مطالبی که بیان خواهم کرد، نهفقط از دریچه دید یک فعال حوزه کودک است که داوطلبانه و با علاقهمندی به سرگذشت فرد فردِ کودکان مینگرد، بلکه از منظر یک روانشناس مطرح میشود که به نحوه بزرگشدن کودکان و چگونهشدن آنها نگریسته است. از سوی دیگر باز هم به دلیل همین ترکیب روانشناسی و قبول مسئولیت اجتماعی، میافزایم که با خشنودی شاهد بودهام که چگونه بارورشدن ذهنیتها برای هرگونه تصمیمسازی و تصمیمگیری در عرصههای سیاسی و اجتماعی تعیینکننده هستند. مثالی ازایندست، تجربهای است که در انجمن حمایت از حقوق کودکان اتفاق افتاد.
حدود ٢٠ سال پیش، زمانیکه مشاهدات، ما را به سوی توجه به کودکان کار هدایت کرد و تلاشهایی را برای طرح این معضل در جامعه و دفاع از حقوق آنان آغاز کردیم، اصطلاح «کودکان کار» به نوعی مهجور بود، کسی آن را جدی نمیگرفت و صحبت یا اقدام جدی در این راستا انجام نمیشد؛ اما بهتدریج این رویکردِ انکار تغییر کرد و مسئولیتهایی پذیرفته شد. این نمونه نشان میدهد هر موضوعی که به آن پرداخته، تعریف و جامعه هدف مشخصی از آن ارائه شود، دیده میشود. پس از آن نیز تجربه اقداماتی بود که در قالب یک سازمان مردمنهاد در حوزه کودکآزاری رخ داد و اگرچه متأسفانه آمار و واقعیت وجودی این معضل کم نشده؛ اما این جسارت ایجاد شده است که درباره این معضل بحث و راهکارهای مقابله با آن بررسی شود.
همایشی که با عنوان «توسعه و عدالت آموزشی» برگزار میشود، در بطن خود به طرح و تبیین مسئله رفع نابرابری میپردازد که محور تعیینکننده توسعه است. امید است با ادامه این اقدام، بحث عدالت آموزشی کودکان به دغدغهای برای همه ما و به ویژه افراد تأثیرگذار جامعه بدل شود؛ البته نباید سهم خود را در تغییر شرایط موجود ناچیز شماریم، حداقل این است که اگر هریک از ما گامی کوچک در راستای بهبود وضعیت آموزشی کودکان برداریم یا حتی فقط به این موضوع بهعنوان یک معضل اجتماعی بنگریم، تجمیع آنها باعث ایجاد افکار عمومی در این حوزه میشود و مسلما در بلندمدت برای سیاستگذاران و دولتمردان به اولویت تبدیل میشود و بر آینده فرزندانمان تأثیر میگذارد.
نابرابری آموزشی فقط ناشی از فقر اقتصادی نیست
زمانیکه از عدالت آموزشی صحبت میشود، به این معنی است که جای خالی عدالت حس شده است. به یاد دارم در یک همایش بینالمللی، یک پژوهشگر اهل اسکاندیناوی میگفت، در آن کشور بسیار مرفه از نظر او، در مدرسه گروهی از کودکان دچار فقر هستند، زمانیکه از او در مورد مفهوم فقر پرسیده شد، پاسخ داد کودکانی که در کلاس درس خود کامپیوتر بهروز و مدرن ندارند، دچار فقر آموزشی هستند. از سوی دیگر در نگاهی جهانی میدانیم کودکانی هستند که حتی به آب آشامیدنی سالم دستری ندارند، بنابراین مفهوم فقر در جای خود مفهومی نسبی و منطقهای است.
در کشور ما نیز مسئله نابرابری اَشکال متفاوتی دارد. بخشی مربوط به فقر اقتصادی است مانند فقری که در شرایط حاشیهنشینی، دوردستبودن روستاها و صعبالعبوربودن آنها وجود دارد و بهصورت آشکار معضل فقر و نابرابری برای دسترسی به شرایط آموزشی مناسب را ایجاد میکند و بخش دیگر مربوط به وجود آسیبهای اجتماعی است که باعث این نابرابری آموزشی میشوند؛ مانند پیامدهای اعتیاد و طلاق والدین بر کودکان آنها که اگرچه این کودکان میتوانند در مدرسه حضور یابند؛ اما نمیتوانند از امکانات موجود آموزشی بهخوبی بهرهمند شوند.
