برخی نیازهای بچه ها چه در خانه و چه در مدرسه نیازهای پایه هستند و برآورده کردن آنها برای سلامت روان دانش آموزان و رشد تحصیلی شان ضروری است. در غیر این صورت ممکن است دچار ترس، اضطراب و دیگر واکنش های روانی شوند. مثلا اگر فضای مدرسه امنیت نداشته باشد و کودک بترسد خطری متوجه او شود، کلاس دمای مناسبی نداشته باشد و خیلی گرم یا خیلی سرد باشد و...
نیاز پایه بچه ها تامین نمی شود. گاهی هم برخی معلم ها با ایجاد ترس و تهدید در بچه سعی می کنند او را وادار به درس خواندن کنند مثلا می گویند اگر فلان کار را بکنی، از مدرسه بیرونت می کنیم! البته چنین رفتارهایی امروزه کمتر مشاهده می شود ولی همان موارد نادر هم کل احساس امنیت روانی کودک را به هم می ریزد و آرامشی در فضای مدرسه نخواهد داشت که بتواند احساس خوبی از بودن در این محیط داشته باشد و آموزش ببیند. می خواهیم با هم نگاهی داشته باشیم به این مشکلات که خیلی وقت?ها از نگاه?مان پنهان می مانند.
اینکه مدام به پدر و مادرها بگوییم دعوا نکنید تا روان بچه آسیب نبیند، فایده ای ندارد و اگر اختلاف داشته باشند، باز هم این کار را انجام خواهند داد. پس به جای این توصیه، باید ببینیم چرا مشاجره می کنند. اگر خودشان متوجه علت اختلاف ها شوند و آنها را برطرف کنند، روابط بهبود می یابد و کودک آرامش بیشتری خواهد داشت. به هر حال والدین کم و زیاد با هم جر و بحث می کنند و این مساله اجتناب ناپذیر است. حالا چه می توان کرد تا فرزندشان کمترین آسیب را از این مشاجره ها ببیند؟ بهترین کار این است که بگویند همه آدم ها وقتی در کنار هم زندگی می کنند ممکن است اختلاف نظر پیدا کنند و پدر و مادرها همان طور که بلدند دعوا کنند، بلدند آشتی هم بکنند و این موضوع به خودشان مربوط می شود. اینکه پدر یا مادر از بچه ها یارکشی یا مدام آنها را تهدید به ترک کردن خانه برای همیشه کنند، بسیار صدمه زننده است نه دعواهای معمول خانوادگی قابل کنترل. اگر بچه حس کند دعوای والدینش همان طور که به او گفته اند، سطحی است و خودشان می توانند پس از جر و بحث مشکلاتشان را حل کنند و به آنها اطمینان و اعتماد داشته باشد، آرامشش با کوچک ترین مشکل و دعوایی به هم نمی ریزد.
البته بهتر است اگر پدر و مادر می توانند، اختلاف هایشان را کمتر و خود را کنترل کنند تا کار به مشاجره نکشد. معمولا ریشه بیشتر دعواهای زن و شوهری «کنترل» است؛ یعنی طرفین می خواهند طرف مقابل را کنترل کنند حالا چه از نظر مالی، چه رفتاری و چه ارتباطی ولی اگر سعی کنند خود را بیشتر کنترل کنند، دعواها بسیار کمتر خواهد شد. اگر کودک حس کند شرایط دعوا قابل کنترل است، احساس ترس و ناامنی نمی کند و درنتیجه در تحصیل و دیگر امور زندگی اش تاثیر منفی نمی گذارد. مثلا اگر به کسی بگویند خانه ات در مقابل زلزله ۸ ریشتری مقاوم است و در منطقه محل زندگی ات وقوع زلزله بیش از ۷ ریشتر محتمل نیست، احساس اطمینان خواهدکرد ولی در غیر این صورت احساس امنیت نمی کند.
