● بیان مسأله
- چه رابطه ای بین هوش هیجانی و پیشرفت افراد وجود دارد؟
- آیا هوش هیجانی در ارتباطات مؤثر است؟
- آیا بین هوش هیجانی و روابط زناشویی رابطه ای وجود دارد؟
- آیا هوش هیجانی در پرورش فرزندان نقش دارد؟
- آیا بین هوش هیجانی و مدیریت در بازار رابطه ای وجود دارد؟
● فرضیه
-بین هوش هیجانی و پیشرفت افراد رابطه وجود دارد.
-هوش هیجانی در ارتباطات نقش دارد.
-بین هوش هیجانی و روابط زناشویی رابطه مستقیم وجود دارد.
-بین هوش هیجانی و پرورش فرزندان رابطه ای وجود دارد.
-هوش هیجانی ابزاری نوین در مدیریت بازار است.
● هدف مقاله
هدف مقاله این است که با توجه به مؤلفه های هوش هیجانی می توان رابطه بین پیشرفت افراد در زندگی و هوش هیجانی پیدا کرد.
● متغیرها و مقیاس سنجش آنها
متغیرهای مقاله،هوش هیجانی EQ و پیشرفت افراد می باشند که هوش هیجانی به عنوان متغیر مستقل و پیشرفت افراد به عنوان متغیر وابسته می باشند.البته نقش متغیر های مداخله گر چون IQ افراد را هم باید مدنظر قرار دارد.مقیاس سنجش در این مقاله،مقیاس اسمی (بهره هوشی IQ و هوش هیجانیEQ) می باشد.
● پیشینه
سال های زیادی بر روان شناسان حاکم بود که مهمترین استعداد افراد را بهره هوشی یا هوش بهر(IQ)می نامیدند و با همین استعداد،پذیرش و گزینش کارمندان را انجام می دادند که افراد یا باهوش هستند یا نیستند و به هر حال،چنین زاده شده اند و کار زیادی برای آنها نمی توان انجام داد.این طرز تفکر در جامعه آن زمان که گاردنر آن را "دوران تفکر هوشبهری"می نامد نیز نفوذ کرده بود.کتاب "قالب های ذهن"اثر مهم گاردنر در سال ۱۹۸۳ بیانیه ای در دیدگاه هوش بهری بود به گفته این کتاب،هوش واحد و یکپارچه ای وجود ندارد که موفقیت در زندگی را تضمین کند بلکه طیف گسترده ای از هوش وجود دارند.
● تاریخچه
هوش هیجانی در مفهوم هوش اجتماعی ریشه دارد که اولین بار توسط ای.ال ثرندایک در سال ۱۹۲۰ شناخته شد،از آن پس تاکنون روان شناسان سایر مؤلفه های هوش را نیز مورد شناسایی قرار دادند.در سال ۱۹۷۰ برای اولین بار،دو روان شناس آمریکایی به نام دکتر پیتر سالوی و دکتر جان مایر بحث علمی هوش هیجانی را مطرح کردند.در سال ۱۹۷۵ "هوارد گاردنر"ایده هوش چند گانه را مطرح کرد.عبارت هوش هیجانی ابتدا در سال ۱۹۸۵ توسط"وین پین "مطرح شد اما توسط "دانیل گلمن" درسال ۱۹۹۵ محبوبیت یافت.بیشتر پژوهش ها در این زمینه توسط "پیتر سالوی" و "جان مایر" در دهه ۹۰ صورت گرفته است.
● چکیده
این مقاله به موضوع هوش هیجانی و نقش آن در پیشرفت افراد می پردازد.پیشینه و تاریخچه هوش هیجانی تشریح شده و همچنین انواع هوش از دیدگاه متفکران و بزرگانی که در این حیطه فعالیت داشته اند تعریف شده است.در ادامه به تعریف هوش هیجانی و مؤلفه های این هوش و همچنین به هوش اجتماعی و عوامل تشکیل دهنده هریک از آن ها پرداخته می شود.سپس نقش وراثت و محیط بر بررسی می شود.در طی مقاله افراد براساس تقسیم بندی شده اند.الگوی رفتاری والدین و رشد هوش هیجانی تشریح می شود،همچنین از اهمیت هوش هیجانی و ضرورت آن در فرزند پروری نیز صحبت شده است.به نقش هوش هیجانی در مدیریت ارتباطات پرداخته می شود و در پایان به این مطلب اشاره می شود که آیا هوش هیجانی در مدیریت بازار تاثیری داردذ یا خیر؟
● هوش و انوع آن
هوش از جمله مواردی است که بسیار مورد توجه روان شناسان بوده و در طول تاریخچه روانشناسی تلاش بر این بوده که ماهیت هوش، انواع آن، تغییر پذیری آن و ... مورد بررسی قرار گیرد. وقتی درباره هوش صحبت میشود، ویژگی چون یادگیری سریع زیاد، محاسبات دقیق و فوری و راه حلهای جدید به ذهن خطور میکند.
