لیستی از پنج رهبری که آنها را بیش از همه تحسین می کنید تهیه کنید. این پنج نفر می توانند در حوزه کسب وکار، رسانه های اجتماعی، سیاست، تکنولوژی، علوم پایه یا هر حوزه دیگر باشند. حال از خودتان بپرسید که چرا این افراد مورد پسند شما هستند. این احتمال که دلیل ستودن این افراد توسط شما چیزی بیش از عملکردشان باشد زیاد است. مطمئنا هر شخصی که در این لیست قرار بگیرد، از نظر احساسی بر شما تاثیر گذاشته است.
توانایی تاثیرگذاری بر افراد به طوری که از عقلانیت و منطق فراتر رود، از ویژگی های رهبران بزرگ است که به ما القا می شود. حال این سوال مطرح می شود که آیا توانایی تاثیرگذاری و الهام بخشی به افراد آموختنی است؟ هم بله و هم خیر. واقعیت این است که هر کسی توانایی مدیریت و رهبری را ندارد و هیچ جایگزینی برای استعداد ذاتی وجود ندارد. در حقیقت من در دنیای کسب وکار و سر و کار داشتن با کارمندان، بیشتر به این واقعیت پی برده ام. اما برای کسانی که ذاتا ستاره به دنیا نیامده اند (که اغلب ما اینگونه هستیم)، مهارت های رهبری و مدیریتی می تواند اکتسابی، قابل شکل دهی و قابل توسعه باشد.
در اینجا تعدادی از این ابزارهای اکتسابی را که می تواند به مدیر شدن افراد کمک کند، معرفی می کنیم:
هوش احساسی: مدیران بزرگ احساس کارمندان را دریافت می کنند و توانایی تشخیص نیازها و تمایلات آنها را بدون اینکه در مورد آن صحبت کنند دارند. این توانایی باعث می شود در مورد این نیازها و برای برطرف کردن آنها با کارمندان شان گفت وگو کنند. وقتی کارمندی احساس می کند مدیرش او را درک کرده و با او همدردی می کند، واکنش نشان داده و رابطه متقابلی بین آنها شکل می گیرد.
یادگیری مداوم: در دنیا هیچ انسانی وجود ندارد که همه چیز را بداند. کنجکاوی و تمایل سیرنشدنی برای انجام بهتر کارها از نشانه های مدیران بزرگ است. اینگونه افراد به ندرت از وضعیت موجود رضایت دارند و از اطلاعات تازه و داده های جدید استقبال می کنند. این کار همان سرمایه گذاری روی خود است.
متناسب سازی: مدیران بزرگ به هر چالش با نگاه تازه ای واکنش نشان می دهند. آنها می دانند چیزی که در یک موقعیت کاربرد داشت، در موقعیت دیگر بی فایده است. قبل از هر اقدامی، مطمئن باشید جزئیات و شرایط خاص هر موقعیت را می شناسید و اقداماتتان را متناسب با آن تنظیم کنید.
کنار کشیدن: خیلی ها فکر می کنند رهبری به معنی کنترل کردن همه چیز است، اما حقیقت این است که مدیران بزرگ موضوعی را القا می کنند و سپس از مسیر خارج می شوند. آنها می دانند که افراد بااستعداد نیاز ندارند که مدیران دائم بر کار آنها نظارت کنند. مدیریت صحیح به معنای نفوذ، راهنمایی و حمایت است، نه کنترل کردن همه چیز. بنابراین کار خود را به عنوان یک مدیر انجام دهید و سپس خود را کنار بکشید تا کارمندان مسیر خود را پیدا کنند.
صداقت: ما دائما اخباری را در مورد اینکه مدیری اعتبار خود را به دلیل عدم صداقتش از دست داده می شنویم. این اتفاق معمولابه این دلیل رخ می دهد که برخی مدیران سعی می کنند هر چیزی را بسنجند، چون هراس دارند برای آن چیزی که هستند از سوی دیگران پذیرفته نشوند، اما ما در دوره شفافیت محض زندگی می کنیم که این موضوع برای داشتن صداقت همیشگی کافی است، چون ماموریت و انگیزه های شما به واسطه رفتارتان فاش می شود. اهمیت این موضوع حتی فراتر هم می رود. صداقت، سازمان شما را ارتقا می دهد. اگر به عنوان مدیری صادق شهرت دارید، انتقال اخبار بد و مواجه شدن با چالش های سخت برای شما آسان تر خواهد بود. از خودتان بپرسید که آیا از اعماق قلبتان الهام بخش کارمندان هستید؟
مهربانی و احترام: نادانی و تکبر، قاتلان مدیریت خوب و نیز نشان دهنده تزلزل هستند. رفتار با دیگران بر اساس اصل اولیه احترام گذاشتن از ویژگی های اساسی مدیریت است، البته افرادی هم هستند که ثابت می کنند لایق احترام نیستند و باید با آنها برخورد شود، اما معروف بودن به مهربانی، صداقت و احترام، کار را برای شما آسان تر می کند.
همکاری و تعامل: کار و شغل هر فردی به زندگی او پیوند خورده است. هر چقدر سازمان شما بیشتر بتواند به افراد نزدیک شود، به نتایج خارق العاده تری می رسید. این یعنی تا جایی که می توانید استراتژی ها، اهداف و چالش های سازمان را مطرح کنید و به اشتراک بگذارید. این کار حس عضوی از سازمان بودن را در افراد ایجاد می کند و بار دیگر نشانه احترام گذاشتن به آنها است. اگر کارمندان حس کنند عضوی از سازمان هستند، از پشت خنجر نمی زنند!
شراکت با کارمندان: همان طور که گفته شد، شغل افراد بخش بزرگی از زندگی آنان است. به نظر می رسد این یک موضوع بدیهی باشد، اما مدیران باید همیشه به آن توجه کنند. سعی کنید اهداف شغلی کارمندان تان را بشناسید و سپس هر کاری که می توانید انجام دهید تا به آنها در رسیدن به اهدافشان کمک کنید؛ حتی اگر این کمک ها باعث شود در نهایت به این نتیجه برسند که می خواهند سازمان را ترک کنند، در این صورت کارمندانی شاد و بهره ور خواهید داشت که با اشتیاق و تعهد کار می کنند و به پیشرفت شرکت شما کمک می کنند.
در نهایت باید گفت مدیریت هم هنر است و هم علم. ابزارهایی که معرفی شد تنها رهنمودهایی کلی هستند و قوانین قطعی محسوب نمی شوند. هر مدیری موظف است شیوه مدیریتی خاص خود را ایجاد کند. اگر می خواهید در یک سطح احساسی به کارمندان تان نزدیک شوید، از ابزارهای نام برده شده به عنوان بخشی از سلاح هایی که در اختیار دارید، استفاده کنید