسد، مجبور به آموزش گفتن، شنیدن، خواندن و نوشتن یک زبان دیگر میشود. چنین فرایندی برای یک کودک هفتساله که هنوز رشد شناختیاش کامل نشده، ممکن است باعث بروز اختلالاتی در یادگیری او شود که به علت عدم آگاهی کادر آموزش از کمیت و کیفیت مسائل، کودک مذکور با برچسب «دیرآموز» یا «دارای اختلال یادگیری» یا حتی «دارای اختلال نقص توجه» مواجه شود. مددکاران اجتماعی و سایر علاقهمندان و دنبالکنندگان علوم شناختی و اجتماعی بهخوبی آگاه هستند که این برچسبها و انگها چه تأثیری بر فرایند رشد و جامعهپذیری کودکان دارد.
پیشنهاد حل یا کاهش مشکل در فقر آموزشی و توسعه یک آموزشوپرورش عادلانه این است که آموزش پیشدبستانی بهصورت همگانی و رایگان در اختیار همه کودکان قرار گیرد و این وظیفه دولت است که امکانات آن را فراهم کند. در مناطق دوزبانه نیز این آموزش باید بهصورت دوزبانه ارائه داده شود، به این صورت که کودکان در مقطع پیشدبستان با الفبای زبان اول و مادری خود آشنا شوند و اصول اولیه خواندن و نوشتن آن را فراگیرند تا در کلاس اول در آموزش زبان دومشان عملکرد بهتری از خود نشان دهند.