تنها نکته مهمی که یک راهبر برای مدیریت افراد باید انجام دهد، گرفتن نتیجه است. جک ولچ می گوید برای به دست آوردن این امر، هوش راهبر باید دارای مولفه قوی عاطفی باشد. راهبر سازمانی باید دارای سطح بالایی از خودآگاهی، بلوغ و خودکنترلی باشد و بتواند موانع و مشکلات را مدیریت کند و با شادی و تواضع از کسب موفقیت لذت ببرد. ولچ بنا به تجربیات خود می گوید: برای یک راهبر داشتن هوش عاطفی مهم تر از دیگر مولفه ها یا هوش ریاضی است. او تاکید می کند که شما نمی توانید این موضوع را نادیده بگیرید. در محیط های کسب وکار امروزی، نیاز به کسب آگاهی های فرافردی و مهارت های اجتماعی مهم تر از گذشته است.
هوش عاطفی چیست؟
اصول زیربنایی نشان می دهد چگونه هوش عاطفی موفقیت در خانه، مدرسه و کار را توجیه می کند و باعث می شود افراد به تیم های موثرتر و جمعی تبدیل شوند، به علاوه می تواند مهارت ها را در تمام سطوح شکل دهد. راهبرانی که با قلب و عقل کار می کنند، کار گروهی، مشارکت و انگیزه بین افراد را تشویق می کنند و آن را ارتقا می دهند. افرادی که دارای حدی از هوش عاطفی هستند، اثربخش تر از دیگران کار می کنند و برای دیگران الهام بخش هستند تا آنها نیز بتوانند اثربخش تر کار کنند و احساس کنند باارزشند و از سوی دیگران درک می شوند. تحقیقات فلشمن و هریس (Fleishma ،Harris) نشان داد راهبرانی که اعتماد، احترام، صمیمیت و حسن تفاهم بین اعضای گروه ایجاد می کنند، موفق تر و اثربخش تر هستند.
هوش عاطفی مجموعه ای از هوش اجتماعی است که شامل توانایی در کنترل احساسات و عواطف خود و دیگران است، مرز بین آنها را تشخیص می دهد و از این اطلاعات برای هدایت رفتار استفاده می کند. هوش عاطفی متشکل از چهار توانایی پایه ای زیر است:
•خودآگاهی فردی
• خود تنظیمی
• خودآگاهی اجتماعی
• مدیریت روابط.
برای هر یک از این مولفه ها توانایی هایی وجود دارد که در فهرست زیر ارائه شده است:
1- خودآگاهی
برای درک عواطف دیگران باید ابتدا عواطف خود را بشناسید. حالات یک راهبر اغلب مسری است، یعنی تاثیر زیادی بر اطرافیانش دارد. راهبری که خودآگاهی بالایی دارد ابتدا باید از این حالات آگاه باشد و دوم آنکه بتواند آنها را به نحوی اثربخش مدیریت کند. ارتقای خودآگاهی به معنی تنظیم احساسات واقعی است. یک راه موثر برای ارتقای خودآگاهی بازخورد است. هنگامی که راهبر به دنبال بازخورد باشد و از آن استقبال کند، سطح خودآگاهی او رشد می کند.
اعتماد به نفس نتیجه اصلی خودآگاهی است و فرد باید نسبت به احساسات دیگران و ارزش خود آن چنان شفاف عمل کند که احساس را بتوان به محض تجربه آن، شناسایی کرد. به طور مثال اگر احساسی مانند خشم بروز کند هنگامی که به سطح خودآگاهی می رسد احتمال مدیریت آن افزایش می یابد.
2- خودمدیریتی
راهبر تیم نسبت به تاثیر رفتار خود بر اطرافیان آگاه است و درنتیجه افرادی که از هوش عاطفی بالایی برخوردارند، برای کاهش تاثیرات بالقوه منفی بر دیگران اقدام می کنند. راهبری که خودمدیریتی دارد، احساسات خود را بیان می کند، اما چگونگی ابراز آن را هم کنترل می کند.
3- مدیریت روابط
مهارت مناسب بینافردی باعث می شود فرد با دیگران در محل کار یا خارج از آن در تعامل باشد و آنها را درک کند. مهم ترین مهارت های تاثیرگذار عبارت است از: تعامل، راهبری از طریق الهام، ابتکار و مدیریت تغییر، مدیریت تعارض و...