بطور کلی تعاریف متعددی از هوش صورت گرفته است و بر این اساس طبقات مختلفی از انواع هوش نیز مطرح شده است. ثرندایک، اسپیرمن، ترستون اشترن برگ، گاردنر افرادی هستند که انواعی از هوش را براساس تعاریفی که از آن ارائه کرده ساختهاند.
● انواع هوش از دیدگاه ثرندایک
ثرندایک رفتار هوشمندانه را متشکل از توناییهای خاص گوناگون میداند. او از سه نوع صحبت میکند که افراد مختلف در هر یک از این انواع میتوانند متفاوت باشند.
▪ هوش انتزاعی: این نوع از هوش با اندیشه و نهادها سروکار دارد. درک روابط اجزا و پدیدهها با این نوع از هوش ارتباط دارد. توان درک نظریهها، ریاضیات و ... به این نوع هوش مرتبط است.
▪ هوش مکانیکی: به ویژگیهایی ارتباط دارد که به بهرهگیری موثر از ابزارها و انجام اعمال و فعالیتها مربوط میشود. افرادی که از نظر انجام فعالیتها و مهارتهای عملی بازده خوبی دارند، از هوش مکانیکی بالایی برخورداند.
▪ هوش اجتماعی: به توناییهای فرد که ایجاد روابط اجتماعی مناسب را میسر میسازد اطلاق میشود.
● انواع هوش از دیدگاه اسپیرمن و ترستون
▪ انواع هوش از دیدگاه اسپیرمن
اسپیرمن معتقد است که در همه کارکردهای روانی یک حامل کلی هوشی (g) و شماری از عوامل اختصاصی هوشی (s) وجود دارد.به عبارتی او هوش را به یک نوع هوش کلی و تعدادی هوش اختصاصی تقسیم میکند.
▪ انواع هوش از دیدگاه ترستون
ترستون برخلاف اسپیرمن معتقد است که نوعی از هوش به نام هوش کلی وجود ندارد، بلکه هوش از انواعی از استعدادهای نخستین روانی تشکیل یافته است، که شامل هوش کلامی، استعداد عددی، درک روابط فضایی، درک معنای کلامی، حافظه، استدلال و ادراک را شامل میشود. هوش کلامی روابط واژگان ارتباط کلامی و استعداد عددی سرعت و دقت در عملیات حساب را شامل میشود. درک روابط فضایی به استعداد پی بردن به بازشناسی و همگونی شکلها به یاری بینایی اطلاق میشود و منظور از درک معنای کلامی عبارت از به خاطر سپردن واژههای منحصر به فرد است.
منظور از حافظه، حفظ کردن هر گونه طرح و نقشه، شعر و قطعه یا اعداد و ارقامی، به صورت طولیوار است و استدلال به استنتاج قاعده و اصول، از موارد مختلف و همچنین توانایی در حل مسائل اطلاق میشود. ادراک عبارت است از تمییز دادن اختلافهای اندازه، شکل، طول و عرض یا جای خالی واژهها و اندامها در شکلها.
● انواع هوش از دیدگاه اشترن برگ
اشترن برگ که نظریه خود را در دهه ۸۰ میلادی مطرح کرده به اجزای عالیه عملیاتی و اجزا کسب معلومات در هوش اشاره میکند و بر این اساس وی نیز هوش را به انواع هوش کلامی، هوش کاربردی و هوش اجتماعی تقسیم میکند.
▪ هوش کلامی: در این نوع هوش فرد مطالب را به سرعت میخواند و میفهمد و در سخن گویی، واژگان بیشتر و دقیقتری بکار میبرد.
▪ هوش کاربردی: با استفاده از این نوع هوش، فرد هوشمند همواره موقعیتها را خوب بررسی میکند و مسائل خود را به نحو مطلوب و موفقیت آمیز حل میکند.
▪ هوش اجتماعی: فرد هوشمند این نوع از هوش را آن گونه که هستند میپذیرد، پیش از سخن گفتن میاندیشد و رفتار و کردارش با سنجیدگی و ژرف نگری همراه است.
انواع هوش از دیدگاه گاردنر
هواردگاردنر روان شناس آمریکایی، هوش را در هفت نوع جداگانه مشخص کرده است: هوش زبانی یا کلامی، هوش هنر موسیقی، هوش منطق ریاضی، هوش فضایی، هوش حرکات بدنی، هوش اجتماعی و هوش درون فردی یا مهار نفس. گاردنر معتقد است که افراد برای هر مساله خاصی، هوش مربوط به آن مساله را بکار میبرند.
▪ هوش هیجانی
هوش هیجانی (Emotional Intelligence) که به اختصار EI گفته میشود و معمولاً معیار ارزیابی آن را «ضریب هوش هیجانی» یا EQ مینامند، به توانایی،ظرفیت یا مهارت ادراک، سنجش و مدیریت هیجانات خود و دیگران، دلالت دارد. البته به دلیل تازه بودن نسبی این ایده، تعریف دقیق آن هنوز در بین روانشناسان مورد اختلاف است.
