متن در یک اثر هنری، رکن اصلی شکل گیری و تعیین کننده سبک و شیوه اجراست و این مهم در یک اثر کودک بخصوص اثری که برای مخاطب خردسال ساخته می شود، به دلیل ظرافت هایی که باید در برخورد با این گروه سنی چه از لحاظ مفهومی، چه از منظر زبان شناسی در نظر داشت، از اهمیت و حساسیت بیشتری برخوردار است.
این نیست که هر چه اثری پیچیده تر و پرطمطراق تر بود، فاخرتر و هنرمندانه تر است، بلکه در بسیاری موارد، سادگی و بی آلایشی، حرکت گام به گام در جهت شناخت و درک مخاطب و ایجاد بستری مناسب که در آن پیامی هر چند کوچک انتقال یابد یا حتی زمینه ساز رشد فکری شود، در نوع خود حرکتی بسیار بزرگ و ارزشمند است و نشأت گرفته از روان شناسی صحیح مخاطب هدف خواهد بود.
این بی آلایشی و سادگی که در تولیدات برخی شبکه های خارجی به وفور به چشم می خورد، در تولیدات داخلی کمتر مورد توجه قرار گرفته یا در گرداب رساندن پیام مستقیم، از دست رفته و جای خود را با یکنواختی کسالت باری عوض می کند که نه تنها در جذب مخاطب موفق نیست، بلکه باعث ارتباط نداشتن نیز می شود. آن الگوها برای کارشناسان و دست اندر کاران و مدیران می تواند الگو و مثالی باشد تا هنرمندان، هراس از تولید اثری ساده و روان برای مخاطب خردسال را از دل برون افکنده و اثری ساده را سهل نگرفته و با مخاطب شناسی صحیح به این مهم همت گمارند و مدیران نیز نگاه سهل اندیشانه به تولید چنین آثاری نداشته و بدانند در پس چند خط ساده و کمرنگ که در زمینه ای سفید کشیده می شود و در پی صدای تک گوی راوی داستان، اندیشه ای ژرف نهان است و هدفی مهم دنبال می شود؛ چرا که امروزه متاسفانه دیده می شود بسیاری خانواده ها با بهانه دو زبانه بار آوردن کودکان خود و غیره و ذالک، رو به سوی چنین تولیدات و برنامه هایی داشته و به آن اقبال بسیار نشان می دهند. البته آموزش همزمان دو زبان به کودکی که سراسر وجودش مستعد یادگیری است هیچ منافاتی با سخن نگارنده ندارد و بسیار هم به رشد کودک کمک می کند، اما این که چنین آموزشی از کجا و از سوی چه کسی و کدام رسانه ارائه می شود، بسیار حائزاهمیت است و البته راه پیشگیری از آن با نهی و به سخن گفتن و همایش برگزار کردن، نیست که فقط و فقط با در اختیار گذاشتن جایگزینی مناسب و در خور شأن مخاطب و با شناخت درست از او امکان پذیر خواهد بود.
حال با این توضیحات باید گفت در تولیدات داخلی چندان رد پای مهمی به چشم نمی خورد و اگر هم هست، آن قدر اندک است که به حساب نمی آید، اما تفاوت بین کار کودک، نوجوان و خردسال در چیست؟
اساسا کار کودک، هنر تخیل است و خیال از آغاز زاده شدن هر انسانی با اوست.
خیالپردازی، مبدأ شکل گیری ادبیات، سینما، انیمیشن و به طور کلی هنر است و در این میان سهم ژانر کودک و نوجوان در تبدیل ذهنیت به عینیت بیشتر از دیگر هنرهاست. در این گونه است که به راحتی آدم فضایی ها را به زمین می کشیم، با شمشیرهای نورانی به جنگ موجودات اهریمنی می رویم، سوار بر ماشین های پرنده در سرزمین های افسانه ای یا حتی سرزمین خودمان گشت می زنیم، موجودی را جان می بخشیم و همکلامش می شویم و با همین هنر است که بال های خیالمان را تا بی ا نتها می گسترانیم و از این خیالپردازی لذت می بریم و به واسطه همین عنصر جادویی است که مخاطبمان نیز با ما همراه می شود و در هر گروه سنی که برای او اثر خلق کرده ایم، دوشادوشمان و گاه جلوتر از ما از تمام خیالپردازی ها لذت می برد و از دنیایی که برایش ساخته ایم درس می گیرد و سرگرم می شود، اما آیا در یک اثر برای خردسال نیز داستان به همین شکل است؟ آیا مخاطب خردسال تاب این همه خیالپردازی پرزرق و برق را دارد؟ همان که هنوز معنای بسیاری از واژه ها برایش گنگ و نامفهوم است، همان که از مادر فقط آغوش پرمهری می شناسد که آرامش بخش است، همان که هنوز در تشخیص رنگ ها دچار نقصان است، چگونه می توانیم از او انتظار داشته باشیم این همه خیالپردازی را تاب آورده و همراهمان شود؟ واقعیت این است که مخاطب خردسال به دنبال کشف دیگری است و دغدغه های دیگری دارد که تا در قالب او نرفته و از منظر او جهان را به مناظره ننشینیم، درکش برایمان دشوار خواهد بود.