بنابراین اگرچه فقر مادی آشکار است؛ اما فقرهای عاطفی و فرهنگی آنقدر آشکار نیست و برای رفع آنها اقدامات کمتری نیز صورت میگیرد. بسیاری از کودکان هستند که نیازمند حمایتهای ویژهاند تا از ورطه آثار سوء مشکلات خانوادگی رها شوند و اینجاست که نگاه به عدالت آموزشی از منظری کلانتر، قدری پیچیدهتر میشود.
تأثیر فقر بر روان انسانها
با بهرهگیری از روانشناسی میتوان به این مهم پرداخت که فقر و بهویژه فقر اقتصادی، چه تأثیری بر روان انسان دارد. در روانشناسی برای شناخت بهتر انسانها، ویژگیهایی که شخصیت فرد را تشکیل میدهند به ابعاد جسمانی، هیجانی- عاطفی، شناختی و رفتاری- اجتماعی تفکیک و به این میپردازند که هریک از این ابعاد، در یک انسانِ درحالرشد در چه بسترهای مناسب یا نامناسبی فرصت رشد و تحول مییابد و حضور انسان در عرصه زیستن با چه ویژگیهای جسمانی و در چگونه تعاملات اجتماعی شکل میگیرد. در ادامه، نگاهی به این چهار بُعد میاندازیم، برای اینکه بتوانیم با دنیایی که کودکان در شرایط نامساعد در آن رشد میکنند، همراه شویم و رسیدن به این نتیجه که نمیتوان در آینده از آنها انتظار معجزه و تابآوریهایی را داشت که بتوانند این کاستیها را بدون حمایت و خودبهخود جبران کنند.
تحول بُعد جسمانی کودک
اگرچه خوشبختانه مسئله زایمان و دسترسی به امکانات پزشکی در کشور ما ارتقا یافته است؛ اما اگر مادری خود فقیر باشد و تغذیه مناسب نداشته باشد، مسلما سلامت جسمانی فرزندش نیز در خطر است. تغذیه در کودکانی که در خانوادههای فقیر رشد میکنند، در ادامه راه رشد و تکامل جسمانی آنها نامساعد است. تغذیه نامناسب در این خانوادهها یا ناشی از ناآگاهی است یا اگر درباره نوع مناسب تغذیه نیز اطلاعات کافی داشته باشند، به دلیل فقر مالی نمیتوانند به منابع مناسب تغذیه دست یابند. بدیهی است در خانوادههای پرجمعیت، درآمد ناکافی و فقر فرهنگی مسئله تغذیه کودک و اینکه چگونه باید از جسم او مراقبت کرد، مورد بیتوجهی قرار میگیرد. مثال ساده این است که صبحانه کافی و کامل، میزان بهرهمندی کودک از آموزشهای مدرسه را افزایش میدهد که بهخصوص در مناطق حاشیه نشین به آن توجه نمیشود.
تحول عواطف و هیجانات کودک
اگر در خانوادهای مادر مضطرب باشد، مسلما فرزندانی مضطرب تربیت میکند، زیرا در ارتباطات میان افراد استرسها به گونهای مرموز منتقل میشوند. پس میتوان انتظار داشت که اضطرابهای ناشی از فقر به فرزندان خانواده منتقل شوند. این وضعیت باعث میشود که کودک با اعتمادبهنفس ناکافی رشد کرده و در ارتباطات آینده خود تحت تأثیر این مسئله قرار گیرد. پس توانمندیهای عاطفی و هیجانی در بستر خانوادهای پیریزی میشود که حداقل تعادل و اطمینان را درون خود ندارد. وقتی کودکی با این ویژگیهای نامناسب به مدرسه میرود، با مشکلات زیادی مواجه میشود. این کودکان اعتمادبهنفسی پایینتر از دیگران دارند و از دانشآموزان دیگر دوری میکنند یا رفتار خشونتآمیزی با آنها دارند و با شخصیت متزلزلی که دارند، نمیتوانند با معلمان و مدیر، ارتباط مناسبی برقرار کنند. در بسیاری کشورها برای کودکانی که قبل از ورود به مدرسه با چنین محرومیتهایی مواجه هستند، برنامههای جبرانی تدارک دیده میشود؛ ازجمله سیستم پیشدبستانی ساختاریافته و اجباری که به جبران بخشی از محرومیتهای این کودکان میپردازد تا با آمادگی بیشتری وارد مدرسه شوند.