در سال ۱۹۲۰«تورن دایک» در دانشگاه کلمبیا از عبارت هوش اجتماعی برای تشریح مهارت کنار آمدن با سایر مردم استفاده کرد. در سال ۱۹۷۵«هاوارد گاردنر» ایده هوش چندگانه را مطرح کرد. او هشت نوع هوش را در دو دسته کلّی هوش میان فردی (interpersonal) و هوش درون فردی (intrapersonal) برشمرد. بسیاری از روانشناسان از جمله گاردنر اعتقاد دارند که معیارهای سنتی ارزیابی هوش، مثل آزمونهای ضریب هوشی (IQ) قادر به تشریح توانائیهای شناختی نیستند.
عبارت هوش هیجانی ابتدا در سال ۱۹۸۵ توسط «وین پین» مطرح شد امّا توسط «دانیل گلمن» در سال ۱۹۹۵ محبوبیت یافت. بیشترین پژوهشها در این زمینه توسط «پیتر سالووی» و «جان مایر» در دهه ۹۰ صورت گرفته است. آنها به این نتیجه رسیدند که ظرفیت ادراک و فهم هیجانات،عامل جدیدی را در شخصیت افراد تشکیل میدهند.
● اندازهگیری هوش هیجانی
تفاوت بین هوش و دانش در زمینه شناخت کاملاً روشن است. در پژوهشهای روانشناسی عموماً نشان داده شده است که ضریب هوشی (IQ)، معیار قابل اطمینانی برای سنجش ظرفیت و توانایی شناختی افراد است و در طول زمان تغییر نمیکند. امّا در زمینه هیجانات (یا عواطف)، تفاوت بین هوش و دانش چندان مشخص نیست و برخی ناسازگاریها در تعاریف فعلی از هوش هیجانی و معیارهای آن وجود دارد. برخی از روانشناسان معتقدند که هوش هیجانی پویاست و قابل یادگیری و افزایش میباشد، در حالی که برخی دیگر هوش هیجانی را نیز ثابت و غیرقابل افزایش میدانند.
● مؤلفه های اصلی هوش هیجانی و اجتمایی و عوامل تشکیل دهنده آن ها
الف) مولفه های درون فردی . Interapersonal Components
۱- خودآگاهی عاطفی هیجانی. Emotional Self Awarenes
۲- جرأتمندی . AS) Assertiveness)
۳- حرمت نفس. SR) SELF-REGARD)
۴- خودشکوفایی. SA) SELF-ACTUALIZATION)
۵- استقلال عمل. (IN) (INDEPENDENC)
ب) مولفه های سازگاری . ADAPTIBILITY-COMPONENTS
۱- آزمون واقعیت. RT) REALITY TESTING)
۲- انعطاف پذیری. FL) FIEXIBILITY)
۳- حل مساله. PS) PROBLEM SOLVING)
پ) مولفه های خلق و خوی عمومی. MOOD – GENERAL COMPONENT
۱- خوش بینی. OP) OPTIMISM)
۲- نشاط. HA) HAPPINESS)
ت) مولفه های میان فردی. INTERPERSONAL COMPONENTS
۱- هم حسی. EM) EMPATHY)
۲- مسئولیت اجتماعی. RE) SOCIAL RESPONSIBILITY)
۳- روابط بین فردی. INTERPERSONAL RELATIONSHIP
ث) مولفه های کنترل تنش ها. STRESS MANAGEMENT-COMPONENTS
۱- تحمل تنش ها. ST) STRESS TOLERANCE)
۲- کنترل تکانه ها . IMPULSE-CONTRO
در زیر، چکیده مفهوم هر یک از این ۵ مولفه و ۱۵ عامل تشکیل دهنده آن ها ارائه می شود.
قبل از آن، توضیح مؤلفه های هوش هیجانی را از نظر بار _اون ملاحظه می کنید و سپس به شرح کامل آن ها می پردازیم :
این هوش بنا به نظر «بار-اون » ۵ مولفه به شرح زیر دارد که ۱۵ عامل در آن موثر هستند. افراد، تعداد بیشتری از این مولفه ها را در خود بیابند هوش هیجانی بالاتری دارند.