خردسال به دنبال کشف محیط پیرامون خویش است، به دنبال شناخت عناصر، رنگ ها و تمام آنچه دنیا را تشکیل داده است. او مادر را نمی شناسد، اما آغوش پرمهرش را درک می کند و اگر کودکی دیگر را ببیند که در آغوشی آرمیده، خواهد فهمید او مادر است. او رنگ را نمی شناسد حجم را و مزه را هم و با شناخت چنین چیزهایی است که سراسر وجودش لذت شده و پیگیر ماجرا می شود، اما شیوه چنین آموزشی نیز بسیار حائزاهمیت بوده که در مجال بعدی، به آن پرداخته خواهد شد.
دنیای خردسال دنیای کشف است، دنیای شناخت ناشناخته ها، حتی اگر این ناشناخته ها از نظر ما کوچک و اندک باشند، اما برای مخاطب ما دنیایی می سازد که قرار است در آن به رشد و بالندگی برسد. پس مخاطب خردسال بیش از آن که به دنبال خیالپردازی باشد به دنبال یادگیری است. البته آموزشی که در حد او بوده، با آن ارتباط برقرار کرده و آن را تاب آورده و در این میان انیمیشن یکی از بهترین ابزارهای چنین آموزشی است. اما رساندن این گروه مخاطب به چنین آگاهی هایی با ابزار انیمیشن، به جهت ظرافت موضوع، دید و شناختی روان شناسانه می طلبد؛ شناختی که باید زیر نظر گروهی آگاه، از روان شناس و ایده پرداز گرفته تا تولید کننده و کارگردان متخصص شکل بگیرد تا محصول نهایی قابل تامل و درخور از آب درآمده و مفید واقع شود.
این مهم امروزه در شبکه های تلویزیونی بزرگ، شبکه هایی که به صورت تخصصی برای گروه خردسال، کودک و نوجوان برنامه سازی می کنند به صورت یک هنجار درآمده و تمام شرایط برای تولید محصولی شایسته آماده است؛ مهمی که در تلویزیون ما کمتر به چشم می خورد. متاسفانه در کشور ما تولید برنامه برای خردسال خیلی کم است. دلیل این کم بودن هم هرگز روشن نیست. آیا ما تیمی حرفه ای برای تولید نداریم؟ یا روان شناسانی شایسته؟ ایده پردازانی خوش ذوق؟ یا مشکل را باید در جایی دیگر جستجو کرد؟ چرا که همه تخصص هایی که ذکر شد وجود دارند و حتی دانش تولید نیز در حد استانداردهای جهانی است. ما مشکل بانی و مرکز تولید انیمیشن را نیز نداریم.
مرکز صبا، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و مراکز و کانون های دیگری که در حیطه آموزش و پرورش و تولید برنامه فعال هستند، همگی داعیه چنین کاری دارند، اما آیا تا به حال به طور جدی وارد چنین داستانی شده اند؟ اساسا آیا در تلویزیون و به طور تخصصی در شبکه پویا جایی برای او به عنوان خردسال دیده شده؟ آیا برنامه هایی با مشخصات استانداردی که به پاره ای از آن اشاره شد تولید یا خریده شده است؟ یا فقط این برنامه ها نام خردسال را یدک می کشند، بدون این که کمکی باشند برای این گروه مخاطب و خانواده هایشان. آیا استفاده از مشاوره روان شناسان در تولید آثار خردسال و کودک دیده شده و جدی گرفته می شود یا در حد وظیفه ای است به عهده تهیه کننده؟ آیا اگر تهیه کننده ای به این مهم مبادرت کرد برای مدیران در رسانه ملی مهم و حائز اهمیت است؟ و هزاران اما و اگر دیگر از زبان عوامل تولید، کارشناسان و مدیران. به هر حال جای برنامه هایی که مناسب خردسالان باشد هنوز خالی است.