ترساندن کسی را تربیت نکرده
خانه باید امن باشد تا احساس امنیت به بچه داده و بتواند تکامل و رشد بهتری داشته باشد. مادری که احساس ناامنی در بچه ایجاد می کند به او آسیب می زند. ترساندن نه هیچ جایگاهی در تربیت کودک دارد نه هیچ تاثیری در رشد و تکامل و درس خواندنش و اثر آن کاملا معکوس است ولی متاسفانه خیلی ها یک کم ترساندن بچه ها را لازم می دانند! کسانی که چنین اعتقادی دارند، تربیت و کنترل کودک را بلد نیستند و به همین دلیل تهدید می کنند و سلامت روانی کودک را به خطر می اندازند. مهم ترین اصل در رشد و تکامل بهتر بچه، احساس امنیت است و اگر این احساس چه در مدرسه و چه در خانه به خطر بیفتد، بقیه امور تحت تاثیر قرار می گیرد.
مقایسه بچه ها، تحت فشار قراردادن آنها برای گرفتن بالاترین نمره و... هم بسیار آسیب رسان است. ما حق نداریم بخواهیم فرزندمان را شبیه آنچه دلمان می خواهد بار بیاوریم چون یک آفریده خداست که پتانسیل های مختلفی دارد. مثلا اگر کسی خودش پزشک است، هیچ دلیلی ندارد توقع داشته باشد حتما فرزندش پزشک شود و او را تحت فشار قرار دهد.
بازجویی نکنید!
چطور می توان فهمید چه اتفاق هایی در مدرسه برای فرزندمان افتاده؟ این موضوع به روحیات و ویژگی های خود بچه بستگی دارد. بعضی بچه ها برون گرا هستند و وقتی از راه می رسند، از سیر تا پیاز آنچه در مدرسه اتفاق افتاده تعریف می کنند و بعضی دیگر تمایلی به حرف زدن در این رابطه ندارند. ضرورتی هم ندارد حتما از فرزندمان بخواهیم تمام آنچه در روز پشت سر گذاشته اند برای ما بازگو کنند. فقط می توان به او پیام داد: «هر وقت حس کردی نیاز است چیزی در مورد مدرسه به من بگویی و لازم است در جریان قرار بگیرم، بگو تا کمکت کنم». علاوه بر این، باید ارتباط اولیا با مدرسه برقرار باشد تا از روند تحصیلی فرزندشان مطلع شوند. پدر و مادر بازرس نیستند که بخواهند از بچه بازجویی کنند و از زیر زبانش حرف بکشند و این کار واقعا در مورد جریان و اتفاق های مدرسه لازم نیست.
از سوی دیگر عملکرد تحصیلی و رفتاری بچه هم می تواند تا حد زیادی بیانگر این باشد که در مدرسه مشکل دارد یا نه. مثلا اگر متوجه افت تحصیلی، به هم خوردن خواب و اشتهای او شدید، نشان از وجود مشکلی دارد که باید بررسی و رفع شود.
من معلمم را دوست ندارم!
گاهی بچه ها می گویند معلمشان یا مدرسه شان را دوست ندارند و به هر دلیل نمی توانند با آنها ارتباط برقرار کنند. اگر کودک شما هم چنین مشکلی دارد، بهترین روش این است پیش از هر اقدام و مداخله ای ببینید خودش می تواند مشکلاتش را حل کند یا نیاز به مداخله وجود دارد. اگر حس می کنید خودش می تواند از پس مشکل برآید، باید به او اعتمادبه نفس کافی برای این کار را بدهید ولی اگر فراتر از این بود، باید کاری که از دستتان برمی آید انجام دهید. در این شرایط، بهتر است هدف اصلی انطباق کودک با شرایط باشد.
من می خوام خودم برم مدرسه
عوامل زیادی در این مورد تاثیر دارند که مهم ترین آنها، امنیت جامعه و نزدیک بودن مسیر مدرسه تا خانه است. در این مورد نمی توان شهری مثل تهران را با شهرستانی کوچک یا روستایی که همه مردم آن همدیگر را می شناسند و کودک ممکن است طی روز بارها در مسیر مدرسه تردد داشته باشد، مقایسه کرد. اگر والدین مطمئن باشند آسیبی به کودک نمی رسد و مسیر هم کوتاه باشد، می توانند اجازه دهند تنها به مدرسه برود. البته این در مورد بچه های ۸ ۷ ساله است و مثلا یک پسر ۱۲ ساله باید خودش به مدرسه برود و برگردد و اگر والدینی حس می کنند بچه شان در این سن هنوز برای این کار توانمندی های لازم را ندارد، باید به او یاد بدهند. البته باید از قبل شرایط طوری فراهم شود که بچه مهارت های لازم را برای این کار پیدا کرده باشد.