4- آگاهی اجتماعی
توانایی شناخت چگونگی احساس دیگران چیزی است که راهبر خوب را از راهبر عالی متمایز می کند. شخصی که توانایی آن را دارد که از دیدگاه دیگران به موضوعات نگاه کند در خدمات رسانی پیشی می گیرد، بهتر درک می کند که دیگران برای پیشرفت به چه احتیاج دارند و احساسات پنهان در نیازهاو خواسته ها را بهتر شناسایی می کند.
دیوید مک کلند (David McClelland) استاد دانشگاه هاروارد در تحقیق خود نشان داد راهبرانی که هوش عاطفی بالایی دارند نسبت به کسانی که فاقد این توانمندی ها هستند، موثرتر عمل می کنند. او دریافت که این راهبران در بخش هایی که مدیریت می کنند به طور متوسط 15 تا 20 درصد درآمد سالانه بیشتری دارند.
از مهم ترین مهارت هایی که یک راهبر باید آن را در قالب هوش عاطفی گسترش دهد همدردی واقعی است. با تمرکز بر گسترش این مهارت، راهبر با دیگران سازگار می شود و می آموزد که به هنگام سروکار داشتن با آنها به احساساتشان نظم بدهد؛ بنابراین راهبری که این توانایی خود را گسترش می دهد، علاقه واقعی برای درک دیگران دارد و به امور همان گونه که هست می نگرد به اطرافیان الهام و انگیزه می دهد به نحوی که بیانگر احساس عمیق تر باشد. منظور آن است که این راهبران زمانی که با فرد صحبت می کنند به شدت روی طرف متمرکز می شوند. نتیجه اصلی این توانمندی، توانایی جلب مخاطب است، یعنی فرد مردد را به حرکت وامی دارد و بر فرد مخالف تاثیر می گذارد.
مدیران ماهر در این توانمندی به طور مثال می توانند در دقایق اول یک مکالمه متوجه شوند که فردی بااستعداد، اما با عملکرد ضعیف، تحت نظارت یک مدیر مستبد بی انگیزه شده است، بنابراین ابتدا باید با کمک و انگیزه دادن باور کند که کار او اهمیت دارد.راهبرانی که همدردی می کنند نسبت به دفعاتی که در یک مکالمه یک کارمند به اولتیماتوم احتیاج دارد، دقیق هستند.
با این اولتیماتوم کارمند می تواند عملکرد منضبط را بپذیرد یا آن را گسترش دهد. بنابراین همدرد بودن به معنای نرم بودن نیست. راهبری یعنی کسب نتیجه اما همدردی یعنی درک افرادی که با آنها در تعامل هستید. اولین گام درک طرف مقابل است، اما در گام بعدی راهبر باید درنظر بگیرد چگونه توسط دیگران نتیجه کسب کند.
این همان ظرفیتی است که راهبر را از کسی که صرفا مدیریت می کند، جدا می سازد. پس از درک این موضوع، راهبر تیم تصمیم معقول را درمورد عملکرد لازم اتخاذ می کند تا در آن موقعیت به نتیجه برسد. با یادآوری این موضوع که راهبری کسب نتیجه است، این ارتباطات منجر می شود که راهبر با هوش عاطفی بالاپیوسته نسبت به کسانی که با دیگران ارتباط ندارند در سطحی فراتر عمل کند.
همان طور که پیش از این گفته شد، در موفقیت راهبری و مدیریتی هوش عاطفی پیش بینی کننده بهتری نسبت به هوش ریاضی (IQ) است. بنابراین، ایجاد معیاری برای اندازه گیری هوش عاطفی در انتخاب و جذب راهبر در سازمان ضروری است. بسیار مهم است که سازمان ها افرادی را برای موقعیت های مدیریتی انتخاب کنند که در این بعد امتیاز بالایی دارند.
این خبر خوبی است که هوش عاطفی را می توان در هر سنی آموخت، اما گسترش توانمندی های شما در این حوزه نیازمند تمرین و تعهد است. برای تسط در این توانمندی، رفتارهای جدیدی که آموزش داده می شود باید آنقدر تکرار شوند که تبدیل به واکنش های غریزی شوند.