بچه های باهوش را همه دوست دارند. برای همین هم پدر و مادرها معمولا سعی می کنند رفتار و برخورد ویژه ای را در وجود فرزندشان پیدا کنند که نشان دهنده هوش فراوان اوست و بعد هم در مورد آن خصوصیت رفتاری با دیگران صحبت می کنند تا نشان دهند فرزندشان هوش بالایی دارد.
این بچه ها بزرگ تر که می شوند، باز هم انتظار می رود درس و موقعیت تحصیلی خوبی داشته باشند و این وضع باید تا زمانی که مشغول کار می شوند و حرفه ای را برای خودشان انتخاب می کنند، ادامه یابد. البته چنین طرز فکری فقط به خانواده ها محدود نمی شود و بسیاری از مدیران نیز بر این باورند که کارمندانشان باید ضریب هوشی (IQ) بالایی داشته باشند. در حقیقت، مدت ها تصور بر این بود که هرچه ضریب هوشی فردی بیشتر باشد، موفقیت بیشتری هم در انتظارش است و به همین دلیل پدر و مادرها به فکر تقویت هوش شناختی فرزندانشان بودند و هستند. امروزه اما محققان می گویند IQ به تنهایی نمی تواند تعیین کننده میزان موفقیت در زندگی باشد. حالا آنها درباره مفهوم دیگری به نام هوش هیجانی نیز صحبت می کنند و باور دارند هوش هیجانی هم یکی از عوامل موثر در کسب موفقیت است.
تا چند سال پیش، کارفرمایان و مدیران هم فقط به فکر جذب نیروهای باهوش بودند و اگر قرار بود آزمونی برای استخدام برگزار شود، تنها میزان IQ داوطلبان را می سنجیدند، در حالی که امروزه ثابت شده میزان رضایت شغلی و همین طور بازده کاری در صورتی افزایش می یابد که کارمندان علاوه بر ضریب هوشی بالا، هوش هیجانی بالایی هم داشته باشند.
IQ یا EQ؛ کدام عامل موفقیت است؟
خیلی ها هنوز هم هوش شناختی را تنها عامل موفقیت یا مهم ترین عامل برای رسیدن به اهداف بزرگ زندگی می دانند و باور دارند هر چه میزان IQ بیشتر باشد، فرد هم موفق تر خواهد بود. در صورتی که انسان های باهوشی هم هستند که نمی توانند در تمام موضوعات و مسائل زندگی موفق عمل کنند و همین موضوع نشان می دهد علاوه بر IQ عامل دیگری هم وجود دارد که در این زمینه تاثیرگذار است. براساس مطالعات و پژوهش هایی که در این خصوص انجام شده، می گویند آنچه باعث می شود فردی موفق تر از دیگران باشد و به هدف های بالاتری برسد، تنها به IQ محدود نمی شود و چیزی فراتر از آن است که می تواند زمینه موفقیت در زندگی را فراهم سازد.
بنابراین انسان هایی که می توانند به طور همزمان هم از هوش شناختی شان استفاده کنند و هم توانایی کنترل هیجاناتشان را دارند، بیش از دیگران می توانند به موفقیت برسند. دکتر فاطمه امیرآبادی، روان شناس در گفت وگو با «جام جم» ضمن بیان این مطلب یادآور می شود: بسیاری از افراد نمی توانند هیجاناتشان را بدرستی کنترل کنند و در نتیجه قادر نیستند از آنها در مسیر کسب موفقیت کمک بگیرند. به عنوان نمونه اگر شما بتوانید با فردی که ناراحت است طوری رفتار کنید که او تحت تاثیر صحبت های شما قرار بگیرد و درواقع، براساس هیجاناتش با او حرف بزنید، بی شک نتیجه بهتری خواهید گرفت.
پس اگر فقط براساس عقل و منطق با دیگران حرف بزنیم و با آنها رابطه برقرار کنیم، آن طور که می خواهیم نتیجه نخواهیم گرفت و برعکس، زمانی که با در نظر گرفتن هیجانات و احساسات با دیگران وارد رابطه می شویم، موفق تر خواهیم بود و تاثیر بیشتری نیز بر آنها خواهیم گذاشت.
انتخاب شغل با در نظر گرفتن هوش هیجانی
بعضی ها انگار به طور ذاتی مدیرانی موفق هستند و در مقابل این گروه، کسانی قرار دارند که هر چقدر سعی می کنند باز هم نمی توانند با موفقیت وظیفه مدیریت را اجرا کنند. دکتر امیرآبادی می گوید: برای این که بتوانیم تفاوت میان مدیران موفق و ناموفق را بررسی کنیم، باید به این موضوع دقت داشته باشیم و ببینیم هر یک از آنها تا چه حد از هوش هیجانی شان استفاده می کنند. در حقیقت، تفاوت میان مدیرانی که کارمندانشان از آنها راضی هستند با مدیرانی که هیچ کس نمی تواند با آنها رابطه خوبی داشته باشد، در همین میزان هوش هیجانی و شیوه استفاده از آن است که مشخص می شود. به طوری که مدیرانی با هوش هیجانی بالا براحتی می توانند با کارمندان شان ارتباط برقرار کنند و در نتیجه دیگران هم از آنها راضی هستند.
وی با اشاره به عناصر متفاوتی که در هوش هیجانی مطرح می شود، می گوید: موارد مختلفی مانند مهارت حل مساله، قدرت نه گفتن، خویشتنداری، همدلی و خودآگاهی جزئی از هوش هیجانی است که همگی باید کنار یکدیگر قرار بگیرد تا بتوانیم تعیین کنیم هوش هیجانی فرد در چه حدی است.