دست شویی دارم! خیلی نکته های به نظر ساده، ممکن است احساس آرامش بچه ها را از بین ببرد و آنها را دچار اضطراب کند. مثلا اینکه بفهمند سرویس بهداشتی مدرسه خراب شده! بنابراین مسوولان مدرسه باید بلافاصله به این موارد هم رسیدگی کنند. چنین مشکلاتی حتی ممکن است بچه ها را دچار مشکل آموزشی و یادگیری هم بکند زیرا احساس می کنند امکان دارد با مشکل رو به رو شوند یا فکرشان مشغول می شود که حالا اگر نیاز به دستشویی داشتم، چه کنم!
مدرسه های رنگی اگر جوی فراهم کنیم که خوشایند بچه ها باشد، مثلا به معماری و تزیین کلاس ها دقت شود، رنگ های زیبا و شاد به کار رود، صندلی بچه ها راحت و مناسب باشد و... روحیه بهتری پیدا خواهند کرد و به درس و مدرسه علاقه مند می شوند ولی اگر جو مدرسه خشک باشد، در آنها تاثیر منفی دارد. باید فضا و محیط مدرسه شاد باشد. اگر اولیای مدرسه نکته هایی را در برخورد با بچه ها رعایت کنند، در زندگی بچه تاثیر بسزایی خواهد داشت. بله، درست خواندید! «زندگی» چون قسمتی از زندگی بچه ها در مدرسه می گذرد. دانش آموزان در مدرسه فقط آموزش نمی بینند بلکه آنجا زندگی می کنند. واقعیت این است که از معماری تا به کار بردن رنگ ها و چیدمان وسایل تا فراهم کردن شرایط سلامت و آسایش بچه ها، در روحیه و آموختن آنها تاثیر دارد. علاوه بر این، برخی بچه ها علایق خاصی دارند؛ بعضی به نقاشی و هنر علاقه بیشتری دارند و برخی به ورزش و اینکه بتوانیم فضایی برای پرداختن به این علاقه مندی ها برایشان فراهم کنیم، بسیار در روحیه شان موثر خواهد بود.
اعتبار ورزشی، اعتبار درسی! مهم ترین اصل این است که هر دانش آموزی را با ویژگی ها و علایقش معتبر بدانیم. یعنی حتی اگر درس بچه ای خیلی هم خوب نباشد ولی در ورزش موفق باشد، اگر ویژگی مثبتش را پررنگ تر در نظر بگیریم، حتما در درس او هم تاثیر مثبتی خواهد داشت. برعکس ممکن است دانش آموز دیگری خیلی درسخوان باشد ولی در ورزش چندان موفق نباشد. اگر بتوانیم چنین دانش آموزی را در آموزش کودکی که نمره ورزش خوب ولی نمره های درسی پایینی دارد، مشارکت دهیم، بچه ها درخواهند یافت آدم ها با هم متفاوت هستند و گروه هایی شکل می گیرند که به هم کمک می کنند تا یکی نمره بهتری بگیرد و دیگری بهتر ورزش کند. این اقدام ها احساس تعلق به مدرسه را هم در بچه ها شکل می دهد که بسیار اهمیت دارد. اینکه بچه ها را عضو مدرسه بدانیم و آنها هم خود را متعلق به مدرسه بدانند به تحصیل بهتر و ایجاد روحیه خوب در آنها کمک می کند و جو سازنده ای ایجاد می شود. حتی زمانی که در مدرسه زندگی می کنند، بهتر می گذرد. مدرسه باید واقعا خانه دوم بچه ها باشد. حتی با این ساعت های آموزشی طولانی، اگر زمان خواب را حذف کنیم، شاید اصلا بتوان مدرسه را خانه اول هم دانست!