▪ مهارتهای درون فردی، شامل:
ـ خودآگاهی هیجانی (بازشناسی و فهم احساسات خود)
ـ جرأت (ابراز احساسات، عقاید، تفکرات و دفاع از حقوق شخصی به شیوه ای سازنده)
ـخودتنظیمی (آگاهی، فهم، پذیرش و احترام به خویش)
ـ خودشکوفایی (تحقق بخشیدن به استعدادهای بالقوه خویشتن)
ـ استقلال (خودفرمانی و خودکنترلی در تفکر و عمل شخصی و رهایی از وابستگی هیجانی)
▪ مهارتهای میان فردی، شامل:
_ روابط میان فردی (آگاهی، فهم و درک احساسات دیگران، ایجاد و حفظ روابط رضایت بخش دو جانبه که به صورت نزدیکی هیجانی و وابستگی مشخص می شود)
ـ تعهد اجتماعی (عضو مؤثر و سازنده گروه اجتماعی خود بودن، نشان دادن خود به عنوان یک شریک خوب)
ـ همدلی (توان آگاهی از احساسات دیگران، درک احساسات و تحسین آنها)
▪ سازگاری، شامل:
ـ مسأله گشایی (تشخیص و تعریف مسائل، همچنین ایجاد راه کارهای مؤثر)
ـ آزمون واقعیت (ارزیابی مطابقت میان آنچه به طور ذهنی و آنچه به طور عینی، تجربه می شود)
ـ انعطاف پذیری (تنظیم هیجان، تفکر و رفتار به هنگام تغییر موقعیت و شرایط)
▪ کنترل استرس، شامل:
ـ توانایی تحمل استرس (مقاومت در برابر وقایع نامطلوب و موقعیت های استرس زا)
ـ کنترل تکانه (ایستادگی در مقابل تکانه یا انکار تکانه)
- خلق عمومی، شامل:
ـ شادی (احساس رضایت از خویشتن، شاد کردن خود و دیگران)
ـ خوشبینی (نگاه به جنبه های روشن زندگی و حفظ نگرش مثبت حتی در مواجهه با ناملایمات)
● مولفه ها ی هوش هیجانی و شرح کامل آنها
۱) مولفه درون فردی: توانایی های شخص را در آگاهی از هیجان ها و کنترل آنها مشخص می کند.
۲) مولفه های میان فردی: توانایی های شخص را برای سازگاری با دیگران و مهارت های اجتماعی بررسی می کند.
۳) مولفه سازگاری: انعطاف پذیری و توان حل مساله و واقع گرایی شخص را مورد بررسی قرار می دهد.
۴) مولفه اداره یا کنترل تنش ها: توانایی تحمل تنش و کنترل تکانه ها را بررسی می کند.
۵) مولفه خلق و خوی عمومی: نشاط و خوش بینی فرد را مورد بررسی قرار می دهد.
● وراثت یا محیط کدام یک مؤثرند؟
بر خلاف IQ یا هوشبهر که بیشتر تحت تاثیر عوامل وراثتی است و در طول زندگی فرد ثابت میماند، هوش هیجانی احتمالاً بیشتر تحت تاثیر شرایط محیطی است. دانیال گلمن میگوید:قابلیتهای تشکیل دهنده هوش هیجانی در مجموع تواناییهای اکتسابی هستند اما از طرفی سنجش هوش هیجانی عملاً برخی از جنبههای شخصیت را مانند خوشبینی و استقامت در بر میگیرد، با توجه به اینکه در شکلگیری شخصیت هر دو عامل وراثت و محیط نقش دارند نمیتوان نظر گلمن را درباره اکتسابی بودن هوش هیجانی تائید کرد. به طور کلی در حال حاضر در مورد اینکه هوش هیجانی یک استعداد ارثی است و یا مجموعهای از تواناییها، قابلیتها و مهارتهای اکتسابی، اتفاق نظر وجود ندارد.
به نظر میرسد این امکان وجود دارد که شخص با هوش هیجانی زیاد متولد شود اما در آغاز کودکی این توانمندی به گونهای آسیب ببیند و منجر به کاهش هوش هیجانی شود،همچنین ممکن است کودکی با هوش هیجانی کم متولد شود اما با الگوی پرورش صحیح هوش هیجانی وی افزایش یابد. آسیبپذیری هوش هیجانی بالا،بسیار بیشتر از امکان پرورش و رشد هوش هیجانی کم است، به عبارتی دیگر هوش هیجانی تابع این اصل کلی است که نابود کردن همیشه آسانتر از پرورش دادن است.
● تقسیمبندی افراد بر اساس IQ و EQ
جک بلوک روانشناس دانشگاه کالیفرنیا افراد را بر حسب جنسیت، IQ و EQ به چهار دسته تقسیم میکند:
▪ مردانی با IQ بالا:این مردان از روی تواناییهای گسترده عقلانیشان مورد شناسایی قرار میگیرند چنین افرادی جاهطلب، منتقد، لجوج و دارای توانایی بالا در حل مسائل عقلانی میباشند. اما به دلیل هوش هیجانی پایین کمرو، فروتن و نازک نارنجیاند از روابط جنسی خود رضایت ندارند و از نظر احساسی سرد و بیعاطفهاند.
▪ مردانی با EQ (هوش هیجانی) بالا: چنین مردانی در روابط اجتماعی، متعادل،شاد و سرزندهاند. ظرفیت بالایی برای تعهد و سرسپردگی برای مردم یا اهداف خود دارند، مسئولیتپذیر، دلسوز و با ملاحظهاند. چنین افرادی با خود، دیگران و اجتماع احساس راحتی میکنند.
▪ زنانی با IQ بالا: از اعتماد به نفس خوبی برخوردارند و در بیان موضوعات عقلانی و اندیشههای خود فصاحت کافی دارند و دارای علایق روشنفکرانه زیادی هستند. آنها درونگرا، مستعدنگرانی، فکر و خیال و احساس گناه هستند، در ابراز خشم خود تامل میکنند و معمولاً آن را غیرمستقیم ابراز میکنند.