تحول بُعد شناختی کودک
برای اهمیت این بُعد، فقط به یک مثال بسنده میکنم. پژوهشی بسیار مغتنم از سوی وزارت آموزشوپرورش کشورمان در سراسر ایران انجام گرفته است که نشان میدهد تعداد واژگان آغازین در دسترس کودکان برای ورود به مدرسه از ٢٠٠ واژه در مناطق محروم تا ٧٠٠ واژه در مناطق متوسطنشین شهر تهران متغیر است. دامنه این تفاوت، شگفتانگیز و تکاندهنده است. در بسیاری پژوهشها، رابطه میان دسترسی به گنجینه واژگان با نحوه اندیشیدن اثبات شده است، ما با واژگانمان فکر میکنیم، رشد میکنیم و زمانیکه تعداد آنها کم باشد، در چرخه محدودتری میاندیشیم. پس باید کودکان محروم از این گنجینه را به موقع دریابیم.
تحول مهارتهای رفتاری- اجتماعی کودک
کودکانی که وضعیت جسمانی نامساعد و دلبستگیهای ناایمن و رفتارهای اجتنابی بیشتری نسبت به جامعه داشتهاند، وقتی به مدرسه وارد میشوند در آنجا نیز به دلیل مغایربودن برخی رفتارهایشان با آنچه بهعنوان هنجار در مدارس جریان دارد، به حاشیه رانده میشوند. این جذبنشدن چه از طرف سایر دانشآموزان و چه از طرف معلمان، موجب ایجاد احساس طردشدگی و ناکامی بیشتر میشود و در نتیجه، کودک محروم در مقایسه با دانشآموزان با پیشینه متعادلتر، با سدی در برابر برقراری روابط سازنده اجتماعی و کسب مهارتهای اجتماعی مواجه میشوند و در این چرخه، واکنشهایی که دریافت میکنند نیز برای رشد اجتماعی آنها مناسب نیست. نتیجه حاصل از معادلات بالا نمیتواند انسانهایی متعادل، مسئول و سعادتمند باشد. کودکان محرومِ امروز، گوشهگیران منفعل یا بزهکاران فردا خواهند بود.
بنابراین مسئله عدالت آموزشی بسیار فراتر از ساخت یک مدرسه مجهز با نیمکت، تخته و ساختمان باکیفیت است که البته در جای خود حق همه کودکان است، بلکه در مدرسه باید ساختاری طراحی شود که به ترمیم روان آسیبدیده کودکان محروم نیز پرداخته شود، ضروری است که برای آنها کار مشاوره و مددکاری انجام گیرد تا استعدادهای سرکوبشده و ناشناخته آنها شناسایی شود. مدرسه باید زخمهای این کودکان را التیام بخشد، کودکان را به مسیری عادی برای شکلگیری احساس عزت نفس، اعتمادبهنفس و ابراز وجود هدایت کند و حس شایستگی را که به گفته اریکسون باید در مدرسه شکل گیرد، برایشان به ارمغان آورد.بهدیگرسخن، مدرسه باید بتواند شرایطی را ایجاد کند که کودکان بتوانند موانع تحمیلشده بر روان و شخصیتشان را کنار زده و در جریان عادی زندگی قرار گیرند. وقتی از عدالت آموزشی واقعی سخن گفته میشود، بهنظر میآید باید خانه را کوبید و از نو ساخت تا انسانی تازه در ساختار دیگری از مدرسه شکل گیرد؛ ساختاری فراتر از سوادآموزی و صرفا خواندن دروسی مانند ریاضی و علوم و ...، بلکه ساختاری که جبرانکننده کاستیها باشد.
مدرسه باید مکانی باشد تا انسانها را شبیه یکدیگر و برای ورود به جامعهای همخوان، همسو و هماهنگ هدایت کند، اما باید دید آرمانهای مدرسه ما چیست، آیا رعایت حقوق کودک که شامل حقوقی مانند حق اظهارنظر، حق داشتن تفکر انتقادی، حق بازی، حق تجربه خوبیهای زندگی و حق مشارکت است در آرمانهای مدرسه ما جایی دارد؟ همه اینها را میتوان به آسانی در مدارس آموزش داد. با بهوجودآوردن ساختارهای مناسب حتی میتوان در مدرسه به آسانی کودکان را در برابر اعتیاد و رفتارهای پرخطر واکسینه کرد. درنتیجه، عدالت آموزشی، عدالتی صرفا ساختمانی و سختافزاری نیست؛ بلکه عدالتی محتوایی است که در آن، برای ساختن نسلهایی باکیفیت تلاش و برنامه ریزی میشود.