بنابراین خوب است کسانی که می خواهند شغل و حرفه ای برای خودشان انتخاب کنند، غیر از میزان IQ، به سطح هوش هیجانی شان نیز توجه داشته باشند و براساس آن کار مناسب را انتخاب کنند. این روان شناس در این باره توضیح می دهد: برای انتخاب مدیران نیز می توان از آزمون هایی کمک گرفت تا براساس آن مشخص شود چه فردی برای این کار مناسب است و چه کسانی نباید وارد این حرفه شوند.
هوش هیجانی لازم است، برای همه و در هر کاری
نباید تصور کرد فقط مدیران یا کسانی که مسئولیت خاصی به عهده دارند به هوش هیجانی نیاز خواهند داشت. زیرا به گفته دکتر امیرآبادی هوش هیجانی در تمام شغل ها و حرفه ها مورد نیاز افراد خواهد بود و به کارشان می آید، اما نکته مثبتی که در این خصوص وجود دارد، این است که هوش هیجانی را می توان پرورش داد و آن را تقویت کرد.
این روان شناس توضیح می دهد: ویژگی مثبت هوش هیجانی در این است که با IQ تفاوت دارد و این طور نیست که بگوییم وراثتی است و دیگر نمی توان تغییری در آن ایجاد کرد. بلکه می توان هوش هیجانی را آموخت و آن را افزایش داد. بنابراین کسانی که می خواهند شغل مناسبی برای خودشان انتخاب کنند باید با در نظر گرفتن این موضوع اقدام کنند. وی با اشاره به این مطلب یادآور می شود: آموختن و افزایش هوش هیجانی نیز کار ساده ای است؛ فقط باید فرصت و زمان کافی برای این کار اختصاص داد و با صبر و حوصله هوش هیجانی تان را افزایش دهید. البته فقط بچه ها نیستند که می توانند هوش هیجانی را بیاموزند و آن را تقویت کنند. هوش هیجانی در هر سنی قابل تغییر و بهبود است و به گفته این روان شناس، پس از ۴۵ سال این کار کمی سخت می شود، اما همچنان ممکن است و می توان آن را تغییر داد.
در بسیاری از نقاط دنیا، در سنین پیش دبستانی و مهدکودک با بچه ها کار می کنند تا هوش هیجانی شان تقویت شود و افزایش یابد. به عنوان نمونه به آنها همدلی کردن را می آموزند، شیوه های کنترل خشم را یادشان می دهند و در مورد خودآگاهی با آنها حرف می زنند. در صورتی که متاسفانه این موضوع در ایران چندان مورد توجه قرار نمی گیرد و در این سنین خیلی به فکر تقویت و آموزش هوش هیجانی نیستند. دکتر امیرآبادی با بیان این مطلب ادامه می دهد: هم اکنون در برخی شرکت ها و سازمان ها روی این موضوع کار می شود و مدیران به این فکر افتاده اند که هوش هیجانی کارمندان شان را افزایش دهند و براساس نوع کاری که آنها به عهده دارند، میزان آن را به حد مطلوب برسانند. برهمین اساس، می توان پس از استخدام نیروهای کاری، هوش هیجانی کارمندان را افزایش داد و این طور نیست که بگوییم فقط کارمندانی موفق می شوند که هوش هیجانی بالایی داشته باشند، بلکه می توان با در نظر گرفتن دوره های آموزشی خاصی، هوش هیجانی کارکنان را به حد مورد نیاز رساند.
اگر شغل مان مناسب نباشد...
خیلی وقت ها شغل و حرفه ای که انتخاب می کنیم، خیلی مناسب حال مان نیست و اینجاست که ممکن است مشکلاتی هم سر راهمان قرار بگیرد. دکتر امیرآبادی بر این باور است کسانی که هوش هیجانی بالایی دارند، می توانند مشاغل و موقعیت های خوبی پیدا کنند، اما در هر حال، اگر فرد شغلی را انتخاب کند که با ویژگی های شخصیتی اش سازگار نباشد، حداکثر تا یک سال می تواند به آن کار ادامه دهد. پس از یک سال، این افراد یا شغلشان را تغییر می دهند یا وارد مرحله افسردگی خواهند شد.
بسیاری از کسانی که با چنین موقعیتی روبه رو می شوند، گزینه دوم را انتخاب می کنند و حوصله تغییر شغل را ندارند. به همین دلیل هم طبیعی است بعد از گذشت مدتی کوتاه احساس کنند از محیط و شرایط کاری شان راضی نیستند و نمی توانند به آن ادامه دهند یا حتی ممکن است تنش های بی موردی در محیط کارشان ایجاد کنند و چون حوصله کارشان را ندارند، از همکاران و مدیران ایراد بگیرند. در حالی که چنین روشی به هیچ عنوان صحیح نیست و نمی تواند فرد را به هدفی که دارد، برساند.
البته نه تنها در محیط کار که حتی در جامعه و میان مردم هم هوش هیجانی می تواند به ما کمک کند درست رفتار کنیم و بهترین واکنش را در برابر رفتارهای مختلف داشته باشیم. به عنوان نمونه زمانی که دو نفر در خیابان با هم دعوا می کنند و بی توجه به دیگران، هر طور که می خواهند با هم حرف می زنند، شاید اصلا به این موضوع توجهی هم نداشته باشند، اما دکتر امیرآبادی معتقد است هوش هیجانی بالا در این مواقع هم می تواند به فرد کمک کند. در واقع باید یاد بگیریم خشممان را بدرستی مدیریت کنیم تا هنگام عصبانیت و ناراحتی نیز برخوردهای نادرست و پرخاشگرانه ای نداشته باشیم.