▪ زنانی با EQ بالا: این زنان دوست دارند احساساتشان را مستقیماً بیان کنند، راجع به خود مثبت فکر میکنند و مانند مردان هم گروه خود اجتماعی و گروهگرا هستند، شاد و آسوده خیالاند و به ندرت احساس نگرانی و گناه میکنند.
شکی نیست که برخورداری از هوشبهر بالا به تنهایی برای حل مسائل پیچیده زندگی اجتماعی کافی نیست. به عقیده جک بلوک فردی که از نظر هوشبهر بالا است اما فاقد هوش هیجانی کافی است، تقریباً کاریکاتوری از یک آدم خردمند است، او در قلمرو ذهن چیره دست بوده، اما در دنیای شخصی خویش ناتوان است. نکته قابل ذکر آن است که IQ و EQ را نمیتوان به عنوان دو عامل ضدیکدیگر در نظر گرفت بلکه این دو عامل صرفاً با هم متفاوتند، اگر چه بسیاری ازما نیز هوش هیجانی را با تیزهوشی علمی اشتباه میگیریم، علی رغم عقیده رایج، افرادی که دارای هوشبهر بالا و هوش هیجانی بسیار ضعیف و یا برعکس باشند نادرند یعنی بسیاری از افراد از IQ و EQ بالا تواماً برخوردارند.
● الگوی رفتاری والدین و رشد هوش هیجانی
نحوه رفتار والدین با فرزندان خود پیامدهای عمیق و دراز مدتی بر زندگی عاطفی و هیجانی آنها میگذارد. رفتار مستقیم آنان با کودک و همچنین شیوه برخورد والدین با یکدیگر درسهای نیرومندی به فرزندان میآموزد. سه نمونه از رایجترین الگوهای رفتاری نامناسب عبارتند از:
▪ نادیده گرفتن هرگونه احساس کودک.این گونه والدین با آشفتگی هیجانی کودک به عنوان دردسر و یا مسالهای بیاهمیت برخورد میکنند.
▪ بیقیدی بیش از حد. این گونه والدین حتی اگر پاسخ عاطفی کودک آشکارا نادرست باشد هیچ گونه تلاشی برای جایگزینی آن به وسیله یک پاسخ عاطفی مناسب نمیکنند. والدین بیقید برای کاستن از اندوه یا خشم کودک، به او رشوه میدهند.
▪ تحقیر احساسات کودک. این گونه والدین هم در انتقاد کردن و هم در تنبیه کردن سختگیرند، مثلاً ممکن است هرگونه تظاهری از خشم را در کودک به طور کلی نهی کنند و آن را به وسیله تنبیه سرکوب نمایند.
شکلگیری اجزای هوش هیجانی در سالهای اولیه زندگی کودک انجام میگیرد و در خلال سالهای مدرسه نیز ادامه مییابد. تقریباً تمام دانشآموزانی که در مدرسه عملکرد ضعیفی دارند، فاقد یک یا چند مورد از عوامل هوش هیجانی هستند، اگر چه ممکن است مشکلات شناختی و اختلال یادگیری هم داشته باشند. آمادگی کودک برای تحصیل به هفت توانایی اساسی بستگی دارد که همگی به گونهای به هوش هیجانی مربوط هستند.
▪ اطمینان. داشتن احساس کنترل و تسلط بربدن، این احساس که در اموری که به او محول میشود موفق خواهد شد.
▪ کنجکاوی. احساس لذت از کشف قوانین حاکم بر امور.
▪ هدفمندی. تمایل و قابلیت اثرگذاری و احساس توانایی و عملکرد توام با پشتکار.
▪ خویشتنداری. توانایی تعدیل و کنترل اعمال خود به گونهای متناسب با سن و موقعیت.
▪ مرتبط بودن. توانایی آمیزش با دیگران بر اساس این حس که شخص وضعیت دیگران را درک میکند و دیگران نیز او را درک میکنند.
▪ توانایی برقراری ارتباط. میل و توانایی تبادل افکار،احساسات و مفاهیم که با احساس لذت از آمیزش با دیگران و به ویژه بزرگسالان همراه است.
▪ تشریک مساعی. ایجاد تعادل بین نیازهای خود و دیگران.
نقش هوش هیجانی در ارتباط زناشویی
خطوط فکری و حالات هیجانهای نادرستی که میتواند به روابط زناشویی لطمه بزند در سالهای اخیر به دقت مورد بررسی قرار گرفتهاند. با استفاده از مقیاسهای فیزیولوژیک پیچیده میتوان لحظه به لحظه نوسانات عاطفی یک زوج را در برخوردهای میان آنها بررسی کرد. این مقیاسهای فیزیولوژیک جنبههای زیستی و پنهان مشکلات زوجین راآشکار میکند.
گاتمن طی دو دهه گذشته بیش از دویست زوج را با استفاده از بررسی تغییرات فیزیولوژیک به هنگام صحبت مورد مطالعه قرار داده است. او دریافت که انتقاد شدید میتواند ارتباط زوجین را دچار مخاطره کند. زوجین در جریان عصبانیت، انتقادات خود را در قالبی مخرب عنوان میکنند و به جای انتقاد از اعمال یکدیگر، شخصیت یکدیگر را به زیر سوال میبرند. این نوع انتقاد، در شخص مقابل احساس شرمساری، مورد علاقه نبودن و عدم شایستگی میکند که به نوبه خود باعث میشوند که فرد پاسخی دفاعی بدهد.
تحقیر طرف مقابل باعث میشود که ضربان قلب مخاطب ۲ یا ۳ ضربه در دقیقه افزایش پیدا کند و مردی که به طور مرتب از تحقیر استفاده میکند احتمال اینکه همسرش به بیماریهای سرماخوردگی و آنفلوانزا، التهاب مثانه و عفونت قارچی و عوارض معده، رودهای مبتلا شود بیشتر است. به اعتقاد هایم گینوت بهترین شیوه برای ابراز شکایت استفاده از فرمول x-y-z است. x معرف عمل انجام شده است،y احساس ناشی از عمل است و z عملی است که ترجیح میدهیم به جای عمل قبلی انجام شود. به عنوان مثال در نظر بگیرید که شوهری به همسر خود اطلاع نداده که دیروقت به خانه میآید. به جای گفتن این که «تو آدم بیفکر و خودخواهی هستی» که نوعی حمله به شخصیت طرف مقابل است،میتواند بگوید وقتی به من اطلاع ندادی که دیر میآیی(x)،احساس عصبانیت کردم(y)،ای کاش به من زنگ میزدی تا بدانم که دیر میآیی(z). همانگونه که گفته شد بین شیوه انتقاد کردن و احتمال بیماری ارتباط وجود دارد، همچنین شیوه ارتباط زوجین بر شاخصهای فیزیولوژیک هر یک از آنها تاثیر میگذارد. گاتمن توانست با بررسی دقیق تغییرات فیزیولوژیک بدن و روابط عاطفی (شامل لحن بیان، استفاده از کلمات محبتآمیز یا خشن، شیوه انتقاد نامناسب و ...) با دقت بالا،دوام ازدواج رادر نمونههای مورد مشاهده پیشبینی کند.
● اهمیت هوش هیجانی و ضرورت آن در فرزند پروری
اگر کودکی IQ بالاتری داشته باشد،حتما در بزرگسالی انسان تحصیل کرده و موفقتری خواهد بود. شاید به همین خاطر است که تعداد زیادی از والدین، از همان دوران قبل از مدرسه رفتن، نگران کیفیت یادگیری فرزند دلبند خود و مدارسی که قرار است او در آنها درس بخواند هستند. غافل از اینکه امروزه تحقیقات علمی، نشان داده که تنها داشتن هوش عقلانیِ زیاد (که مدارس می خواهند از آن برای گذشتن از سد کنکور استفاده کنند)برای کسب موفقیت کافی نیست و علاوه بر IQ، کیفیات دیگری نیز لازم است که امروزه به آن هوش هیجانی می گویند. با پیروی از هوش هیجانی، بچه ها می آموزند که احساسات و هیجانات،نیازها و تمایلات همه انسانها به یکدیگر شبیه نیست. رسیدن به چنین درکی به افزایش شفقت و احترام به احساسات و تفاوتهای فردی دیگران منجر می گردد که این خود اساس همدلی (یکی از مهارتهای هوش هیجانی) می باشد. با پرورش هوش هیجانی فزندان ما پی می برند انسانها زمانی کامل می شوند و احساسات بهتری خواهند داشت که با یکدیگر همکاری کنند.هوش هیجانی به ما کمک می کند تا از دو طریق فرزندانی با مسئولیت پذیری بیشتر داشته باشیم. ابتدا با آموزش کودکان، مبتنی بر اینکه مسئولیت احساسات و هیجانات خود را بپذیرند؛ به جای اینکه بر این باور باشند که دیگران احساسات آنان را همچون عروسکی تحت کنترل دارند. مثال: به جای اینکه بگوید ” او باعث عصبانیت من شد“، بگوید:”من عصبانی شدم“. می توانیم به آنان بیاموزیم، وقتی احساسات منفی دارند، حق انتخاب نیز دارند، انتخاب هایی مثل اقدام کردن، تغییر دادن، ابراز وجود به شکل کلامی یا نوشتاری، یادگیری و اتخاذ دیدگاه های متفاوت. به یاد داشته باشیم هیچکدام از ما بر روی محیط خود صد در صد کنترل نداریم (بچه ها که خیلی کمتر)، ولی بر روی هیجانات خود می توانیم کنترل داشته باشیم. با توسل به مهارتهای هوش هیجانی می توانند بیاموزیند با استفاده از افکار خود هیجانات مثبت تری را تجربه کرده و در نتیجه رفتار مناسبتری از خود نشان دهند.رفتار مناسبتر دو نتیجه دارد،
الف- از اینکه خوب عمل کرده اند احساس بهتری نسبت به خود خواهند داشت ( که به اعتماد به نفس بیشتر کمک می کند).
ب- در دیگران احساس خوبی را ایجاد می کنند (که در روابط اجتماعی آنان مؤثر بوده و این نیز خود عزت نفس را ارتقاء می دهد).
طریق دوم برای مسئولیت پذیری بیشتر این است که به آنان بیاموزیم با استفاده از احساسات خود، با روشهای اجتماع پسندتری اقدام کنند، با دو پرسش از خود که راهنمای اقدام مناسب خواهد شد:
۱) الآن چه احساسی دارم؟
۲) او یا آنان چه احساسی دارند؟
تحقیقات نشان داده کودکانی که از نظر هیجانی سالم تر و باهوش تر هستند، ویژگیهای زیر را دارند:
۱) یادگیرندگان بهتری هستند.
۲) مشکلات رفتاری کمتری دارند.
۳) درباره دیگران احساسات بهتری دارند.
۴) در مقابل فشار همسالان بهتر مقاومت می کنند.
۵) خشونت کمتری دارند و قادر به همدلی بیشتری هستند.
۶) در حل مشکلات و تعارضها بهتر عمل می کنند.
۷) رفتارهای خود تخریبی (مثل استفاده از مواد مخدر، صرف مشروبات الکلی، …) کمتری دارند.
۸) دوستان بهتر و بیشتری دارند.
۹) بیشتر از دیگران قادرند هیجانات و تکانه های خود را کنترل کنند.
۱۰) خوشحالتر، سالمتر و موفق تر از دیگران هستند.
با هوش هیجانی ،دانش مدیریت ارتباطات و دانش رهبری را لمس کنیم.
دنیای امروز در حال تغییر است، زندگی در حال پیچیده تر شدن است و دیگر فرصت فکر کردن به ما نمی دهد. در این شرایط ما واقعا نیاز به داشتن یک قدرت بالا و یک مهارت بالا برای ایجاد ارتباط با این جهان جهانی شده داریم و کسانی می توانند در این بازار جهانی بازی را ببرند که دارای مهارت بالایی در هوش هیجانی باشند. متاسفانه با توجه به زمینه های ادبی، فلسفی و دینی و اخلاقی ما، میزان هوش هیجانی در کشور ما بسیار پایین است.یکی از پایه ها و اساس های هوش هیجانی خودشناسی است. مردم ما آنقدر که در رفتار دیگران مطالعه می کنند، در رفتار خود خود دقت نمی کنند.یعنی در تمام سازمان ها، بیشترین توجه به دیگران است در حالی که اگر انسان بخواهد مسیر ترقی و رشد را بپیماید،اول باید دست به خودشناسی بزند.
چرا ما در مقدمات خودشناسی در جامعه ضعیف هستیم؟ ما هر روزه با سیلی از واژه هایی که در مکالمات روزمره به کار می بریم، نشان می دهیم که تا چه میزان تربیت فرهنگیمان پایین است. بهره هوشی ما بسیار بالا است.تمام المپیادهای جهانی را داریم می بریم. اما هوش هیجانی است که جامعه ما را جلو می برد. ۷۵% از موفقیت های اجتماع،سیاست و حوزه دولت وابسته به هوش هیجانی است نه.IQ پس در این دنیای پیچیده EQ+IQ می شود موفقیت. بین هوش هیجانی و خلاقیت ضریب همبستگی بالایی وجود دارد. بالای ۹۰%. سازمان هایی که مدیرانی با هوش هیجانی بالا دارند، امنیت خاطر بیشتری را احساس می کنند. جوامعی که رهبرانشان هوش هیجانی بالاتری دارند، تعلق و وفاداری ملی آنان بسیار بالاست. این افراد به جامعه شان عشق میورزند. احساساتی مثل عصبانیت، خجالت، تنفر، ترس و... احساساتی هستند که ما در طول روز با یکدیگر داریم. ما سه اصطلاح داریم: احساسات،عاطفه و هیجان. از بعد روانشناسی این سه کلمه سه بعد متفاوت دارد. مدیریت هیجانات،جز دیگر هوش هیجانی است. یعنی من بتوانم هیجانات خودم را خوب بشناسم، خوب مدیریت کنم و آنگاه است که هیجانات طرف مقابلم را خوب می توانم بشناسم و خوب هم مدیریت کنم.
● هوش هیجانی ابزاری نوین در مدیریت بازار
مدیریت و یا عامل انسانی مهمترین دلیل تحولاتی است که امروز بشر در همه زمینههاو به هر شکلی در جوامع گوناگون شاهد آن است. در واقع عامل انسانی است که تفاوتهای فاحش امروز زندگی بشر با شرایط گذشتهاش را رقم زده است.اگر این عامل از زندگی روزمره حذف شود در واقع توسعه و پیشرفت از زندگی انسان حذف میشود. برای تغییر و حرکت بسوی شرایط بهتر علاوه بر عواملی چون سرمایه، مواد اولیه و غیره مهمترین و اصلیترین عامل نیروی انسانی است. در واقع ثروت و دارایی هر جامعهای تنها و تنها نیروی انسانی است. این دیدگاه شاید افراطی بنظر برسد ولی واقعیتهای پیشرو در جوامع گوناگون این امر را ثابت میکند. اگر یک جامعه را با همه امکانات مادی و ثروتهای بیکران با جامعهای که از همه این امکانات بیبهره است مقایسه کنیم و مشاهده کنیم که جامعه فاقد ثروت از توان و قدرت بالاتری برخوردار است تنها عاملی که این مسئله را ایجاد کرده باید عامل انسانی باشد در زمینه امور اقتصادی و تجاری مانند همه دیگر بخشهای اجتماعی عامل انسانی مهم و حیاتی است. مقاله حاضر نگاهی دارد به یکی از دیدگاههای جدید در زمینه مدیریت تجاری.
نخستین توجهی که در عرصه مدیریت و تجارت به صورتی جدی به رفتار مناسب با عوامل انسانی مبذول گشت به التون مایو استاد دانشگاه هاروارد مربوط میشود. وی در تحقیقاتی که در شرکت برق وسترن انجام داد و به تحقیقات هاتورن معروف شد به این نتیجه مهم رسید که توجه به عامل انسانی مهم ترین ابزار در رشد انگیزش و بهرهوری سازمانها و کارکنان آنها است. در واقع بعد از آنکه تیلور اصول مدیریت علمی خود را منتشر و اجرا نمود انقلابی در بهرهوری سازمانها رخ داد، اما به همان نسبت اداره سازمانها را به سمت شیوههای مکانیکی که موجب کاهش رضایت کارکنان میشد سوق داد. تلاشهای التون مایو که در واقع آغازگر جنبشی نوین در عرصه مدیریت بود و به مکتب رفتارگرایان معروف گشت باعث شد مدیران و نخبگان تجاری توجهی ویژه به عامل روحیه انسانی در داخل و خارج از سازمان نمایند. شکوفایی شیوه رفتارگرایان مربوط به سالهای ۱۹۳۰ میشود با این وجود تا به حال این بینش اعتبار خود را حفظ نموده است. طوری که حالا در تقسیمبندیهایی که برای نگرش مدیریتی مدیران به کار میرود آنها را به دو دسته کارمندگراها و کارگراها تقسیم میکنند که در واقع تمایزی است بین کسانی که اولویت و تمرکز خود را بر انجام کار بدون توجه به روحیه دیگران میدهند و کسانی که روحیه کارکنان و انگیزش آنان را در نظر میگیرند. ناگفته پیداست بهترین شیوه روشی است که هر دو وجه را یعنی کارگرایی و کارمند گرایی را در اوج دارا باشد.
هوش هیجانی به نظر میرسد میتواند شکل تکامل یافتهای از توجه به انسان در سازمانها باشد و ابزاری نوین و شایسته در دستان مدیران تجاری و برای هدایت افراد درون سازمان و مشتریان برون سازمان و تأمین رضایت آنها.
● هوش هیجانی و مدیریت بازار
استفاده از هوش هیجانی در تجارت ایدهای نوین میباشد که برای بسیاری از مدیران و تجار جانیفتاده است. در واقع بیشتر مدیران کماکان ترجیح میدهند برای انجام کارها از مغزشان استفاده کنند تا از قلبشان.نگرانی اصلی آنها آن است که احساس همدلی و دلسوزی با همکاران و مشتریان آنها را از پرداختن به اهداف سازمان دور نماید. در هر صورت همه بایستی قبول کنند که قواعد بازی در دنیای پست مدرن متفاوت است و بایستی طبق قاعده روز عمل کرد. مدیران و تجاری که هوش هیجانی بالایی دارند یعنی کسانی که احساسات خود را به خوبی میشناسند و هدایت میکنند و احساسات دیگران را نیز درک میکنند و هدفمند با آن برخورد میکنند در اداره بازار ممتازند. این افراد حتی در زندگی فردی نیز خرسند و کارآمدند و توانی را در اختیار دارند که موجب میگردد افرادی مولد باشند. در واقع مدیریت سازمان ابتدا بایستی با تکیه بر هوش هیجانی مسیر را حس کند و دورنما را مشخص کند و مأموریت سازمان را تشخیص دهد و بعد با استفاده از قواعد علمی و تئوریک بازاریابی به اهداف کوتاه مدت و بلند مدت خود دست یابد. احساس خدمتگزاری به مشتریان، همدلی درون سازمانی در جهت حفظ مشتریان و تعیین رسالت سازمان مسائلی نیستند که از طریق مباحث تئوریک بتوان بدانها پرداخت بلکه نیاز به هوشی برتر دارند که هم هوش بین فردی را شامل شود هم هوش درون فردی را.
محقق: معصومه عدالت مقدم / دانشجوی رشته روان شناسی / دانشگاه پیام نور،واحد دورود / مشاور مربوطه:استاد علیرضا زارع داویجانی